نوبهار است، بیا چشم «تماشا» وا کن
رضا اسماعیلی
«قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَهًْ إِنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد میکند. یقیناً خدا بر هر چیز توانا است»!
(سوره عنکبوت، آیه 20)
با بازخوانی و مرور بهاریههای ادب پارسی، درمییابیم که شاعران از دیرباز تاکنون با دو چشم به تماشای بهار نشستهاند:
1- چشم تماشای آفاقی (صورتی)
2- چشم تماشای انفسی (سیرتی)
هر چند در ذهن و زبان شاعران، بهار آینه تماشاست، ولی در بهاریههای شاعران سبک خراسانی و عراقی جنس این تماشا فرق میکند. تماشای شاعران سبک خراسانی، آفاقی(صورتی) و تماشای شاعران سبک عراقی، انفسی(سیرتی)ست. نگاه آفاقی به بهار باعث التذاذ و بهجت جسمانی و این جهانی میشود، و نگاه انفسی باعث نشاط و حیات جاودانی. هر چند دیدن بهار از هر دو پنجره زیباست، ولی تماشای انفسی از آنجا که با تدبر و تعقل در آیات هستی همراه است، با تماشای قرآنی همخوانی و همخونی بیشتری دارد: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ، بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند، به راستى آيات [خود] را براى شما روشن گردانيدهايم، باشد كه بينديشيد.»
(آیه ۱۷ سوره حدید)
گروهی از شاعران در تماشای آفاقی(صورتی) متوقف ماندهاند و صرفا محو آب و رنگ و جلوههای قشنگ عروس بهار شدهاند. ولی گروهی دیگر، تماشای آفاقی را مقدمهای برای رسیدن به تماشای انفسی قرار دادهاند و از منزل صورت به سیرت بهار که رستاخیز آگاهی و معاداندیشیست رسیدهاند.
تماشای آفاقی(صورتی)
همچنان که اشاره شد، تماشای آفاقی یا صورتی در بهاریههای شاعران سبک خراسانی - قرن پنجم هجری - که نگاهی جهانبین و لهجهای طبیعتستا دارند، از بسامد بالایی برخوردار است. شاعرانی که نگاه آفاقی به بهار دارند، آب و رنگ و خط و خال ظاهری بهار را هدف ستایش قرار دادهاند.
شاعران سبک خراسانی بهار را در پرده صورت به تماشا نشستهاند و به حقیقتی دیگر در ورای صورت بهار، اشاره نکردهاند. نگاه شاعرانی چون منوچهری دامغانی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی و تا حدودی انوری ابیوردی- که شعرش حلقه وصل سبک خراسانی و عراقی ست - به بهار، نگاهی ظاهری و برونگراست و بیشتر به عالم ماده و جسم تعلق دارد که نوعی صورتگری و نقاشی از طبیعت است. به عنوان مثال عنصری بلخی میگوید:
باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود
باغ همچون كلبه بزاز پر ديبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
فرخی سیستانی در وصف بهار از پرده صورت فراتر نمیرود و میگوید:
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
انوری ابیوردی نیز همچون فرخی در بهاریههای خویش بیشتر شیفته صورت و جمال ظاهری بهار است. او در منزل صورت متوقف مانده و تلاشی برای تماشای باطن این طاووس هزار جلوه نشان نداده است:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
تماشای انفسی(سیرتی)
تماشای انفسی(سیرتی) با ورود عرفان به شعر فارسی و بیشتر در بهاریههای شاعران سبک عراقی و در لایهای از استعاره و نماد، نمود پیدا کرده است. نگاه شاعرانی چون سنایی، عطار، مولانا، سعدی و حافظ به بهار، نگاهی شهودی و برآمده از معرفت است. نگاهی که انسان را به خودشناسی و خداشناسی دعوت میکند. چنان که سعدی میگوید:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بُود دامن صحرا و تماشای بهار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
نگاه سعدی به بهار، نگاهی معرفتشناسانه و توحیدیست، او میگوید در آیینه بهار، باید به تماشای «بهارآفرین» بنشینیم و جمال حضرت دوست را ببینیم:
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی، تفرج آن جاست
و یا در شعری دیگر میگوید:
به جهان خُرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم ازوست
حضرت لسانالغیب حافظ شیرازی نیز بر این باور است که هدف از تماشای بهار، دیدن جمال یار است:
مراد دل ز تماشاي باغ عالم چيست؟
به دست مردم چشم، از رخ تو گل چيدن
در چشم و دل هاتف اصفهانی همه آیات هستی، آیینهدار جمال و جلال حضرت دوستاند:
يار بيپرده از در و ديوار
در تجلي است يا اوليالابصار
چنین رویکردی متاثر از آموزههای دینی و قرآنی است. از منظر این شاعران بهار نشانه رستاخیز است. رستاخیزی روحانی و باشکوه که جان و جهان انسان را دگرگون میکند و در کالبد مرده طبیعت روحی دوباره میدمد.
