kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۴۱۰۲
تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۳

خودفراموشی و علل آن


* محمداحسان آزادی

یکی از بیماری‌های روحی و روانی، خودفراموشی است. این اصطلاح در فرهنگ قرآن به اشکال گوناگون بیان شده است؛ زیرا حالتی است که تاثیرات شگرفی در زندگی دنیوی و اخروی شخص به جا می‌گذارد. شخصیتی که دچار این بیماری است بسیار مضطرب، متزلزل و افسرده است. رفتارهای وی به سبب همین بیماری از حالت تعادل بیرون می‌رود و سلامت شخصیتی خود را از دست می‌دهد.
از آنجا که این بیماری در زندگی انسان و سعادت دنیوی و اخروی او نقش بسزایی دارد، نویسنده با استفاده از آموزه‌های وحیانی، علل و آثار آن را تشریح کرده است.
***
خودشناسی و خود حضوری
یکی از مفاهیمی که در آموزه‌های قرآنی بارها تکرار می‌شود، مسئله ذکر و تذکر است، بگونه‌ای که حتی خود قرآن را به عنوان ذکر دانسته است؛ زیرا ذکر به معنای یادآوری، مهم‌ترین عامل در حرکت تکاملی انسان است؛ چرا که انسان هرگاه از یادآوری خدا و خود غافل شود، در هزار توی راه‌ها و خواسته‌های دنیا و نفس، گم می‌شود و هرگز در مسیر تکامل و تعالی قرار نمی‌گیرد.
ذکر و یادآوری اینکه انسان کیست و آفرینش چیست، به انسان و زندگی‌اش معنا و مفهوم جدیدی می‌بخشد؛ زیرا با تفکر و تدبر در آیات آفاقی و انفسی در می‌یابد که برای هستی آفریدگار و پروردگاری است که به هدف و حکمتی آن را آفریده و پرورش می‌دهد. بنابراین، انسان نیز به عنوان یکی از آفریده‌های الهی باید دارای هدف و مقصد و مقصودی باشد.
انسان از طریق معرفت نفس می‌تواند به خداشناسی برسد؛ همچنین می‌توان از طریق خداشناسی به خودشناسی دست یابد. بنابراین، برای آدمی این امکان فراهم است تا از علت به معلول و یا از معلول به علت برسد.
بنابراین، آیات آفاقی و آیات انفسی راهی برای تذکر و یادآوری است تا شخص، خود و خدا را بشناسد و با این شناخت در مسیری گام بردارد که از آن به صراط مستقیم یاد می‌شود.
از آنجا که تذکر واقعی و ذکر اصلی، ذکر خداست، در آموزه‌های قرآنی به ذکر خدا تاکید زیادی شده است؛ زیرا کسی که خدا را به عنوان هدف آفرینش و نیز مقصد و مقصود حرکت‌ها در نظر دارد و در جست‌وجوی دستیابی به کمال مطلق یعنی خدا می‌رود و می‌کوشد تا به او همانند و در نهایت متصل شود و دایره از اویی به سوی اویی را تکمیل کند، چنین شخصی با یاد خدا، یاد خود را نیز زنده نگه می‌دارد و حضور خدا به مفهوم حضور خود و اهدافش خواهد بود.
از این رو می‌توان گفت که تذکر و ذکر خدا، همان ذکر خود و حضور خود است.
به هر حال، انسان از طریق خودشناسی و خداشناسی می‌رسد و با خود حضوری خدا حضوری را دارا می‌شود و خود را همواره در محضر خداوند می‌یابد؛ چنان که عکس آن نیز صادق است، یعنی با خداشناسی به خودشناسی و با خداحضوری به خود حضوری می‌رسد.
