نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- ۵
قحطی و قتل عام اقدام عامدانه انگلیس برای تسلط بر ایران
هدف تحریمهای فعلی نیز محروم ساختن دولت ایران از درآمدهای نفتی و واداشتن آن به تسلیم در قضیه برنامه هستهای است. در اثر محرومیت از بخش بزرگی از درآمد نفت، پول رایج ایران ظرف چند ماه هشتاد درصد ارزش خود را از دست داد و پیش از آن کمبود کالاهای اساسی چون ارزاق و دارو نیز گزارش شده است. تردید نمیتوان کرد که بسیاری از ایرانیان بیگناه، به ویژه آسیبپذیرترین آنها، قربانی گرسنگی و بیماری میشوند.
ترکیب محرومیت ایران از درآمدهای نفتی و ترفند نرخ مبادله، تنگنای مالی ایران را تکمیل کرد و در نتیجه درست در زمان جنگ و قحطی، دست دولت از منابع مالی کاملا خالی شد و نتوانست اقدام موثری برای کمک به قربانیان بکند. دولت انگلیس، در حالی که ایران را از منابع مالیاش کاملا محروم ساخته، با صدای بلند از ناتوانی دولت ایران از کمک رساندن به آسیبدیدگان قحطی شکایت میکند. باز باید تاکید کرد که محروم ساختن ایران از منابع مالی بخشی از سیاست انگلیسیها برای محروم ساختن ایران از ارزاق بود. تردیدی نیست که انگلیسیها قحطی و قتلعام را به عنوان یک اقدام عامدانه جنگی برای تسلط بر ایران بهکار گرفته بودند.
فصل هفتم نگاهی دارد به غارت و چپاول سربازان روس به هنگام خروج از ایران در تابستان 1917. روزنامههای ایران، به درستی، به این دست چپاولها در این دوره بسیار پرداختهاند. اما باید یادآور شد که تجاوزات روسها زمانی رخ داد که قحطی پیش از آن کار خود را آغاز کرده بود. این فصل همچنین توضیح میدهد که چگونه انگلیس از همان ابتدا تلاش کرد روسها و ترکها و بیش از همه خود ایرانیان را به واسطه احتکار و سودجویی ملاکان و تجار غله و فساد مقامهای عالیرتبه مقصر بروز قحطی قلمداد
کند.
با آغاز کنفرانس صلح ورسای در 1919، ایران امید داشت تا در آن شرکت جوید و برای ویرانی کشور و قحطی ناشی از جنگ غرامت بگیرد. اما انگلیسیها، با رضایت دولتهای آمریکا و فرانسه، بنا نداشتند در کنفرانس صلح به موضوع ایران رسیدگی کنند. با نگاهی به گذشته، روشن است که این کار نیز بخشی از اقدامات اولیه طراحی شده برای لاپوشانی و مخفی کردن هولوکاست ایران بود. هیئت ایرانی که نتوانسته بود به کنفرانس راه یابد، در مارس 1919 سندی ارائه کرد که ظاهرا حاوی شکایات و درخواستهای ایران برای دریافت غرامت بود.
فصل هشتم به ناکامی ایران در شرکت در کنفرانس ورسای و توضیحات مربوط به سند یاد شده میپردازد. تاریخ نظامی و سیاسی ایران در جنگ جهانی اول کاملا نادرست ارائه شده است. این سند، علاوه بر دعاوی خندهدار ارضی، آکنده از عبارات نادرست، منحرفکننده و کاملا کذب است.1 آنطور که در فصل هشت توضیح داده شده، لطمات اقتصادی وارده به ایران و دلایل بروز قحطی کاملا نادرست مطرح شدهاند. در این سند، ضمن آوردن شمهای از خسارات و لطمات وارده بر ایران در اثر جنگ، موارد زیادی از ادعاهای اشتباه نیز آورده شده است. در نتیجه، در این سند قحطی ناچیز شمرده شده و علل و اسباب آن نیز مبهم مانده است و به این شکل موضع ایران تضعیف شده است. لاپوشانی بزرگترین فاجعه ایران از مدتها قبل آغاز شده بود.
پسگفتار فصل یک
یک قرن بعد، لاپوشانی بدون هیچ کاهشی و با نیروی تمام ادامه یافت.
برای مثال در کتابی درباره آسیبهای انسانی و کسانی که جان خود را در جنگ جهانی اول در خاورمیانه از دست دادهاند، به قلم لیلا فواض استاد دانشگاه تافتس، که انتشارات دانشگاه هاروارد آن را در 2014 منتشر کرده است، هیچ اشارهای به قحطی در ایران نشده است.این نکته جای توجه جدی دارد؛ زیرا استاد فواض از کتاب من، قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران، 1917-1919، به شکل گستردهای در یکی از دروس خود در دانشگاه تافتس بهره برده است و در نامهای به من از این کتاب تمجید کرده و به خاطر تلاشهایم تشکر کرده است. به طور مشابه در ویژهنامه جنگ جهانی اول نشریه بینالمللی مطالعات خاورمیانه 3 به مناسبت صدمین سالگرد آغاز جنگ، چیزی درباره جنگ و قحطی در ایران، تا جایی که من میتوانم بگویم حتی یک اشاره، وجود ندارد. این در حالی است که یک نسخه از ویراست دوم قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران، 1917-1919، برای سردبیران هر دو نشریه، بت بارون، استاد دانشگاه شهر نیویورک و سردبیر مهمان مصطفی اکساکال استاد دانشگاه جورج تاون ارسال شد و خواسته شد که برای بخش بررسی کتاب ویژهنامه جنگ جهانی اول در نظر گرفته شود. حتی دریافت کتاب از سوی آنها اعلام نشد. روشن است که هدف، تداوم این برداشت است که در جنگ جهانی اول ایران هیچ محلی از اعراب نداشته است.
