kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۱۰۲۵
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۴۸
از هراره تا تهران - ۱۰ نمایندگان جنبش‌‌های آزادی بخش آفریقا خطاب به امام (ره):

با دیدن شما و انقلاب ایران به پیروزی امیدوارتر شدیم


بعد از آقاي خامنه‌اي، نوبت «دانيل اورتگا»، رئيس‌جمهور نيکاراگوئه است که از طرف آمريکاي مرکزي و جنوبي صحبت کند. منطقه و کشوري که محل دعواي دو ابرقدرت، از فاصله‌هاي دور شده است. انقلابيون اين کشورها به شوروي متمايل شده‌اند و آمريکا که از اين استقلالِ کمونيستي مي‌ترسد، هرچه دارد بسيج کرده تا دوباره اين مناطق را به مستعمرات باطني خود تبديل کند. اورتگا از اوج بحران‌ها و درگيري‌هاي کشورش آمده است تا در ميان غيرمتعهدها، حرفش و درد دلش را بگويد و اگر توانست کمکي بگيرد. اورتگا برخلاف آقاي خامنه‌اي، نمي‌تواند طاقت بياورد و در سخنرانيِ کوتاه خود به نمايندگي از قارة آمريکا، به توطئه‌هاي آمريکا عليه کشورش اشاره مي‌کند. بعد از او هم رئيس‌جمهور قبرس از قارة اروپا حرف مي‌زند.
منظرة شکوهمندي است که از هر قاره‌اي، کسي بيايد و از عدم وابستگي و دفاع از حق و استقلال ملت‌ها و مبارزه با ظلم و نژادپرستي حرف بزند. اگر اين حرف‌ها در رفتارها و سياست‌ها هم نمود کامل پيدا بکند، اوضاع جهان طور ديگري مي‌شود.
* * *
بعد از نمايندگان قاره‌ها، نوبت نمايندة جنبش‌هاي آزادي‌بخش است. سازمان آزادي‌بخش فلسطين (ساف) به رهبري عرفات، و سازمان آزادي‌بخش آفريقاي جنوبي (سواپو) به رهبري سام نجوما، دو جنبشِ عضو عدم تعهد هستند. عرفات از صندليِ پشت سر آقاي خامنه‌اي بلند مي‌شود و به سمتِ جايگاه مي‌رود تا سخنراني کند. عرفاتِ رو به زوال، اين روزها طلايه‌دار صلح‌طلبي براي جنگ تحميلي و فشار به ايران براي پذيرش پيشنهاداتِ مختلفِ صدام، سازمان ملل و سايرين شده است. پنج روز قبل با روزنامة «هرالد» چاپ هراره مصاحبه کرده است که «اجلاس سران غيرمتعهدها در خاتمه دادن به جنگ ايران و عراق مسئوليتي اساسي دارد و بايد ايران را به قبول ميانجيگريِ واقعي تشويق کند. اين جنگ ديوانه‌وار است و فلسطيني‌ها خود را بزرگ ترين بازندة جنگ ايران و عراق مي‌دانند. من به ايراني‌ها مي‌گويم کافي است، کافي است، کافي است. ما غيرمتعهدها براي اين جنگ بهاي بسيار سنگيني پرداخته‌ايم.»
عرفات طرح صلحي براي اجلاس هشتم در هراره آورده است که اگر بتواند آن را به نام خود نهايي کند، نيروهاي حافظ صلحِ غيرمتعهدها به مرز ايران و عراق خواهند رفت و حتي اگر يکي از دو کشور طرح را قبول نکند، نيروها در محدودة کشور موافق، روي مرز مستقر مي‎شوند تا آتش‌بس کامل را براي ايجاد صلح برقرار کنند.
