kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۰۲۰۴
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۵
نگاهی مستند به بزرگ‌ترین جنایت‌جنگی انگلستان در ایران- ۲۱ گزارشی از تهران در سال ۱۹۱۸:

نیروهای خارجی بخشی از ارزاق ایران را برده‌اند


توصیف شرایط واقعی دل آدمی را می‏‏خراشد. مرد، زن و کودک از گرسنگی حاد در حال مرگند و آنها که زنده می‏‏مانند اسکلت‏های ‏‏زنده هستند. مردم برای سیر کردن شکم خود، دل و روده و آشغال سلاخ‏خانه‏ها ‏‏را می‏‏خورند. ارتش‏های ‏‏گوناگون با عبور از روستاهای برخی مناطق آنها را به کلی ویران کرده‏‏اند و به این خاطر مردم نه تنها گرسنه‏اند ‏‏بلکه سرپناه نیز ندارند. نابسامانی تجارت عملاً صنایع داخلی را از میان برده و قالی‏بافی و ابریشم‏بافی متوقف شده و هزاران نفر بیکار شده‏اند. کارگران که هیچ گاه قادر به پس‌انداز نبوده‏‏اند، به گدایی افتاده‏اند. «شمار زیادی از صنعتگران، کارگران، دکان‏داران و مستخدمان اکنون بیکار شده‏اند. هزاران خانوار تاکنون آنچه فروختنی داشته‏‏اند، فروخته‏اند ‏‏تا نان بخرند و اکنون مفلس شده‏‏اند و این اوضاع هر روز بدتر می‏‏شود. حتی اگر محصول آینده کافی باشد، این فلاکت تا بهبود دیگر شرایط اقتصادی دوام خواهد یافت و هزاران خانوار پولی برای خرید نان نخواهند داشت، مگر آن که ثمن بخس بیابد.» شماره 1584. شهرهای بزرگ و کوچک مملو از مردمی است که فوج فوج از کوه‏ها ‏‏و روستاها آمده‏‏اند، به امید آن که غذا و سرپناهی بیابند و چون جایی ندارند که بروند و پولی هم ندارند که قوتی تهیه کنند، در معابر ‏‏از گرسنگی می‏‏میرند. مردم گوشت حیواناتی را می‏‏خورند که از گرسنگی تلف شده‏اند... یکی از مقام‏های ‏‏محلی، ظاهراً به تقلید از دیگر کشورها به عنوان مفتش ارزاق منصوب شده است، اما به خاطر مواردی که در ادامه ذکر می‏‏شود، کار چندانی از پیش نبرده است: «ماجرایی تلخ که صحت آن را یکی از دوستان ایرانی ما تصدیق می‏‏کند، به این شرح است: در خانه‏‏ای در یکی از روستاهای نه چندان دور از همدان، پاره‏‏ای از بدن یک طفل را پیدا می‏‏کنند که مردی او را برای خوردن کشته بود. آن مرد را بیرون آوردند و سنگسار کردند. وقتی در خیابان راه می‏‏رویم، گداها دست و دامنمان را می‏‏گیرند، به زمین می‏‏افتند و پایمان را می‏‏بوسند و برای کمک التماس می‏‏کنند. وقتی به خانه برمی‌گردیم، ناله‏های ‏‏آنها تا ساعت‏ها ‏‏در گوشمان زنگ می‏‏زند». «من گمان می‏‏کنم نه شرایطی که این مفتش ارزاق در آن قرار دارد، مایه شرمساری است و نه من قصد دارم مایه شرمساری او شوم، بلکه تنها برای آن که حقیقت دانسته شود، این را می‏‏نویسم.» شماره 1585.
معاون رئیس‌نظمیه تهران می‏‏گوید دو سوم مردم تهران عملاً گرسنه‏‏اند، مرده‏ها ‏‏روی زمین در معابر ‏‏افتاده‏اند ‏‏و کسی وقعی نمی‏‏گذارد. افسران و سربازان انگلیسی می‏‏گویند هرگز چیزی به دهشتناکی اوضاعی که در کنار جاده‏ها ‏‏وجود دارد، ندیده‏اند. افرادی که سال‏ها ‏‏در چین و هند زندگی کرده و قحطی‏های ‏‏آنجا را دیده‏‏اند، می‏‏گویند هیچ چیزی از آن چه که در آن کشورها دیده‏اند ‏‏شبیه وضعیت فعلی در ایران نیست. دولت اساساً قادر نیست بر این اوضاع غلبه کند و در پنج ماه گذشته سه بار کابینه عوض شده، بی‏آن که اوضاع بهتر شود. «یکی از کسانی که به کلیسای ما می‏‏آید، چند روز پیش دوان دوان آمد و داد می‏‏زد، آهای، کمی پول به من بدهید، زنی طفلش را سر راه گذاشته و می‏‏گوید نمی‏‏تواند سیرش کند و طفل دیگری به چادرش چسبیده و سخت می‏‏گرید و می‏‏گوید، آه مادر، خواهر کوچولو را ول نکن، خواهر کوچولو را ول نکن. شماره 1584.»
