اسلام و یکسان سازی فرهنگی
داود موذنیان
فرهنگ اسلامی، فرهنگ توحیدمحور است و فرهنگ توحیدی همانند هر فرهنگی دارای چارچوبهایی است که مبتنی بر جهانبینی، معرفت شناسی و انسان شناسی است.
پروژه یکسانسازی فرهنگی که جرئی از پروژه جهانیسازی به شمار می آید مقدمه ای است برای هموار کردن جاده استعمار و استثمار ملتها و به یغما بردن داراییهای آنها و چپاول هست و نیستشان. چرا که فرهنگ هویت هر ملتی است و با استحاله هویت یک ملت می توان آن ملت را در مسیری ترسیم شده هدایت کرد. اگر آن مسیر، صراط استحمار و استعمار و استثمار باشد تنها از رهگذر جهل، ظلمپذیری و ترس و دنیاپرستی، و از دروازههای تمدن و فرهنگ سلطه پذیری و انفعال و خودناباوری و غرب پرستی میگذرد. به همین علت پروژه جهانی سازی خصوصا در مقوله فرهنگ به اولویتی مهم در نزد غرب استکبارجو بدل شده است.
اما در این میان، غرب استعمارگر نظارهگر فرهنگی ریشهدار و عمیق است که اهدافش دقیقا در نقطه مقابل اهداف فرهنگ استعمارجویانه غربی است. نه تنها به دنبال استحمار و استعمار و استکبار و چپاول و غارت نیست که برعکس شدیدا در پی بیداری امم و هوشیاری آنان در مقابل اهداف استعماری، و به دنبال کرامت انسانی و رساندن انسانها به جایگاه اصلی آنهاست.
یکسان سازی فرهنگی اسلام
اینجا جای یک سؤال است که پرسش اصلی این نوشتار است. آیا اسلام به دنبال یکسان سازی فرهنگی است؟ اگر جواب مثبت است تا کجا و تا چه اندازه؟
آنچه که از آیات و فرمایشات و سیره رفتاری انبیاء و ائمه مشخص است ستیز اسلام با فرهنگهای غیرتوحیدی است، به جهت باطل بودن کرامت انسانی در این گونه فرهنگها. البته سخن گفتن در باب چرایی این ستیز و اینکه روش این مبارزه چیست، خود احتیاج به بحثی مفصل و جداگانه دارد که در این مختصر نمیگنجد. لکن آنچه که در این مجال مهم است پاسخ به این سؤال است که آیا اسلام به دنبال یکسان سازی فرهنگی است یا خیر؟ پاسخ این سؤال نه مطلقا آری است و نه مطلقا خیر بلکه احتیاج به تفصیل دارد.
فرهنگ اسلامی، فرهنگ توحیدمحور است و فرهنگ توحیدی همانند هر فرهنگی دارای چارچوبهایی است که مبتنی بر جهانبینی، معرفت شناسی و انسان شناسی است. این چارچوبها همان اصول، خطوط و مرزهایی هستند که قلمرو فرهنگی اسلام را ترسیم میکنند به گونهای که سلب کل یا جزیی از آنها باعث سلب عنوان «فرهنگ اسلامی» میشود. بر این اساس بدیهی است که فرهنگ اسلامی هر آنچه را که با این چارچوب در تضاد باشد برنتابد و درصدد مبارزه با آن برآید.
فرهنگ اسلامی قطعا به دنبال یکسان سازی فرهنگی در حوزه این چارچوبهاست. فرهنگ توحید محور اسلامی با فرهنگ شرک و کفر، با ظلم، غارتگری، استضعاف و استکبار و استحمار، با نفی کرامت انسانی و نفی حقوق فردی و اجتماعی او و با هر آنچه که خارج از قلمرو ترسیم شده فرهنگی به واسطه آن چارچوبها است مبارزه میکند و این مبارزه تا زمانی است که در تمام عالم، آن یکسانسازی فرهنگی مطلوب اسلام به اجرا درآید. از این رو دستور میدهد که «وقاتلوهم حتّی لاتکون فتنهٌ و یکون الدین لله؛ با آنها جنگ کنید؛ تا فتنه باقی نماند، و دین (خالصانه) از آنِ خدا شود» (بقره- 193)، تا زمانی که فتنه شرک و کفر و ظلم و استکبار و هرآنچه که در تضاد با چارچوب فرهنگ توحیدی اسلامی است وجود داشته باشد مبارزه نیز وجود دارد.