اصل صحبت‌هاي عرفات هم در روز اول، همين بحث است. او که نمايندة يکي از مظلوم‌ترين ملت‌هاي جهان، در ايام اوج قساوت صهيونيست‌هاست، مطلب خاصي از اوضاع مردم فلسطين و ظلم اسرائيل نمي‌گويد؛ فقط انتظار دارد که غيرمتعهدها از سازمان او حمايت کنند. و بعد از سخن گفتن از اين انتظار، مي‌رود سراغ جنگ تحميلي و در ميانة صحبتش، آقاي خامنه‌اي، رئيس‌جمهور ايران را مخاطب قرار مي‌دهد: «پيشنهادهاي ميانجيگري را که از سوي جنبش عدم تعهد، سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامي به شما شده است، بپذيريد. تمام تفنگ‌ها بايد به سوي دشمنان مشترکمان، يعني رژيم‌هاي «پرتوريا» و «تل‌آويو» گرفته شود.»
آقاي خامنه‌اي از صحبت‌هاي عرفات ناراحت مي‌شوند و تصميم مي‌گيرند در همين اجلاس جوابش را بدهند.
موگابه پايان جلسة افتتاحيه را اعلام مي‌کند و خوش‌وبش‌ها و صحبت‌هاي غيررسمي و معمولاً غير مهم سران، سرمي‌گيرد. به‌علت نبود مترجم، صحبت‌ها محدود و کوتاه است و پس از چند دقيقه، همة سران از سالن خارج مي‌‎شوند. آقاي خامنه‌اي و همراهانشان براي ناهار و استراحتي کوتاه، به محل اقامتشان مي‌روند تا دوباره براي اجلاس بعدازظهر و برنامه‌هاي ديگر به سالن برگردند. بعدازظهر قرار است که مراسم بيست‌وپنجمين سالگرد جنبش عدم تعهد برگزار شود. هم چنين چندين نفر از سران کشورها تقاضاي ديدار و گفت‌وگو کرده اند که بايد با برنامه‌ريزي، وقت اين ديدارها مشخص شود.
قبل از اجلاس بعدازظهر، آقاي خامنه‌اي در سالن‌هاي جانبيِ اجلاس با هفت نفر از اين مقامات ديدار مي‌کنند. کارها و ديدارها فشرده‌اند و مجال استراحت نيست. با وجود فشردگي جلسات و ديدارها، آقاي خامنه‌اي در تمام اين ديدارها، سرحال و بانشاط و گرم با طرف مقابلشان برخورد مي‌کنند. نحوة صحبت‌هاي ايشان طوري است که هريک از اين مقامات، بعد از ديدار فکر مي‌کند جايگاه ويژه‌اي نزد ايران و رئيس‌جمهورش دارد.
رئيس کنوني و قبلي جنبش، هر دو در همين روز اول با آقاي خامنه اي گفتگو و مشورت مي‌کنند. اولين حضور رئيس‌جمهور ايران در اجلاس عدم تعهد، اتفاق ساده‌اي نيست که آن را دست کم بگيرند. موگابه و راجيو گاندي، هرکدام جداگانه مي‌آيند تا نظرات آقاي خامنه‌اي را براي برگزاري بهتر اجلاس و روند فعاليت‌هاي جنبش بپرسند. موگابه جدا از فضاي کاري، دلبستة انقلاب ايران است و در اين دو، سه ديدار اخير، محبت سفير اين انقلاب هم در دلش نشسته است.
سال 1358 (1980م)، موگابه در اوج مبارزات با رژيم‌هاي استعماري و نژادپرستِ جنوب آفريقا، همراه با سازمان آزادي بخش آفريقاي جنوبي (سواپو)، هم در ناميبيا با رژيم نژادپرست آفريقاي جنوبي مبارزه مي‌کرد، هم با رژيم استعماريِ زادگاه خودش که هنوز رودزيا نام داشت. خوب يادش مي آمد که خبر پيروزي انقلاب ايران بر شاهي که آن‌همه از آپارتايدِ آفريقاي جنوبي حمايت مي‌کرد، چقدر خوشحال و اميدوارشان کرده بود. دوست داشت خودش به ايران برود و امام را ببيند، اما نمي‌شد و نمي‌گذاشتند. به گروهي از دوستانش که عازم ايران بودند، پيامي داد که به امام برسانند. از شادي و اميدي نوشته بود که با پيروزيِ انقلاب، در جريان مبارزة آنها دميده شده و از اوضاع و سختي‌هاي مبارزة خودشان و ظلمِ نژادپرست‌ها.