ادامه قحطی
در تابستان و پاییز 1918 با آن كه یكی از بهترین برداشت‏ها ‏‏صورت گرفت، قحطی، بی‌آن كه از سختی آن كاسته شود، همچنان ادامه یافت. كالدول در گزارشی با تاریخ 22 ژوئن 1918، از قیمت اقلام ضروری در هنگام برداشت می‏‏نویسد. گندم هر بوشل 12 تا 15 دلار، جو هر بوشل 7 تا 9 دلار، برنج هر پوند 55 سنت، شكر هر پوند 8/1 دلار، زغال چوب هر تن 140 دلار بود. این قیمت‌ها از نظر كالدول نشان‏دهنده «سختی اوضاع حاكم بر ارزاق و قحطی در فصل برداشت در ایران» بود. او سپس دلایل این افزایش قیمت را ذکر می‏‏کند:
اوضاع متناقض فقرای ایران که در عین آن که در میان نعمت قرار دارند، گرسنه‌اند، نیازمند این توضیح است که نیروهای خارجی بخشی از ارزاق ایران را برده‌اند. با این حال [برداشت محصول] سال 1917 می‏‏توانست برای تغذیه جمعیت کافی باشد، اما به خاطر نبود دولت قدرتمند و در واقع نبودن تقریباً هر نوع دولتی به طور کلی، محصول محدود غله که بخش اصلی غذای فقرا است، انبار و احتکار شد تا آن که قیمت‌ها به رقم‌های افسانه‌ای رسید؛ در عین آن که هزاران نفر رو به مرگ می‌رفتند و حتی اکنون نیز می‌روند. با آن که محصول ایران، فراوان، و در واقع از همه سال‌های اخیر بیشتر بوده در ایران، در فصل برداشت، گندم هر بوشل 12 تا 15 دلار و جو اندكی بیش از نصف قیمت آن به فروش می‏‏رسد و اكثر دیگر اقلام مورد نیاز نیز متناسب با همین قیمت‏ها ‏‏فروخته می‏‏شوند.
كالدول سپس به عامل مهم دیگری اشاره می‏‏كند:
علاوه بر فقدان نظارت‌های دولتی، نبودن وسایل حمل و نقل به دلیل تلف شدن بسیاری از احشام از گرسنگی در زمستان گذشته، دلیل اصلی بالا بودن قیمت محصولات داخلی در ایران است؛ در عین آن که فقدان هرگونه امکان واردات کالاهای اساسی و ارزاق از کشورهای دیگر نیز باعث بالا رفتن فوق‌العاده قیمت کالاهای خارجی شده است.
تا ژوئیه 1918 اوضاع در تهران همچنان بد بود. تلگرام كالدول چنین است: «به خاطر شورش‏ها ‏‏و بلایای ناشی از كمبود ارزاق و آشوب‏های ‏‏سیاسی، در تهران حكومت نظامی برقرار شده است.»البته قحطی با بیماری‌های ‏‏واگیر همراه شده بود. كالدول اوضاع قزوین را چنین گزارش می‏‏كند: «پدوك خبر می‏‏دهد آنفلوآنزا در قزوین همه‏گیر شده و نیمی از ساكنان را از پای انداخته است.» قحطی در پاییز 1918 به طور فراگیر ادامه یافت. كالدول گزارش می‏‏كند:
سال گذشته یكی از سخت‏ترین سال‏هایی بود كه ایران پشت سر نهاد. صدها نفر روزانه در تمام شهرهای بزرگ در اثر قحطی مردند. بهار، خوشبختانه یکی از بهترین فصول برداشت بود و قیمت نان و ارزاق به مقدار زیادی کاهش یافت. متأسفانه دولت نمی‏‏تواند و یا احتمالاً نمی‏‏خواهد مانع احتكار غله به دست ملاكان ثروتمند شود و بدین خاطر قیمت‏ها ‏‏به شكل مصنوعی بالاتر از آنچه كه شرایط اقتضا می‌کند، مانده است. طی چند هفته گذشته یک بلژیکی برای نظارت بر ارزاق منصوب شده و باید دید که آیا دولت آن طور که باید از وی حمایت می‌کند تا به شکل مؤثری قیمت‌ها را تنظیم و صاحبان غله را مجبور کند که موجودی غله‌شان را به قیمتی معقول بفروشند. اگر به شکل مناسبی از او حمایت شود، دست‌کم باید بتواند از افزایش قیمت‏ها ‏‏از حدی كه پیش از این بسیار بالا رفته، جلوگیری كند و یك سال دیگر نیز بتواند كاهش قابل توجهی در قیمت اکثر اقلام غذایی به وجود آورد. اگر او قادر نباشد از افزایش قیمت‏ها ‏‏جلوگیری كند، تا حدود زیادی به خاطر هراس از تکرار شرایط وحشتناک قحطی و گرسنگی و رنج ناشی از آن است که در سال گذشته وجود داشت.
