رمزگشایی از یک اصــــرار
پژمان کریمی
اگر نشریات و روزنامههای شبه روشنفکری را ورق بزنید، به خوبی خواهید دید؛ گردانندگان این گونه نشریات علاقه و اصرار عجیبی به انتشار اشعار «سپید» دارند.
بهطور مثال نشریات «گردون» و «دنیای سخن» و روزنامه موسوم به زنجیرهای مدعی اصلاح طلبی...!
چرا؟
چرا جریان مدعی روشنفکری از شعر موزون فارسی دوری میکند و ازمیان قالبهای شعری شناخته شده، تنها و با تاکید، رو به شعر سپید میآورد؟
چرا این جریان، سپید سرایان را نسبت به سایر شاعران هدف احترام قرار میدهد و تراز شعر حرفهای و جدی و تاثیر گذار بر مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را «شعر سپید» معرفی میکند؟
واقعیت غیرقابل کتمان این است که؛ طبع انسان با هر سن و هر میزان سوادی، بیشتر با شعر موزون همراهی و انس دارد.
شاعران عارف و حکیم فارسی سرا نیز چون شیخ سعدی و حافظ شیرازی و مولانا و سنایی غزنوی و ... مطالب و مفاهیم حکمی و عرفانی خود را به رسایی و زیبایی در قوالب شعر موزون عرضه کردهاند چرا که شعر موزون را قاب و قالبی مناسب و تاثیرگذار برای طرح اندیشه و باور رفیع و تعالی بخش خود یافتهاند.
از طرفی؛ مردم کوچه و بازار نه تنها که ؛خواص جامعه نیز در هر عرصهای سیاسی و غیرسیاسی، بیشتر شعر موزون را حفظ دارند و در خلوت خود زمزمه میکنند و چون جواهری بدان، کلام خود را مزین مینمایند و زبان حکمت و پند و اندرز را به یمن اشعاری چنین کارگر میبینند.
در مقابل هر چند تعداد شاعران سپید گوی خوبی – مانند سهراب سپهری، مصطفی علیپور و...بهترینهایی را سرودهاند اما، شعر سپید هیچگاه نتوانست در صحنه جذب مخاطب موفق ظاهر شود و دست برتر یابد.
از مفاهیم حکمی و عرفانی سخن گفته شد.
همه میدانیم؛ شعر فارسی به شکل موزون و کلاسیک آن بر آمده از آموزههای الهی و قرآنی است که نکات و دقایق خاصه حکمی و عرفانی را به بر دارد. در مجموع بزرگترین دلیل دلپذیری و فخامت و بالندگی ادبیات فارسی از حیث معنا، همانا پیوند وثیقی است که این ساحت با دین اسلام دارد.
چنین ادبیاتی،بنا به بن مایه دینی و الهیاش، مصدر برانگیختگی درونی و بیداری و هشیاری است. مبلغ و مروج خداخواهی و عدالتطلبی و طاغوت ستیزی است.
پس طبیعی است که ادبیات فارسی،به طبع وجه و ماهیت و کارکرد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، به مذاق دنیا پرستان و نمایندگان و ایادی و مظاهر طواغیت خوش نیاید و تحمل نشود.
می گویند - و نگارنده نیز در نوشتههای پیشین خود تکرار کرده است – در سه دهه ۴۰،۳۰ و 50 حکومت پهلوی دوم با بهره غیرمستقیم از شاعران سپید سرای چپ و لاقید دینی مانند «احمد شاملو»، «سیاوش کسرایی» و... تلاش کرد شعر سپید را گسترش دهد و آن را بهجای شعر کلاسیک موزون فارسی در ذهن مخاطبان بنشاند.
دلیل این رویکرد روشن است:
حکومت پهلوی بهدلیل عناد نسبت به موضوع دین الهی و واهمه از پیامدها و تاثیرات آن، در پی به انحراف کشاندن شعر ایران و تهی کردن آن از تجلیات دینی بود.
شعر سپید با الگوگیری از شعر اروپایی پا گرفت و در سایه شعر ترجمهای، بهشدت زیر تاثیرنگاه سکولار شاعران غربی قرار داشت.
برخی از شاعران جوان که درهجوم فرهنگ بیگانه مرعوب بودند، قالب جدید را متناسب با باورها و تلقیات غرب زده خود یافتند و جریان شعر سپید ایران را به منجلاب هذیانهای سکولاریستی سوق دادند.
با این احوال، حکومت پهلوی دوم چه ابزاری بهتر از شعر سپید برای تقابل با شعر موزون کلاسیک متعهد به دین الهی میتوانست بیابد و بکار گیرد؟
اگر چه وقوع انقلاب اسلامی شاعران سپید سرای خوب و ارزشمدار و تازه نفسی را وارد عرصه کرد اما سکولاریسم همچنان تا به امروز در جوهر شعر سپید ایران واقعیت دارد و نمایان است.
نگاه کنید:
چند شاعر متعهد در دامان شعر موزون کلاسیک فعال بودند و هستند و چند شاعر متعهد در فضای شعر سپید تمرکز پیدا کردهاند؟!
بی شک نگارنده نه مخالفتی با قالبی خاص دارد و نه خصومتی با سپید سرایان.
این قلم معتقد است که شاعران متعهدی چون سلمان هراتی، در سایه انقلاب اسلامی متولد شدند که سپید هم میسرودند و میسرایند و آثارشان هم «شعریت» دارد و شعر است ،و هم مزین به وجه الهی است.
اما مسئله نگارنده، واقعیت حاکم بر فضای شعر سپید، آفت «سکولاریسمی» که دامن این شعر را آلوده است و نبود تقیداتی فنی مانند «وزن»، که اجازه میدهد شاعر نماهای دچار انحراف فکری براحتی در این فضا تنفس کنند و فراوان شوند.