لحظاتی با مادر شهید غلامعلی رجبی:
دغدغه غلامعلی فقط امام حسین(ع) بود
مجتبی برزگر
مادرش به سختی راه میرود و صحبت میکند اما در مورد غلامعلی هیچ سختی در او راه ندارد. هنوز هم تا نام او را میشنود احساس دلتنگی تمام وجودش را فرامیگیرد و به یک باره میبینیم با تعریف هر خاطره و پرداختن به هر توصیه و دغدغهایاشک میریزد. حاجخانم رحمانی دستانش را بالا میبرد و از پسرش میخواهد: «حالا که این همه سال از شهادتت میگذرد مادر را دعا کن! من هنوز دلم را خوش کردهام به آن شفاعتی که بارها در خوابم آمدهای و قولش را دادهای!» در یک جمله به دغدغههای این شهید بزرگواراشاره کرد و گفت: «همیشه به ما تأکید میکرد هیئتها فرهنگسرا هستند و از این هیئتها دور نشوید که به راستی غرق میشوید». در ادامه با سبک زندگی، خصوصیات و کارهای تأثیرگذار شهید غلامعلی رجبی بیشتر آشنا میشوید.
نوجوانی
آغاز راه ستایشگری
شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محله آذربایجان تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژهای به تربیت فرزندانش داشت. غلامعلی بنابر راهنماییها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهلبیت را از همان سنین نوجوانی آغاز کرد و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدا توانست در این عرصه سریع رشد کند تا بدانجا که از سبکها واشعار او، مداحان برجسته بسیاری استفاده میکردند. شعر معروف: «قربون کبوترای حرمت/قربون این همه لطف و کرمت» از نمونه ایناشعار است.غلامعلی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاهش توانست تأثیرات بسزایی بر اطرافیان خودش به ویژه جوانان بگذارد. تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهههای حق علیه باطل باز نداشت و سرانجام در 5 مرداد سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.
ته دیگ
خوشمزهتر است
مادرش حاجخانم رحمانی به ما میگفت همیشه آرزو داشتم غلامعلی را در لباس دامادی ببینم. او به جبهه میرفت و من هراس داشتم که شهید بشود و به این آرزویم نرسم. غلامعلی هم فهمیده بود، به همین خاطر داماد شد و دختری سه ساله از او به یادگار ماند. او همچنین گفت: بعد از سه بار جبهه رفتن و داشتن خانواده و دختری سه ساله به من گفت این سفر چهارم را دعاکن آقا امضاء کند. یادم میآید امام(ره) هم قطعنامه را پذیرفتند که به یک باره آن حمله منافقین و عملیات مرصاد شکل گرفت. غلامعلی هم لباس رزمندگی به تن کرد و هنگام وداع رسید. یکی از معلمهای مدرسه علوی در هنگام خداحافظی به غلامعلی گفته بود که الان به ته دیگ جبهه رسیدی و او هم جواب داد که ته دیگ خوشمزهتر است. غلامعلی با همان اخلاص رفتار و کردار رفت و به شهادت رسید.
خوب شد
که این غذا را نخوردم
غلامعلی اجازه غیبت به کسی نمیداد. همه میگفتند اخلاص و ستیز با گناه در او موج میزد. مخصوصاً مادرش که تعریف میکند با وجود داشتن صاحبخانهای که او را ناراحت میکرد اما وقتی به ما میرسید، میگفت: «خدا خیرش بدهد بالاخره خانهاش است و مطالبات به حقی دارد». او در میان خاطراتی که از روزهای با غلامعلیبودن تعریف میکرد به خاطرهای تأثیرگذار از دوران سربازیاش رسید و این طور بیان کرد: بعد از اینکه غلامعلی کارهای مربوط به سربازیاش را انجام داد یک روز به خانه آمد و گفت به عنوان سرباز شاپور قریب انتخاب شدم و در تهران خدمت میکنم. ما یک مقداری خوشحال شدیم که غلامعلی به شهرستان نمیرود. یادم میآید یک روز قریب از او خواست ساعت 7 صبح به دنبالش برود و او را به ملاقات شاپور غلامرضا(برادر شاه پهلوی) ببرد. وقتی به کافه شاپور غلامرضا میروند قریب از غلامعلی میخواهد تا ساعتهایی که او ملاقات دارد را در قسمتی از کافه که مجاور ناهارخوری و بخشهایی را برای استراحت دارد، سر کند. بعدها برای ما تعریف کرد که وقتی به آشپزخانه رفت انواع و اقسام غذاها در آنجا بودند. غلامعلی هم گرسنه بوده اما میگفت وقتی نگاه به این غذاها کردم با خودم گفتم این غذاها را من نباید بخورم. آمدم بیرون، یک مقداری پنیر و انگور و نان بربری خریدم و در کنار جویی نشستم و بعد هم وضو گرفتم و نماز خواندم. همیشه به ما میگفت: مادر! خدا را شکر من از این غذاها نخوردم.
