فرازی از وصیت نامه شهید حسن نوفلاح
شکرت خدا کزشکرتو غافل نبودم!(حدیث دشت عشق)
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می کنند. سپس می کشند و خود کشته میشوند... و این سعادت، پیروزی عظیمی است. بار دیگر به درگهت روی آوردم، حیران و سرگردان به درب خانه تو آمدم، نادم و پشیمان آمدهام زیرا در طاعت تو که امر کردی من کوتاهی نمودم و سهل شمردم ، به عصیان پرداختم و چنانکه باید و شاید به طاعت تو قیام نکردم و از اینکه تو مرا از گناهان و معصیت ها نهی می کردی و من بازهم به انجام آن اصرار می کردم و دیگر اینکه نعمت های بیشمارت را در اختیار من قراردادی و من در شکر آن کوتاهی کردم . بارالها! تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گناهکار را که محبوب و پسندیده توست قبول کردی. ای خدا من بنده ضعیف و درمانده توام که مرا امر فرمودی برای انجام حوائج و رفع مشکلات به درگاهت دعا کنم .من هم امرت را اطاعت کردم و به حضورت به خاک ذلت و عبودیت افتادم.
منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت. می دانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی، زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی. مهدی جان (عج) چقدر دعا کردم که آن روی ماهت را ببینم و امیدوارم که آخرین لحظات عمرم آن رویت که نمی شود آن را به چیزی تشبیه کرد ببینم. آقا جان! شفیع و واسطه باش میان ما و خدا.