6 ارديبهشت 1358، اعضاي سواپو با پيام موگابه خدمت امام رسيدند. امام آن روزها قم بودند. پيام براي امام خوانده شد. مهمان‌ها توان صحبت‌کردن زياد را نداشتند، ابهت و جاذبة امام، در کنار آن اتاق ساده و کوچکِ بدون مبل و صندلي؛ مبهوتشان کرده بود. چيزهايي از امام شنيده بودند، اما حتي اگر چند برابر آن را شنيده بودند، آنچه را که مي‌ديدند، تصور نمي‌کردند. بعد از توضيحات مختصرِ يکي از مهمان‌ها امام شروع کردند:
«بسم الله الرحمن الرحيم
از شما و رئيستان که پيام براي من فرستاده است، تشکر مي‌کنم. در اسلام که ما هم دنبال آن هستيم، قضية نژاد و نژادپرستي مطرح نيست. اسلام به رنگ و به صورت نگاه نمي‌کند، ميزان را تقوا قرار داده است.»
ضربان قلب مبارزان سياه‌پوست بالا رفته بود. طنين صداي امام هم گرمشان مي‌کرد، هم دلشان را مي‌لرزاند. امام در جايگاه يک مرد الهي برايشان از اسلام مي‌گفت و اصل بودنِ تقوا.
«اينکه شما از آمريکا و ساير دُوَلي که جنايتکارند و ستمکار، شکايت مي‏کنيد، اين اختصاص به شما ندارد. اين آمريکا و ديگر باند آن، در هرجا که هستند، همين‌طور با اقشار ملت‌ها رفتار مي‏کنند. ملت ما بيش از پنجاه سال بود که به‌واسطة انگلستان و آمريکا، تحت فشار آن رژيم منحوس بود. اين قدر جنايت به‌وسيلة حکومت اين پدر و پسر در ايران شد که قابل ذکر نيست. مملکت ما در زمان اين پدر و پسر به‌کلي خراب شد و آن چيزي که آباد شد، قبرستان‌هاي ما بود. قبرستان‌هاي ما را اينها به‌واسطة کشتار، پرجمعيت کردند و بلاد ما را تهي. خزائن ما را به اغيار دادند و به اجنبي، و همه‌چيز ما را پيوستة آمريکا و غير آمريکا کردند تا آنکه به خواست خداي تبارک و تعالي، ملت ما بيدار شد و با اتکا به خداي تبارک و تعالي و اتحاد کلمه، با نداشتن هيچ ساز و برگي قيام کرد، نهضت کرد و همة اين اقشار ظلماني را کنار زد.»
امام سرشان را پايين انداخته بودند و آرام صحبت مي کردند. و اين حالتشان، براي مخاطبان آرامش دهنده بود. اگر مي خواستند به چهره ها نگاه کنند و حرف بزنند، جاذبة نگاه امام هوش و حواسشان را مي برد.
يک نفرشان جرأت کرد و مثل شاگردي، از استاد پرسيد که رمز پيروزي انقلاب شما چه بود؟
«من اميدوارم که اين رمزي که در ايران، رمز پيروزي شد، براي همة اقشارِ مستضعفين الگو باشد. آن رمز، وحدت کلمه و اتکا به اسلام بود.»
رمز پيروزي و موفقيت، دو کلمة مختصر بود: وحدت کلمه و اتکا به اسلام. مهمان‌ها در خودشان فرو رفتند. اتکا به اسلام را درست نمي فهميدند و درک نمي‌کردند که چه تأثيري مي تواند در مبارزات داشته باشد؛ اما وحدت کلمه درست در جاي خودش نشست. يکي از دردهاي مبارزات آن روزِ آنها، تعدد گروه‌هاي مبارز و اختلافات و حتي گاهي درگيري‌هاي آنها با هم بود. اما چه کسي مي‌توانست اين گروه‌ها را جمع کند و به اتحاد برساند؟ باز به آن پيرمردِ آرام نگاه کردند. همگي مبهوت وقار و ابهتِ رهبر انقلاب ايران بودند.
يک نفر ديگرشان گفت: «عالي‌جناب! ما با ديدن شما و انقلاب شما به پيروزي خودمان اميدوارتر شديم.»