قلمرو یکسانسازی فرهنگ اسلامی
اما از سوی دیگر بخش وسیعی از مسائل گوناگونی که در حوزه فرهنگ میگنجند وجود دارند که در تضاد با چارچوبهای فرهنگ اسلامی نیستند، این مسائل قطعا در محدوده یکسان سازی فرهنگی قرار نمیگیرند. و این همان ویژگی است که وجه تمایز فرهنگ اسلام از فرهنگهای تهاجمی و استعماری است. چراکه فرهنگ استعمارجویانه و تهاجمی، تمامیت فرهنگی و همه هویت یک ملت را نشانه میگیرد در حالی که فرهنگ اسلامی به هیچ وجه این گونه عمل نمیکند. بلکه فرهنگ اسلامی فرهنگی قابل جمع و تکاملی است، به این معنا که خود دارای یک هویت ثابت است و در هنگام مواجهه با فرهنگی دیگر آن هویت ثابت سعی در یکسان سازی نقاط تضاد میکند و این همان وجه تکاملی فرهنگ اسلامی است که سعی میکند نقاط تاریک و جاهلانه و باطل را تحتالشعاع قرار داده، منقلب کند، و در مسیر رشد و تعالی قرار دهد.
اما وجه جمع فرهنگ اسلامی که از آن میتوان به هویت ثانی یا متغیر آن نیز نام برد همان وجه همزیستی و تعامل فرهنگ اسلامی با ابعاد فرهنگی فرهنگهای مختلفی است که متضاد با آن چارچوبها نیستند. در این ابعاد نه تنها فرهنگ اسلامی در صدد تغییر آنها برنمیآید که در راستای تکامل آنها اقدام می کند. از آن جمله میتوان به مقوله زبان، خط، ادبیات، معماری و بسیاری از مسائل دیگر فرهنگیاشاره کرد. البته این نکته قابل ذکر است که در این گونه مسائل نیز نقاطی لازم الاصلاح وجود دارند که مورد توجه فرهنگ اسلامی قرار میگیرند. برای مثال در مقوله ادبیات و همچنین معماری، فرهنگ اسلامیکژیها و ناپالایشیهای غیرقابل جمع با چارچوبهای خویش را اصلاح میکند و با کلیت یک معماری و یا ادبیات در ستیز نیست مگر آنکه یک سبک خاص معماری یا ادبی بالکل با چارچوبهای فرهنگی اسلام ناسازگار باشد.
براین اساس مراد از مثلا معماری اسلامی یک نحوه کاملا خاص و مستقل از معماری نیست بلکه بایدها و نبایدهایی است که در ضمن یک سبک معماری لازم الاجرا هستند. هر فرهنگ بومی میتواند معماری خویش را داشته باشد که در عین دارا بودن ملزومات فرهنگ اسلامی، سبک بومیخویش را نیز حفظ کرده باشد و با سبکهای معماری دیگر ملل و فرهنگها متفاوت باشد. به عبارتی هم دارای یک سری وجه الاشتراکات و یک سری وجهالامتیازات باشد که ایناشتراکات همان بایدها و نبایدهای اسلامی و امتیازات همان ویژگیهای بومی یک سبک معماریاند. بنابراین فرهنگ اسلامی آنچنان هاضمه قوی دارد که فرهنگهای دیگر را در بطن خود جای داده و از محسنات آنها استفاده میکند و معایب و ناهمخوانیهای آنها را اصلاح میکند.
منبع: حوزه نیوز