kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۲۹۸۳
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۳

غدیر؛ تجلی ولایت سیاسی وحکومت -بخش اول


پیوند تشیع با غدیر و قطعیت و غیر‌قابل انکار بودن صدور آن، مخالفان اسلام ناب و مکتب تشیع را به تشکیک و انکار پیام غدیر واداشته و دیر زمانی است که شاهد تلاش آنان برای مخدوش کردن پیام غدیر هستیم، غافل از آنکه غدیر همچون خورشید تابانی در تاریخ اسلام خود‌نمایی کرده و حقانیت تشیع را به رخ کشانده و جایی برای هیچ‌گونه تشکیک و تردید باقی نگذاشته است.
در این میان متأسفانه برخی از به اصطلاح روشنفکران همسو با مخالفان مکتب تشیع، تردیدهایی در پیام غدیر مطرح کرده‌اند. شیفتگی به آموزه‌های غربی و وادادگی در برابر آن از یک‌سو و عدم درک و شناخت لازم مبانی و آموزه‌های دینی از سوی دیگر موجب شده تا این عده با وجود پیام روشن غدیر دچار چنین خطایی شوند. در این نوشتار که در دو بخش تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود به ارزیابی و نقد یکی از این دیدگاهها(1) خواهیم پرداخت.

طرح شبهه غدیر
عده‌ای به اصطلاح برخی بر پایه چند پیش‌فرض نادرست ادعا کرده‌اند که حکومت دینی امری تناقض آلود است و پیام غدیر، صرفاً بیان ولایت عرفانی و اخلاقی حضرت علی علیه‌السلام است نه ولایت سیاسی، از اين روی آنان بر این باور ند که:
1. موضوع جانشيني سياسي پيامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله در مورد حضرت علي (ع) بطور صريح و شفاف و به گونه‌اي كه محل اختلاف نباشد، نه در قرآن و نه در روايات آمده و نه به طور خاص در حديث غدير بدان تصريح شده است.
2. تعيين نوع حكومت و تعيين حاكم «حق» مردم است.
3. شأن فرمانروايي نبي اسلام زميني و محصول يك سلسله فعل و انفعالات سياسي و مدني در مدينه بوده است و نه لزوماً الهي و ديني و آسماني از این رو ديگر با هيچ توجيهي نمي‌توان از الزامات منطقي آن گريخت و مثلاً معتقد شد كه خدا و پيامبر براي مردم زمامدار تعيين كرده‌اند.
4. حتي اگر شأن الهي امارت ده ساله نبي اسلام را قبول كنيم، چه دليل و يا دلايل عقلي و شرعي وجود دارد كه مؤمنان را ملزم كند تا زمان قيامت، منشا قدرت و حكومت را الهي بدانند و به حكومت شرعي باور داشته باشند؟
5. معنا و مفهوم ولايت در گفتار غدير نيز مي‌تواند به همان معناي مصطلح قرآني و بر وفق ادبيات زمان پيامبر باشد. ساختار كلام و مضامين و عبارات نشان مي دهد كه در اينجا ولايت روحاني و اخلاقي پيامبر مطرح است نه ولايت سياسي او.(2)
با اندک تأملی می‌توان دریافت که هیچکدام از پیش‌فرضها و محورهای یاد شده، قابل پذیرش نبوده و با مبانی دینی همخوانی ندارد و همگی مردود و مورد نقد است که به اختصار به آن ‌اشاره خواهیم کرد.
صراحت در جانشینی سیاسی حضرت علی(ع)
1. بر خلاف ادعای این مدعيان، هم در قرآن کریم و هم در روايات به طور صريح و روشن، موضوع جانشيني سياسي حضرت علی(ع) از پيامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله تصریح شده است که اینجا مجال پرداختن به آن نیست اما به عنوان نمونه به برخی از آیات و روایات ‌اشاره می‌کنیم.
در آیه شریفه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهًْ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهًْ وَ هُمْ راكِعُونَ»(3) خداوند متعال می‌فرماید «سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند و نماز را بر پا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏پردازند.»
حصر ولایت در خداوند و پیامبراکرم(ص) و حضرت علی(4) دلیل بر این است که ولایت در آیه شریفه به معنای رهبری و سرپرستی است زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن، مخصوص كسانى نيست كه نماز مى‏خوانند و در حال ركوع زكات مى‏دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى‏گيرد، همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست، و اصولاً چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند. از اينجا روشن مى‏شود كه منظور از «ولى» در آيه فوق ولايت به معنى‏سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است.(5)
در برخی از روایات نیز تصریح شده است که این ولایت از سنخ ولایت سیاسی است از جمله امام صادق(ع) در تفسیر معنای ولایت مذکور در آیه شریفه فرمودند: «إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ‏ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّهًْ (ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَهًْ»(6) «انما ولیکم یعنی اولی به شما یعنی سزاوار‌تر به شما و امور شما و جان و اموال شما، خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند یعنی علی(ع) و فرزندان معصوم ایشان تا روز قیامت هستند.»