اگر میگفت
قربون کبوترای حرمت....
غلامعلی اگر میگفت قربون کبوترای حرمت، منظورش فقط این نبود که فدای کبوترهای ظاهری حرم بشود بلکه او فدایی تمام کسانی بود که به سوی امام رضا(ع) پرواز میکردند حالا یا به واسطه تقوا، زیارت و یا حتی با شهادت. مادرش در مورد رفتارها و سبک زندگی اجتماعی غلامعلی میگوید: حرکات و سکنات غلامعلی دم از حسین میزد و فقط این نبود که با زبان مردم را جذب این دستگاه کند یعنی هیچوقت لباس نوکری را از تن بیرون نمیآورد. وقتگریهاشک میریخت. وقت خواندن میخواند و هیچ ابایی از ظرف شستن و دیگر کارهایی که باید در هیئت انجام شود نداشت. یادم میآید پدر بزرگوارش حاج حسن رجبی از دیر آمدن غلامعلی به هیئت در دهه اول محرم ناراحت میشوند. بعدا متوجه میشوند که وقتی به طرف هیئت میآمده از داخل خیمهای که کودکان برای محل، برای عزاداری آماده کرده بودند میشنوند کهای کاش غلامعلی میآمد و برای ما میخواند. بعد از شنیدن این جمله هر شب، اول به خیمه آنها میرفته و برای کودکان و نوجوانان نوحهسرایی میکرده و بعد به هیئت خودشان میآمده است.
انگار غلامعلی
گناه نمیکرد!
یک سؤالی که خیلی دوست داشتیم حاج خانم رحمانی مادر شهید غلامعلی رجبی به آن پاسخ دهد این بود که یک مداح باید چه کار کند غلامعلی بشود؟!، این طور پاسخ داد: غلامعلی از کودکی و نوجوانی و جوانی غلامعلی بوده. خیلی عوامل باعث شد که غلامعلی، غلامعلی بشود. وقتی نگاه به صورت غلامعلی میکردیم انگار گناه در غلامعلی راه ندارد. ضمن اینکه با همه گرم میگرفت و خودمانی برخورد میکرد؛ حتی بعضاً بدخلقترین آدمها هم در برخورد اول شیفته غلامعلی میشدند. ضمن مردمی بودن، تقوا را رعایت میکرد. میدیدم اتفاقاتی میافتد که خودش این تعبیر را به کار میبرد خدا دارد مرا امتحان میکند و او عالمانه با این اتفاقات برخورد میکرد و به همه ما هم درس میداد. همه اینها دلایلی است برای اینکه غلامعلی، غلامعلی شد. بسیاری از مداحان پیش من میآیند، میگویند هر موقع مجلسمان حال و هوای معنوی خودش را از دست میدهد، نام او را میآوریم به اوج میرسد. اینکه چطور غلامعلی، غلامعلی شد هم به این موضوع برمیگردد که غلامعلی با تمام وجودش کارهایی را انجام میداد که محبوب امام حسین(ع) بشود و اخلاص غلامعلی هم که شهره خاص و عام بود. این نوع یادآوریها میتواند برای نسل امروز مداحان کاربردی باشد که این شهید بزرگوار هیچ نیتی را با انجام وظیفه نوکریاش قاطی نمیکرد. غلامعلی میگفت باید با معرفت عزاداری کنیم بحث مادیات برای او اصل نبود. یادم میآید غلامعلی به مسجد صادقیه میرفت و دغدغه داشت تا این بسیجیان را عاشق اهلبیت کند؛ خودش میگفت آن وقت میآیند و برای اهلبیت با معرفت عزاداری میکنند. جوانی که با معرفت برای قاسم بن الحسنگریه کند، شهید فهمیده میشود. به عنوان مادر یک شهید که سالها توفیق برگزاری روضههای خانگی را هم داشتهام به نسل جدید جوانانی که علاقهمند به هیئت و مداحی هستند، میگویم که موضوع اهلبیت یک موضوع احساسی نیست. اگر جوان من و جوانان دیگر در جبهههای حق علیه باطل با شجاعت و رشادت جلوی این دشمن قدّار ایستادند به خاطر اعتقاد کاربردی به اهلبیت بود. جوانان ما باید بدانند که اهلبیت در زندگی ما تحول ایجاد میکنند و هیچوقت دست از توسل برندارند.