شاعرانی همچون مولانا، سعدی و حافظ در بهاریههای خود پرده صورت را کنار میزنند، و ما را به تعقل و تدبر در بهار - این شاهکار بیبدیل خلقت - دعوت میکنند.
مولانا که از شاعران شاخص و برجسته سبک عراقی است، نگاه سیرتی و انفسی به بهار داشته و بهار را فصل انقلاب و تحول درونی میداند و ما را به معاد و رستاخیز دعوت میکند و نوید حیاتی دوباره میدهد. او میگوید باید در این فصل از پیله تقلید و تکرار بیرون بزنیم، و به دنبال پوستاندازی و نوزایی باشیم تا دگرگون شویم:
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
وقتی اشعار مولانا را میخوانیم یاد آیه ۱۹ سوره «روم» میافتیم، خداوند در این آیه میفرماید:
«یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛ زنده را از مرده بیرون مىآورد و مرده را از زنده بیرون مىآورد و زمین را بعد از مرگش زنده مىسازد و بدین گونه [از گورها] بیرون آورده مىشوید.»
مولانا در سرودهای دیگر بهار را نشانهای از معاد و رستاخیز میداند و میگوید:
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان وجود رستخیز
برخی از شاعران نیز بهار را بشارت صبح صادق و نشانهای از ظهور حضرت یار میدانند، چنانکه بیدل میگوید:
منتظران بهار فصل شکفتن رسید
مژده به گلها برید یار به گلشن رسید
بهار، در ذهن و زبان شاعران معاصر
شاعران معاصر نیز به بهار از هر دو پنجره - آفاق و انفس- نگریستهاند. گاهی نیز تلفیقی از این دو نگاه را در آثار آنان میتوان دید، ولی در بیشتر این بهار سرودهها، نگاه انفسی بر نگاه آفاقی غالب است. بهار در نگاه شاعران معاصر فصل بیداری و تدبر و تعقل در آفرینش است.
محمدعلی شیخ الاسلامی میگوید:
بهار حرف کمی نیست، ما نمیفهمیم
زبان تازه تقویم را نمیفهمیم
نشسته بر سر هر کوچه یک تذکر سبز
دلا! قبول نداریم، یا نمیفهمیم؟
سیدحسن حسینی نیز درباره بهار این گونه سروده است:
ماهیها دل تنگ!
سيرها و سنجدها در پلاستيک
بهار در دور دستها.
از نگاه حسینی فصل بهار، فصل هجرت از «روزمره گی» و بازگشت به خویشتن خویش است. او به برداشت غلط از بهار اعتراض میکند و میگوید بهار فصل رکود و رخوت نیست، بلکه فصل زندگی و زایندگی و بالندگیست:
نوبهار است، بیا چشم «تماشا» وا کن
مقابل آئينه میايستم و
از بهارهای رفته خجالت میکشم!
این نگاه متاثر از آموزهای وحیانی و قرآنی است. چنان که امام موسی کاظم(ع) در حدیثی میفرماید: «کسی که دو روزش یکسان باشد، زیانکار است و کسی که امروزش بدتر از دیروزش باشد از رحمت خدا به دور است.»
میتوان گفت که بیشتر شاعران معاصر از پنجره انفسی و با رویکرد معرفتی به بهار نگریستهاند، مانند علیرضا قزوه که در غزلی میگوید:
صبح آمدهست صبح، عید آمدهست عید
چون سیب سرخ عید، لبخندتان رسید
پیغام دادهاید، احوالتان خوش است
اعیادکم ربیع ایامکم سعید
در صبح ناگهان، گل داده است جان
لبریزم از نشاط، سرشارم از امید
در قلب من بهار، شرمنده خداست
در چشم من بهار، شرمنده شهید
نگاه سلمان هراتی به بهار در شعر زیر، متاثر از حدیثی از امام علی(ع) است که فرمود: «حذر از دنیا که دنیا منزلگاه رفتن است و نه ماندن»:
بهار فلسفه سادهای است
برای آن که بدانيم
زمين عرصه کوچ است
و غفلت
آه غفلت
چه دريغ مطولی دارد...!