در آیه دیگر خداوند متعال می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر»(7)«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد».
در این آیه شریفه امر به اطاعت از پیامبراکرم(ص) و اولوا‌الامر، مطلق و بدون قید و شرط است و همه امور عبادی، فردی، اجتماعی، سیاسی را در برمی‌گیرد که یکی از مصادیق آن حکومت و رهبری جامعه است، از این رو آیه شریفه بیانگر شأن الهی حکومت و زعامت پیامبراکرم(ص) و اولوا‌الامر است، زیرا منطقی نیست که از یک سو خداوند متعال به مردم دستور اطاعت مطلق از رسول اکرم و اولوا الامر بدهد و از سوی دیگر چنین شأن و جایگاهی برای ایشان در نظر نگرفته باشد‌؟ و با توجه به اطلاق امر به اطاعت، تنها مصداق اولوا‌الامر، امیرالمؤمنین و سایر امامان معصوم(ع) می‌باشند، چه اینکه امر به اطاعت مطلق در همه امور با وجود احتمال خطا و انحراف در ولی امر از سوی خداوند متعال مستلزم گمراهی و انحراف انسانها خواهد شد که محال است. جالب اينكه بعضى از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف، فخر رازى در آغاز سخنش در ذيل اين آيه، به اين حقيقت اعتراف كرده، مى‏گويد: «كسى كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتماً بايد معصوم باشد، زيرا اگر معصوم از خطا نباشد، به هنگامى كه مرتكب ‌اشتباهى مى‏شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده و پيروى از او را در انجام خطا لازم دانسته است و اين خود يك نوع تضاد در حكم الهى ايجاد مى‏كند، زيرا از يك طرف انجام آن عمل ممنوع است و از طرف ديگر پيروى از اولواالامر لازم است و اين موجب اجتماع امر و نهى مى‏شود.
بنا‌بر‌اين از يك طرف مى‏بينيم خداوند اطاعت فرمان اولوا‌الامر را بدون هيچ قيد و شرط لازم دانسته و از طرف ديگر اگر اولوا‌الامر معصوم از خطا نباشند چنين فرمانى صحيح نيست، از اين مقدمه چنين استفاده مى‏كنيم كه اولوا‌الامر كه در آيه فوق به آنها ‌اشاره شده حتما بايد معصوم بوده باشند» (8)
علاوه بر آیات، روایات متعدد و متواتر نیز جانشینی حضرت علی(ع) را اثبات می‌کنند. به عنوان نمونه در حدیث مشهور یوم‌الدار، که مورد اتفاق محدثان عامه و خاصه است، پیامبراکرم(ص) در مورد حضرت علی(ع)فرمودند: «ان هذا اخى و وصيى و خليفتى‏ فيكم فاسمعوا له و اطيعوه»(9) «اين برادر و وصى و جانشين من در شما است، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد»
حدیث معروف منزلت نیز که در منابع خاصه و عامه به صورت متواتر نقل شده است بر خلافت و جانشینی امیر‌المؤمنین (ع) صراحت دارد، پیامبراکرم(ص)  هنگامی که برای جنگ تبوک مدینه را ترک می‌کردند، امیر‌المؤمنین (ع) را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده و فرمودند: «اَلا تَرضى ان تكون مِنّى بمنزلهًْ هارون من موسى‏الّا انه ليس نَبىَ بعدى‏» (10) «آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى(‌ع) باشى جز اينكه پيامبرى بعد از من نخواهد بود»
روایت دلالت می‌کند که حضرت على(ع) تمام مناصبى را كه هارون نسبت به موسى و در ميان بنى‌اسرائيل داشت- به جز نبوت- داشته است، زيرا روایت عام است و استثناء جمله الّا انه لا نبىَ بعدى نيز اين عموميت را تاكيد مى‏كند و هيچگونه قيد و شرطى در حديث وجود ندارد كه آن را تخصيص بزند، بنابراين از اين روایت به روشنی استفاده می‌شود که حضرت علی(ع) وزيرپيامبر و جانشين و خليفه ایشان هستند.
خود حضرت علی(ع) نیز بارها بر حق الهی حکومت خویش ‌اشاره کرده است، به عنوان نمونه حضرت در جنگ صفین چنین فرمودند: «اما بعد فقد جعل‌الله سبحانه لي عليكم حقاً بولايهًْ امركم ولكم عليّ من الحق مثل الذي لي عليكم» (۱۱) «خداوند سبحان، برای من بر شما حقی را به جهت ولایت و سرپرستی امر شما قرار داده است و برای شما همانند حق من، حقی تعیین فرموده است‌».