چون دوستش داشتم
نمیگفتم تا شهید نشود!
حسن جلیلزاده از دوستان قدیمی شهید رجبی و داماد خانواده که لحظه شهادت نیز همراه با شهید بوده بااشاره به اینکه پیش از این آنچه درباره شهید گفته شده کلی بوده و البته قابل استفاده اما من میخواهم مصداقی صحبت کنم، به ذکر خاطراتی از شهید پرداخت و گفت: در آن دوران در سپاه مشغول به کار بودم، عصرها که از محیط کار منفک میشدم، با موتورم به روستای ورده محل زندگی شهید میرفتم، «ورده» روستایی اطراف کرج و نزدیک به کردان است که شهید رجبی به دلیل بیماری همسرش به توصیه پزشکان در آنجا سکنی داشت. شهید رجبی همواره به من میگفت، یک بار که به جبهه میروی هماهنگ کن با هم برویم، اما چون من او را بسیار دوست داشتم و احتمال میدادم شهید بشود به او نمیگفتم تا اینکه عملیات مرصاد شد و او برایم جا انداخت که دیگر در تهران کاری ندارد. از من خواست برایش اعزامی انفرادی تهیه کنم. زمانی که برگه اعزامی انفرادی آماده شد، با هم به ورده رفتیم تا اسبابش را جمع کند. در برگشت ناخودآگاه به او گفتم این طبیعت چقدر قشنگ و باصفاست، گفت: بله، بسیار قشنگ است، اما بماند برای اهلش و این شعر حافظ را زمزمه کرد: «خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است». غلامعلی شخصیت خاصی در هیئتها داشت، متفاوت از آنچیزی که در هیئتها گاهی دیده میشود.
اگر غلامعلی
امروز بود...
به حسن جلیلزاده گفتم هربار نام غلامعلی را میشنوی چه چیزهایی برایت تداعی میشود، با یک حالت بغضی، بیان کرد: همه ذهنم میرود به عملیات مرصاد؛ یادم نمیرود چقدر آن شب غلامعلی برای شهادت عجله داشت. از لحظهای که شروع کردیم به کار کردن و رفتن بالای تپه، غلامعلی عجله داشت و همواره میگفت کی عملیات شروع میشود؟! کار رسید به جایی که منافقی در بالای تپه تیراندازی میکرد و البته ما هم به طرف او تیراندازی میکردیم. اما او بالاتر از ما بود و در همان لحظه اول عملیات، یک تیر به سینه غلامعلی اصابت کرد و روی زمین افتاد. سرش را روی زانویم قرار دادم تا با او وداع کنم. همیشه یاد فریادهای یا زهرای هنگام شهادتش میافتم. اسم غلامعلی میآید من یاد صحنه شهادتش میافتم. پرسیدید اگر امروز غلامعلی بود چه اتفاقی میافتد؟ با این وضعیت آشفته و شلوغی امروز، اگر میتوانست حتماً یک روش نوینی را در مداحی ارائه میداد. چراکه آن موقع هم نوآوری میکرد و جزء اولین شاعرانی بود که ساده برای اهلبیت، شعر سرود.