از اینجا می‌توان دریافت که چرا هرگونه نسیان و غفلت از خود به غفلت از خدا، و هر غفلت از خدا به غفلت از خود ختم می‌شود؛ زیرا ارتباط میان خود و خدا دو سویه است؛ چرا که انسان موجودی فقری است که وجودش به قیومیت خداوند است و نفی خدا، نفی انسان است. از این رو خداوند بر غنای ذاتی خود و فقر ذاتی انسان تاکید می‌کند تا معلوم شود که ارتباط میان انسان و خدا این‌گونه است و اگر انسان به این ارتباط توجه نداشته باشد، خود را باخته و گرفتار زیان شده است. (فاطر، آیه 15 و نیز محمد، 38)
چرا خودفراموشی؟
خودفراموشی اصطلاحی است که در قرآن به کار رفته است. البته گاه سخن از غفلت انسان از خود می‌باشد و گاه دیگر، سخن از نسیان انسان از خود است.
هرچند که در برگردان فارسی، غفلت و نسیان و حتی سهو را به فراموشی ترجمه می‌کنند، ولی میان این واژگان فرق‌هایی است که از مو نازک‌تر و لطیف‌تر می‌باشد. بنابراین هرگز نمی‌توان این واژگان را مترادف هم دانست و اصولا در عربی چیزی به عنوان مترادفات وجود ندارد هرچند که برخی از علمای علم اصول بر این باورند، ولی با نگاهی به کتب لغوی عمیق و دقیق چند فروق اللغه می‌توان دریافت که تفاوت‌های ظریف و معناداری میان این واژگان است که می‌تواند تاثیر بسیاری در کاربرد آنها و انتقال مفاهیم به جا گذارد و برداشت‌های ما را از آیات قرآن دگرگون سازد.
برخی در تحقق مفهوم نسیان، علم سابق را شرط می‌دانند. به این معنی که چیزی را می‌دانسته ولی به هر علتی آن را فراموش کند و در خاطر نداشته باشد. اما غفلت زمانی تحقق می‌یابد که آن چیز را به خاطر نداشته باشد؛ چه نسبت به آن، علم سابق داشته باشد یا نداشته باشد. از این رو گاه در مورد نسیان نیز واژه غفلت به کار می‌رود. بنابراین می‌‌توان گفت که واژه نسیان خاص فراموشی درباره چیزی است که می‌دانسته ولی غفلت اعم از آن می‌باشد.
البته تفاوت دیگری نیز گفته‌اند، به اینکه غفلت در مورد چیزی است که حاضر و در برابر دیدگان است، ولی نسیان این‌گونه نیست. از این رو، اگر کسی چیزی را در برابر داشته، ولی به آن توجه‌ای نداشته باشد، به عنوان غافل از وی یاد می‌شود.
انسانی که گرفتار خود فراموشی شده است، در مسیر هبوط گرفتار آمده که نهایت آن سقوط از مقام انسانیت و ورود به دایره دوزخ فراق و غضب الهی است. خداوند در آیاتی از جمله آیه 105 سوره مائده می‌فرماید: علیکم انفسکم، مواظف و مراقب خودتان باشید؛ زیرا علیکم در اینجا به عنوان ملازم است و اینکه انسان می‌بایست همواره ملازم خودش باشد و لحظه‌ای از خود غافل نشود؛ به این معنا که همواره خودش را در برابر خودش حاضر داشته باشد و دانسته‌ها و داشته‌هایش را فراموش نکند و گرفتار نسیان نشود.
دانسته‌ها و داشته‌های هر انسانی نسبت به خود این است که دارای فقر ذاتی به خدای غنی بالذات است. این همان چیزی است که در آیه 172 سوره اعراف به عنوان، پیمان روز الست در عالم ذر از آن سخن به میان آمده است: اذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم دریتهم و أشهدهم علی انفسهم، ألست بربکن قالوا بلی.
عوامل خودفراموشی و خدافراموشی
اگر انسان، نسبت به این مسائل و اموری که در ذاتش است، ذاکر و یادآور باشد، گرفتار نسیان خدا نمی‌شود. گرفتاری انسان این است که این مسائل را از یاد می‌برد و از خود غفلت می‌ورزد و گرفتار فراموشی از خود و خدا می‌شود.