همچنین فرمودند‌: «کسی را با خاندان رسالت نمی‌شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر اساس دین و ستون‌های استوار یقین می‌باشند، شتاب‌کننده باید به آنان بازگردد و عقب‌مانده باید به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی‌های حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت و میراث رسالت به آنها تعلق دارد، هم‌اکنون حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد.».(12)
 حدیث غدیر نیز همان‌گونه که در ادامه ‌اشاره خواهیم کرد به روشنی ولایت و جانشینی حضرت امیر‌المؤمنین (ع) را اثبات می‌کند.
علاوه بر اینکه صرف نظر از همه آیات و روایات، عقل به روشنی ضرورت جانشینی حضرت علی(ع) را اثبات می‌کند، با این بیان که یا باید بپذیریم که پیامبراکرم(ص) برای بعد از رحلت خودشان هیچ کسی را به عنوان جانشین معرفی نکردند و مردم را به حال خود واگذار نمودند که چنین فرضی قابل پذیرش نیست، زیرا لازمه آن این است که پیامبر بعد از بیست و سه سال تلاش در راه تحقق و اجرای تعالیم اسلام، برای اداره و رهبری و هدایت جامعه اسلامی هیچ اقدامی انجام ندادند و مسئولیت اداره جامعه را بر عهده خود مردم واگذار کردند که تحت تأثیر جهل و نادانی و هواهای نفسانی قرار دارند و احتمال خطا و انحراف در انتخاب آنها زیاد است، در این صورت آیا می‌توان پذیرفت که پیامبراکرم(ص) رسالت خود را به طور کامل انجام داده‌اند ؟ آیا رسالت پیامبراکرم(ص)تنها محدود به زمان حیات خودشان بوده و هیچ وظیفه‌ای در قبال آینده جامعه اسلامی نداشتند؟ مهم‌تر اینکه در صورت عدم تعیین جانشین شایسته توسط پیامبراکرم(ص)برای مسلمانان، حجت خداوند بر انسانها تمام نشده و مردم برای گمراهی و عدم عمل به احکام اسلام می‌توانند عذر بیاورند که رهبر و هدایت‌گری مصون از خطا و انحراف نداشته‌اند؛ با باطل بودن این فرض، ثابت می‌شود که پیامبر خدا برای بعد از رحلت خودشان جانشینی معین کرده‌اند و با توجه به آیات و روایات متعدد در مورد جانشینی حضرت علی(ع)، خلافت ایشان اثبات می‌شود.  
با وجود دلیل عقلی و چنین صراحت و شفافیتی در آیات و روایات، حجت خداوند بر همگان تمام شده و جا برای هیچگونه عذر و بهانه‌ای باقی نمانده است و انکار تصریح قرآن و روایات به جانشینی حضرت و تشکیک در آن، جز انکار و تشکیک در حقیقت و چشم پوشیدن بر واقعیت نیست.
بنابر این مشکل در تبیین مسئله خلافت و جانشینی پیامبراکرم(ص) نیست، بلکه در تعصب، لجاجت و چشم پوشیدن بر حقیقت است و چنین افرادی در گمراهی آشکاری بوده و راهی برای هدایت به جز کنار نهادن تعصب و لجاجت ندارند.
*مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
ـــــــــــــــــــــــــ
1و2. رک:یوسفی‌اشکوری، حسن، جستارهایی در تاریخ 70 ساله نخست اسلام، جستار هفدهم، تأملی در رخداد غدیر.
3. مائده، 55.
4. به شهادت محدثان و مفسران خاصه و عامه آیه در شأن حضرت علی(ع)نازل شده است. مرحوم علامه امینی نزول آیه درباره حضرت را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر اهل سنت نقل کرده است. الغدیر، ج2، ص 52-53.
5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه :، ج4، ص 423-424.
6.کلینی، اصول کافی، الاسلامیه، ج1، ص 288.
7. نساء، 59.
8.فخر رازى، التفسير الكبير، دار إحياء التراث العربي‏، ج10، ص 113.
9. اين روایت را بسيارى از دانشمندان اهل سنت، همچون«ابن ابى جرير» و«ابن ابى حاتم» و«ابن مردويه» و«ابو نعيم» و«بيهقى» و«ثعلبى» و«طبرى».
«ابن اثیر» و دیگران نقل کرده‌اند. ر.ک: المراجعات، ص 130 به بعد و احقاق الحق، ج 4، ص62 به بعد.
10. بخاری، صحيح بخارى، دار احياء‌التراث العربى، جزء 6، ص 3- مسلم بن الحجاح، صحيح مسلم، دار احياء التراث العربى،ج 4،ص 187
11. نهج‌البلاغه‌، ترجمه محمد دشتی‌، خطبه 216، بند 1، ص 322
12. همان‌، خطبه 2، بند 13‌، ص 36