روزنامه ایران در 13 سپتامبر 1918، از انتصاب فردی برای نظارت بر ارزاق خبر می‏‏دهد: «موسیو مولیتور بلژیكی كه در خدمت دولت است و اخیراً از تبریز به تهران آمده، مسئول نظارت بر ارزاق شده است ... مسئولیت مدیریت اداره املاك خالصه، انبار گندم دولتی، ارزاق عمومی و خبازخانه به وی واگذار شده است و به این ادارات اطلاع داده شده كه اكنون تحت مدیریت وی قرار دارند.» این روزنامه در پایان می‏‏نویسد: «ما امیدواریم به زودی نتایج اقدامات او را در ساماندهی امور خبازخانه‏ها ‏‏شاهد باشیم.» یكی از اقدامات مولیتور شلاق زدن كربلایی حسین از نانوایان «متعدّی» تهران بود. روزنامه ایران در بیستم سپتامبر، قضیه را این طور گزارش می‏‏كند:
کربلایی حسین، یکی از نانوایان مهم است که به هنگام تصدی خود به شکل غیرقانونی پول كلانی به جیب زده و نامش را اغلب می‌توان در فهرست شرورترین نانوایان دید. او در چند روز گذشته نیز به روال سابق ادامه می‏‏داده است؛ در حالی كه مولیتور، ناظر تازه‌منصوب، به طور جدی در حال تحقیق در كار نانوایان بوده است. اخیراً اداره ارزاق دریافته که او بخشی از گندمی را که دولت برای پخت روزانه به مغازه‌اش فرستاده، احتكار كرده است. از این رو شامگاه پریروز او را دستگیر کرده و به اداره نظمیه آورده، به سه‌پایه بسته و 100 ضربه تازیانه زده‏اند. اخطار جدی مفتش ارزاق مبنی بر تنبیه تعدادی از دزدان اداره نان كه راضی به گرسنگی صدها انسان بی‏گناه هستند، واقعاً جای قدردانی دارد و ما امیدواریم که او بتواند همان سیاست را درباره امثال كربلایی حسین دنبال كند.
با وجود شلاق زدن کربلایی حسین، کمبود و قیمت بالای گندم، در ایران در 15 سپتامبر گزارش شده است. در این گزارش ، درباره كنترل اوضاع گندم و قیمت‏های ‏‏بالا چنین آمده است:
در چند روز گذشته مقدار زیادی گندم به تهران آورده شده است. طبق دستورالعمل‏های ‏‏پیشین مدیرکل ارزاق، گندم به دست دولت نگهداری می‏‏شود و با اعلام قبلی به صاحبان، بخشی از گندم به آنها عودت داده خواهد شد. آنها باید قبل از تحویل گرفتن آن جواز دریافت كنند. دولت بابت گندمی كه خود در اختیار می‏‏گیرد خرواری چهل و پنج تا پنجاه تومان یا هر بوشل هفت تا ده دلار به صاحبانش پرداخت می‏‏كند.
بهبود اوضاع در تهران؛ بهار 1919
کنسول آمریکا، رالف اچ. بیدر، در گزارش 7 اكتبر 1918، قضیه انتخاب لامبرت مولیتور بلژیكی را به عنوان مدیرکل ارزاق تهران و حومه که به زعم او «از اختیارات کامل برای رسیدگی به امور ارزاق» برخوردار بود، توضیح می‏‏دهد. او همچنین اقدامات حكومت برای پر كردن انبارهای غله دولتی را چنین بیان می‏‏كند:
تلاش می‏‏شود انبارهای غله دولتی پر شود. این قضیه به حدی است كه دستور داده شده نیمی از كل غله‏‏ای كه به تهران آورده می‏‏شود به قیمت رایج بازار در اختیار مدیرکل ارزاق قرار گیرد. غله در ولایات با سرعت هر چه ممكن خریداری می‏‏شود، زارعانی هم كه محصولشان را به دولت نمی‏‏فروشند، ماهانه ده درصد جریمه می‏‏شوند.
بیدر سپس به پایان قحطی در تهران اشاره می‏‏كند:
آرد روزانه نانوایی‏ها ‏‏تأمین شده و قیمت نان برای هر من (معادل 61.2 پوند) سه قران (قران معادل 0.179 دلار) تثبیت شده است. بهای عادی نان هر من 1.1 قران است. با توجه به این كه محصول غله امسال خوب بوده است، این اطمینان وجود دارد که با نظارت مناسب و به موقع دولت، قیمت گندم بر مبنای قیمت اسمی حفظ شده و از تکرار وضعیت اسفناک ارزاق در سال گذشته جلوگیری شود.