البته عوامل درونی و بیرونی دیگر نیز در این مسئله خودفراموشی دخالت دارد که از آن جمله می‌توان به شیطان و وسوسه‌های او اشاره کرد. از این‌رو خداوند در آیاتی از جمله 68 سوره انعام و 63 سوره کهف و 19 سوره سجده به نقش شیطان در فراموشی انسان توجه می‌دهد. در این آیات همیشه سخن از خودفراموشی نیست، بلکه فراموشی دیگر امور از جمله غذا و مانند آن نیز می‌باشد، ولی دو مسئله خودفراموشی و خدافراموشی بخشی از این مصادیقی است که درباره نقش شیطان مورد توجه قرآن قرار گرفته است.
گناه و فسق نیز از عواملی است که موجبات فراموشی را فراهم می‌آورد. کسی که گرفتار فسق و فجور است، از یاد خدا نیز غافل می‌شود و چنان سرگرم دنیا می‌شود که خود و هدف زندگی را نیز از یاد می‌برد. (اعراف، آیه 165)
همین مشکل در کسانی وجود دارد که گرفتار رفاه و آسایش افراطی هستند؛ زیرا بهره‌مندی بی‌حد و اندازه از نعمت‌های الهی و مشغولیت به آن، موجب می‌شود تا یاد خدا را فراموش کرده و دچار خودفراموشی شوند. (فرقان، آیه 18 و زخرف آیه8) دیده شده که بسیاری از مردم که خوشی زیر دلشان را می‌زند، در یک فرآیندی خود و خدا را فراموش و گم می‌کنند و چنان سرگرم دنیا و آسایش و بهره‌مندی از نعمت‌ها می‌شوند که کمتر به خود و خدا می‌آیند. از این‌رو برخی گفته‌اند که صبر بر نعمت دشوارتر از صبر بر مصیبت و فقدان نعمت است؛ زیرا بهره‌مندی از طیبات و حلال‌ها درحد افراط، آدمی را در دام افراطی می‌افکند که سرانجام آن خودفراموشی و خدافراموشی است. بنابراین، انسان به جای اینکه از خداوند نعمت بخواهد خیر بخواهد و همانند حضرت موسی(ع) همواره بگوید: رب ان لما انزلت الی من خیر فقیر؛ خدایا من فقیر و نیازمند خیر فرو فرستاده توام؛ (قصص، آیه24) زیرا خیر نعمتی است که در مسیر تعالی و تکامل انسان به کار گرفته شده است. بنابراین اگر کسی به خیری دست یابد شاکر واقعی است؛ زیرا هم نعمتی یافته و شاکر زبانی آن است و هم در عمل آن نعمت را در جای خود به کار می‌گیرد و عمل صالح انجام می‌دهد.
از دیگر عوامل خودفراموشی می‌توان به عدم تعقل و خردورزی اشاره کرد؛ زیرا انسان خردمند و خردورز، با بهره‌گیری از عقل می‌داند که در چه جایگاهی نشسته و چه هدفی دارد و چگونه می‌تواند با کارهای نیک آن را تحقق بخشد. از این‌رو خردورزی موجب می‌شود تا از خودفراموشی و خدافراموشی رهایی یابد و همواره ذاکر خود و خدا باشد. اما بی‌خردی نتیجه‌ای جز خودفراموشی و خدافراموشی ندارد.
البته همین انسان‌های بی‌خرد، گاه چنان در دام نفس گرفتار می‌آیند که دیگران را به خیر و خوبی دعوت می‌کنند ولی خودشان را فراموش می‌کنند. (بقره، آیه44) این همان چیزی است که خداوند در آیه 3 سوره صف از آن به گناه و عذاب بزرگ یاد کرده است؛ زیرا شخص، دیگران را به کارهای خوب می‌خواند ولی خود برخلاف آن انجام می‌دهد یا آن را ترک می‌کند.
حافظ نیز از این اشخاص چنین می‌نالد و می‌سراید:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند.