نهایتا اینکه در معدود آثاری که واقعا به قحطی پرداختهاند، یافتههای کتاب من را تعمدا نادرست ارائه میکنند. برای مثال، نویسنده کتابی درباره تاریخ جنگ جهانی اول در خاورمیانه که در 2014 منتشر شده مدعی است من در صفحه 44 کتاب خود آوردهام که یک چهارم جمعیت شمال ایران در اثر قحطی و بیماری مردهاند.این ادعا کذب محض است زیرا در هیچ جای این کتاب من چنین جملهای ندارم و آن نویسنده این را میدانسته است.
فصل دوم
ایران در جنگ جهانی اول
بریتانیا و روسیه که قدرتهای پادشاهی رقیب در شمال و جنوب ایران بودند و برای کنترل ایران با هم رقابت میکردند، پیش از جنگ جهانی اول در واکنش به قدرت فزاینده آلمان، تصمیم گرفتند بسیاری از اختلافات خود را حل و فصل کنند و به طور مشخص، رقابت بر سر این کشور را پایان دهند. با انعقاد قرارداد 13 اوت 1907 انگلیس و روسیه، ایران عملا به دو «حوزه نفوذ» و یک منطقه «بیطرف» تقسیم شد. بخش شمالی کشور درحوزه روسیه و بخش جنوب شرق در حوزه انگلیسیها قرارگرفت و بقیه خاک کشور منطقه «بیطرف» اعلام شد. جوهر این قرارداد هنوز خشک نشده بود که از خوشاقبالی انگلیسیها با کشف نفت در 1908 در بخش «بیطرف» جنوب غرب ایران، قرارداد از اعتبار ساقط شد. تردیدی نیست که قرارداد اوت 1907 انگلیس و روسیه نیز واکنشی به آغاز انقلاب مشروطه ایران در 1906 و تفویض قانون اساسی توسط مظفرالدین شاه قاجار در ژانویه 1907 بود. در قانون اساسی جدید، شاه نقشی تشریفاتی مییافت و قدرت در اختیار مجلس منتخب قرار میگرفت. دو قدرت به درستی دریافتند نظام در حال ظهور مشروطه سلطنتی و مجلس منتخب تهدیدی برای کنترل آنها بر کشور است و آن را مخدوش میکند. در این سیاست تلخ، دو قدرت پادشاهی یک همدست غافل در شخص محمدعلی شاه قاجار، فرزند و جانشین مظفرالدین شاه یافتند. آغاز جنگ داخلی در 1908 به دو قدرت فرصت و بهانهای داد تا فعالانه در امور ایران دخالت کنند؛ و روسیه، تبریز، دومین شهر ایران، را اشغال کرد. علیرغم برخی مشکلات ناخواسته، انقلابیون پیروز شدند و تهران را در ژوئیه 1909 اشغال کردند و به جای محمدعلی شاه، پسر 12 سالهاش، احمدشاه را نشاندند و مجلس را دوباره برقرار کردند.
حکومت مشروطه جدید، با تثبیت موضع خود، به آمریکا به عنوان قدرتی توازنساز در برابر روسیه و بریتانیا مینگریست. استخدام دبلیو. مورگان شوستر نیویورکی به عنوان خزانهدار کل ایران و ورود او به تهران در 1911 نشان دهنده شوق صادقانه ایران برای سامان دادن به خود با کمک آمریکا بود. شوستر با عزم جزم اصلاح مالیه ایران را شروع کرد و در مدت بسیار کوتاهی اعتماد ایرانیان را به خود جلب کرد. روسیه و بریتانیا که با موفقیت او و چشمانداز نفوذ جدی آمریکا در ایران، به شدت هراسان شده بودند، مقدمات برکناری شوستر را فراهم کردند. روسها با توسل به بهانهای واهی در دسامبر 1911، به دولت ایران برای عزل فوری شوستر و انحلال مجلس اولتیماتوم دادند. انگلستان با آن که نقشی در اولتیماتوم نداشت، فعالانه از خواستههای روسیه حمایت کرد. در همان زمان روسها نیروهای بیشتری به آذربایجان منتقل و انگلیسیها بندر بوشهر را در جنوب اشغال کرده بودند. ایرانیان مجبور شدند به خواستههای انگلیس و روسیه تن دهند: مجلس به اجبار منحل شد و شوستر ایران را در 1912 ترک گفت. وجه افشاگرانه قضیه شوستر واکنش نشان ندادن دولت ایالات متحده به عزل شوستر است؛ زیرا رئیسجمهور ایالات متحده او را برای این سمت در ایران توصیه کرده بود. روشن است که دولت ایالات متحده تلاش جدی داشته است از بروز تنش با بریتانیا و روسیه پرهیز کند و علاقهای به دخالت در امور ایران نداشته است.