وایت در گزارش فصلی شماره 2، با تاریخ 10 ژانویه 1919، اشاره می‏‏كند كه اوضاع تهران رو به بهبود است:
اوضاع اقتصادی پایتخت طی فصل گذشته بسیار بهتر شده که تا حد زیادی مرهون انتصاب یک بلژیکی به عنوان مدیرکل ارزاق است. قیمت نان سنگك كه هم‌اكنون فراوان است، برای هر من سه قران تثبیت شده و به قدر کافی ارزان هست که فقرا بتوانند به اندازه برآوردن نیازشان تهیه کنند. در آغاز کار دسیسه‌هایی توسط برخی ملاکان علیه مدیرکل ارزاق صورت گرفت که می‌خواستند محصول غله خود را احتکار کرده و به همان قیمت دوران قحطی یک سال گذشته بفروشند؛ اما به هر حال این دسیسه‌ها به دلیل نظر قاطع هیئت دولت ناکام ماند. شاه غله خود را به قیمتی بسیار مناسب به مدیرکل ارزاق فروخت. این كار او به موفقیت مدیرکل ارزاق كمك شایانی کرد. اقدامات هیئت آمریکایی امداد ایران نیز کمک شایان توجهی در این باره بود.
در گزارش فصلی شماره 4، با تاریخ 7 ژوئیه 1919، وایت گزارش می‏‏كند بالاخره با برداشت محصول 1919 قحطی پایان گرفته است:
می‌گویند برداشت محصول اخیر یكی از بهترین برداشت‏ها ‏‏در این سال‏ها بوده و محصول قابل توجه سال گذشته نیز این امر را دوچندان کرده و احتمال بروز مجدد قحطی هجده ماه گذشته را در آینده نزدیک به کلی از میان می‌برد. اوضاع در تهران آن قدر خوب است كه مدیرکل ارزاق توانسته تمام محدودیت‏های ‏‏اعمال‌شده بر فروش جو را لغو کند. دیگر لازم نیست از اراک گندم بیاورند. اکنون در منطقه تهران [گندم] کافی برای برآوردن نیازهای شهر وجود دارد. بنابراین آزاد كردن حجم زیادی از گندم قم و دیگر شهرها كه در شعاع سلطان‏آباد قرار دارند و نیز ذخیرة هزاران تومان از وجوه دولتی به جای پرداخت هزینه‏های ‏‏حمل و نقل ... باعث شده قیمت نان در تهران به هر من 6/2 قران كاهش یابد و مدیرکل ارزاق از پاییز گذشته این قیمت را حفظ کرده است. خسارت ناشی از تلف شدن بخش بزرگی از احشام باربر طی قحطی یك سال و نیم گذشته، هنوز از ایران برطرف نشده و تا زمانی كه این مشكل برطرف نشود، اوضاع به كندی به شرایط عادی خواهد رسید.
در گزارش فصلی شماره 5 با تاریخ اول اكتبر 1919، كالدول می‏‏نویسد:
از فصل گذشته اوضاع اقتصادی در ایران چندان تغییری نکرده است. برداشت محصول در اکثر نواحی خوب بوده و قیمت‏های ‏‏ارزاق بومی در برخی موارد اندكی كاهش یافته است.
نکته قابل توجه آن است که قحطی در آذربایجان تا پایان 1919 ادامه می‏‏یابد، و كالدول در همان گزارش از ادامه مصیبت در این ایالت خبر می‏‏دهد:
خارج از ایالت آذربایجان، در مناطقی که طی یکی – دو سال گذشته در بخش زیادی از زمین‌های کشاورزی کشت و زرعی صورت نگرفته، ارامنه و آسوریان، خصوصاً آنهایی که پناهنده هستند، لطمه فراوان دیده‌اند؛ اما تا جایی كه می‌دانیم در ایران فقر عمومی و فراگیر وجود ندارد. این اطمینان وجود دارد که مردم قادر خواهند بود زمستان را مثل همیشه پشت سر بگذارند.
کالدول در گزارش فصلی شماره 6، با تاریخ 9 ژانویه 1920 می‏‏نویسد:
قیمت‏های ‏‏اجناس، اخیراً بالا نرفته است. گندم به طور کامل تحت کنترل دولت بوده و قیمت آن حدود هر بوشل چهار دلار است (با محاسبه نرخ برابری). تاكنون برف و باران خوبی باریده و پیش‌بینی می‏‏شود در فصل آینده خرمن خوبی از گندم و جو فراهم آید. این باعث می‏‏شود قیمت‏های ‏‏فعلی پایین باقی بمانند.