kayhan.ir

کد خبر: ۹۵۷۷۹
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۲
شهید سیدمحمد فارسی به روایت فرزندش

حبیب‌بن مظاهر دفاع مقدس



مجتبی برزگر

سلام سیدمحمد! تو همان مردی هستی که چه شایسته درس ایثار و مجاهدت را در مدرسه عشق آموختی! چقدر زیبا با آن لهجه و گویش خمینی‌ات به همسنگرانت تلاوت آیات نورانی قرآن کریم را آموختی؛ همه می‌دانیم دغدغه‌ات فقر و تنگدستی مردمت بود و همواره به اعتلای انقلاب اسلامی می‌اندیشیدی تا جام شهادت را سرکشیدی. به تو می‌گفتند حبیب‌بن مظاهر جنگ!! تو رفتی برادرت را برگرداندی و خودت ماندی و دلباخته شدی.
مقابله با طاغوتیان و دغدغه فقر و تنگدستی مردم...
شاید نام روستای ماهورزان را پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به ورودیه شاه‌عباس صفوی بشناسند اما این روستا و حوالی شهر خمین بعدها مأمن عاشقان حضرت روح‌الله شد؛ چراکه حضرت امام(ره) در آنجا متولد و پرورش پیدا کردند. سیدمحمد هم مردی از همین تبار بود که در هشتم آبان سال 1311 در روستای شهیدپرور ماهورزان از توابع شهرستان خمین در میان خانواده‌ای پرجمعیت، چشم به جهان گشود. خانواده پرجمعیت فارسی در ذیل مبانی و ارزش‌های اسلامی حرکت می‌کردند اما در پس این اهمیت‌ها و مبارزه با طاغوتیان و مجاهدت در راه احیاء و توسعه اسلام ناب محمدی در فقر و تنگدستی مالی قرار داشتند. در عین حال سیدمحمد می‌کوشید تا از قافله دانش و علم عقب نماند. اما سید در این مسیر با مشکل دیگری هم مواجه بود؛ روستای ماهورزان از عدم وجود محله‌ای برای تقویت علم و دانش روستاییان رنج می‌برد اما محمد انگیزه کسب علم داشت، به همین‌خاطر تصمیم گرفت تا این مسیر را در فراگیری قرآن کریم دنبال کند. هوش و زکاوت محمد باعث می‌شود خیلی زود بتواند آیات نورانی قرآن کریم را تلاوت کند و حتی به دیگران انتقال دهد.
روایتی زیبا از سیدمحمد و عشق به جهاد و شهادت
سیدمحمد را مرد میدان‌های سخت هم می‌نامند که برای اعتلای اسلام ناب محمدی(ص) تا دل مبارزه با طاغوتیان هم پیش رفت؛ بارها او را در صف اول راهپیمایان اعلان برائت از ددمنشی‌های رژیم ستمشاهی حضور فعال داشت. برای او تجربه خوبی بود برای حضور گسترده‌تر و موثرتر در جنگ تمام عیار با دشمن تا بن دندان مسلح...! سید در مسیر مجاهدت، ابتدا راه رساندن وسایل موردنیاز رزمندگان را پیش گرفت. در وهله بعدی روایت ورود به منطقه برای سیدمحمد از زمانی آغاز می‌شود که خبر شهادت برادرش سیدعلی را در سال 59 برای او می‌آورند؛ جایی که در منطقه سومار برای رزمندگی رفته بود و به مقام شهادت آن هم با جامه گمنامی نائل آمد. سیدمحمد به منطقه رفت تا پیکر برادرش را برگرداند اما موفق نشد ولی حضور درجبهه سید را دلباخته جهاد و شهادت می‌کند. در عین حال سیدسعید و سیداحمد و فرزندش در جبهه‌های غرب و جنوب فعالانه در خط مقدم جنگ می‌کوشیدند تا دشمن غدار را در نطفه خفه کنند. سال 65 سیدمحمد پس از تک دشمن در منطقه فکه با فرزندش سیدسعید عازم جبهه و رزمندگی می‌شود و بعد از پایان مأموریت به سلامت به خانه بازمی‌گردد.