جنس تماشای اخوان ثالث نیز در شعر زیر انفسیست:
عيد آمد و ما خانه خود را نتكانديم
گردی نسترديم و غباری نستانديم
ديديم كه در كسوت بخت آمده نوروز
از بيدلی آن را ز در خانه برآنديم
اخوان بهار را فرصتی برای خانهتکانی و پوستاندازی جسم و روح انسان میداند. فرصتی برای تماشای جان و جهان، دل کندن از زمین، و رسیدن به آسمان.
شاعرانی هم بودهاند که از منظری «عدالتخواهانه» بهار را به تماشا نشستهاند. بهاریههای این شاعران، اشارت و بشارتی به ظهور دولت حضرت یار است:
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنۀ تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایۀ امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحۀ روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
قیصر امینپور
***
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»
لبخندهایت مهربان تر از نسیم صبح
پیشانی ات سرمشق سبز سوره ی یاسین
ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»
ای بی تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگین
ای وعده حتمی! بگو کی میرسی از راه
کی میشکوفد شاخههای آبی آمین؟
رأس کدامین ساعت از خورشید میآیی
صبح کدامین جمعهها با عطر فروردین؟
(مریم سقلاطونی)
***
در بهاري كه ميرسد از راه، آخرين مرد ميرسد ناگاه
دخترم منتظر بمان اينجا، جاي من با امام بيعت كن!
(نغمه مستشار نظامی)
با واکاوی بهار سرودههای شاعران معاصر - بخصوص شاعران انقلاب – میتوان دریافت که در شعر معاصر، تماشای انفسی بر تماشای آفاقی غالب است. در ذهن و زبان شاعران مسلمان، بهار فرصتی برای تماشای جان و جهان و تدبر و تعقل در آیات صنع الهی است. چنان که خداوند در قرآن میفرماید: «فَانظُرْ إِلَیَّ ءَاثَـَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الاْ رْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتَیَ وَ هُوَ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، «پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده میگرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعاً زندهکنندة مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست.»
(سوره روم،آیه 50)
جنس تماشای قرآنی
جان کلام آن که گروهی از شاعران بهار را به تعبیر حافظ با «چشم جهانبین» و گروهی دیگر با «دیده جان بین» میبینند:
دیدن روی تو را «دیده جان بین» باید
وین کجا مرتبه «چشم جهان بین» من است
هر چند هر گونه «تماشا» در آیات هستی - آفاقی و انفسی- رشددهنده و ارزشمند است، ولی اگر تماشای آفاقی مقدمه تماشای انفسی و زمینهساز معراج روح و پروازی باشکوه باشد، و باعث توقف در منزل صورت و غفلت از سیرت نشود، پسندیدهتر است.
اگر در هنگام و هنگامه تماشای جمال و جلال حضرت بهار، مرغ جانمان به ملکوت و جبروت (فتبارکالله احسن الخالقین) پر بکشد، و سر بر آستان بندگی حضرت جانان بنهد، چنین نگاهی قابل سفارش و ستایش است. ولی اگر نگاه آفاتی ما را در وسوسه زمین اسیر و زمینگیر کند، و از پریدن و رسیدن باز بدارد، بیارزش و هدف نکوهش است. توصیه قرآن به انسان، تماشای سیرتی و انفسیست. تماشایی شهودی و همراه با تدبر و تعقل. تماشایی که جان و جهان مان را دگرگون کند، و ما را از منزل تقلید و تکرار بیرون. تماشایی که چشمههای حکمت و معرفت و حقیقت را در جان مان جاری کند و روحمان را بهاری.
خداوند در جای جای آیات قرآن، طالبان معنا را به تماشا فرا میخواند. سفارش قرآن نگاه کردن صرف که یک عمل غیرارادی و عادیست، نیست، بلکه تماشا و مشاهده کردن است. چرا که نگاه کردن عملی سرسری و از سر عادت است. حال آن که تماشا و مشاهده عملی آمیخته با حکمت و از سر معرفت است که اهل تماشا را به سرمنزل حقیقت رهنمون میشود. از همین روست که سهراب سپهری در شعری میگوید:
«به تماشا سوگند، و به آغاز کلام»
زیرا تماشا امری قدسی و تلاشی روحانی ست، حال آن که دیدن امری عادی و معمولی و فعالیتی جسمانی. پایتخت تماشا، عالم جان است و زادگاه دیدن، خرابات جهان. از همین رو باید چشمها را شست و بهار را جور دیگر دید.