برخی می‌گویند که گاه فراموشی آنها دست خودشان نیست، ولی باید توجه داشت که برخی از فراموشی‌ها برخاسته از مقدمات اختیاری خود انسان است، مانند اینکه کسی خود را سرگرم رفاه افراطی کند و یا به اموری غیرمهم مشغول دارد، چنین فراموشی هر چند که به ظاهر غیراختیاری است ولی چون مقدمات آن اختیاری بود، در حکم اختیاری است، چنانکه خداوند در آیه 286 سوره بقره به این نکته توجه داده است. (نگاه کنید: المیزان، ج2، ص444 و نیز مجمع‌البیان، ج1 و 2، ص691)
به هرحال انسان‌ها گاه چنان خود را در اشتغالات دنیوی سرگرم می‌کنند که خود و خدا را فراموش می‌نمایند. چنین کسانی باید بدانند که چنین سرگرمی‌ها برای آنها حرام است، زیرا موجب فراموشی خدا و عدم بهره‌مندی از مواعظ الهی می‌شود. (انعام، آیات 42 تا 44 و تفسیر صافی، ج2، ص120)
انسان برای اینکه گرفتار چنین فراموشی‌ها نشود، همواره یاد خدا را در دل داشته باشد (کهف، آیه24) و از خداوند بخواهد تا او را از فراموشی و غفلت نگه دارد. (بقره، آیه286)
تأثیر یادکرد خدا
چنانکه گفته شد، براساس آموزه‌های وحیانی، ارتباط تنگاتنگی میان خودفراموشی و خدافراموشی وجود دارد؛ زیرا ارتباط میان انسان و خدا همان ارتباط قیومیت الهی است که در یک سو خداوند غنی بالذات و در سوی دیگر انسان فقیر بالذات قرار دارد که هیچ چیزش از آن خود نیست و همه، مظاهری از وجود و هستی الهی می‌باشد.
اینکه خداوند از انسان‌ها می‌خواهد تا خود یا خدا را فراموش نکنند، به این معناست که مقدمات فراموشی را فراهم نیاورند. یعنی چنان سرگرم دنیا و اشتغالات دنیوی نشوند که نتیجه این اشتغال به دنیا و مادیات آن، خود یا خدا فراموشی باشد. بنابراین ذکر و یادکرد خدا و خود، به معنای این است که در هر اشتغالی در پیش و پس و همراهش، خدا را به خاطر داشته باشد و کارهایش را در راستای حکمت و اهداف الهی انجام دهد.
بنابراین امر و نهی نیست به ذکر خدا و نسیان او، به معنای توجه به خدا در همه اشتغالات است تا این اشتغالات مقدمه‌ای برای فراموشی نشود.
برای اینکه انسان گرفتار خودفراموشی یا خدافراموشی نشود، همواره در همه حالات خدا را به یاد و حاضر داشته باشد. در این حالات است که اتصال با خدای غنی بالذات پیدا کرده و خدا را حاضر در نزد خود و خود را در محضرش می‌یابد. این‌گونه است که دیگر گرفتار آثار خود و خدافراموشی نمی‌شود و شخصیت متعادل خود را حفظ می‌کند و گرایشی به زشتی‌ها و منکرات نمی‌بابد (توبه، آیه67) و فسق و فجور را ترک می‌کند (حشر، آیه19) و هدایت الهی را در همه حال در خود همراه می‌یابد (کهف، آیه24) و به کارهای خیر و نیک گرایش پیدا می‌کند (توبه، آیه67) و انفاق مالی را مورد توجه قرار می‌دهد (همان) و در نهایت در دنیا و آخرت به حقیقت وجودی خود و هدف هستی و نقش‌ آفریدگاری و پروردگاری خداوند، پی می‌برد و در دنیا و آخرت بینا خواهد بود و از کوری و نابینایی رهایی می‌یابد. (طه، آیات 125 و 126)
بسیاری از مصیبت‌ها و گرفتاری‌های انسان در دنیا و آخرت به سبب این است که انسان گرفتار خودفراموشی یا خدافراموشی می‌شود. این‌گونه است که سقوط می‌کند و از دایره انسانیت بیرون می‌رود.