روزشماری و لحظه‌شماری برای رسیدن به وصال
سیدمحمد بار دیگر در جریان عملیات کربلای 10 به جبهه اعزام می‌شود؛ در این زمان در خط پدافندی در منطقه ریشن در خاک عراق بر اثر ترکش به شهادت می‌رسد؛ همسنگرانش می‌گفتند حاجی چقدر دغدغه آموزه‌های اسلام را داشت و همواره تأکید می‌کرد جوانان مخصوصاً رزمندگان حتماً باید بر تلاوت آیات قرآن کریم اشراف مناسبی داشته باشند. به همین خاطر تا نفس در سینه داشت قبل از شهادتش برای همسنگران خود هر روز کلاس قرائت قرآن برگزار می‌کرد؛ مردی که روستاییان ماهورزان هم درباره او می‌گویند در زمان حیاتش هرکس نیاز مالی داشت به او کمک می‌کرد و همواره معیشت مردم دغدغه‌اش بود.
حتی بعدها هم گفتند چقدر برای رسیدن به تاریخ دهم خردادماه سال 67 روزشماری می‌کرد یا به تعبیر بهتر برای شهادت و رسیدن به وصال لحظه‌شماری می‌کرد. او در کنار برادرش شهید سیدعلی فارسی و همرزمانش ذولفعلی، علی‌اصغر و براتعلی محمدی، غلامعلی مردانی و اسماعیل براتعلی رفیعی به خاک سپرده شد.
رساندن خبر شهادت مأموریت سخت سیدسعید
سیدسعید فرزندش که پس از دوران دفاع مقدس پیرو راه راستینی شد که پدرش مشق آن را مدبرانه با خط خون خونش در جبهه‌های حق علیه باطل نوشت ادامه داد و امروز به عنوان یکی از پیشکسوتان سپاه محسوب می‌شود؛ وی به روزی اشاره کرد که همراه با پدرش بوده او به شهادت می‌رسد حالا قرار است خبر را به خانواده برساند.
 سید سعید می‌گوید: پس از شهادت پدرم به شهرستان خمین برگشتم و همه از بنده سؤال می‌کردند که چرا ناراحت هستی و مجبور شدم بگویم اسلحه‌ام را گم کردم و ناراحت آن هستم. ولی به تعاون سپاه شهرستان خمین اطلاع دادم که پدرم شهید شده تا آنها پیگیری کنند پیکر باز گردد. ولی متأسفانه به جهت شباهت شهرستان خمین و خمینی شهر اشتباهاً پیکر شهید سیدمحمد فارسی به خمینی‌شهر اصفهان رفت و نگرانی‌ها دوچندان شد.
تشییع باشکوه و بی‌سابقه شهید سیدمحمد
سیدسعید در ادامه می‌گوید: بالاخره بعد از چندی تلاش و پیگیری، پیکر مطهر پدرم به شهرستان خمین و روستای ماهورزان آمد و همه خانواده، اقوام و مردم شهیدپرور حضور پیدا کردند تا از تلاش‌هایی که او در جهت حفظ و صیانت از ارزش‌های اسلامی با خط‌شکنی‌ها و ددمنشی‌های بعثی‌ها مقابله کند، تجلیل و تجدید پیمان کنند. به ظنّ بسیاری از دوستان و آشنایان تشییع بسیار باشکوه و بی‌سابقه‌ای در استان مرکزی بود.
می‌خواهم این چند صباح برای میهنم جهاد کنم
فرزند شهید فارسی در پایان خاطرنشان کرد: روزی را به یاد می‌آورم که پدرم از جبهه و جنگ سخن می‌گفت و مادرم می‌گفت نوجوانان و جوانان در حال جنگ هستند و در مقابله با دشمنان می‌جنگند و نیازی به شما نیست. ولی او تنها یک حرف می‌زد و اینکه 54 سال از عمرم را برای شما گذراندم می‌خواهم این چند صباح را برای خدا و کشورم باشم و در راه میهنم جهاد کنم که پشیمان نباشم.