شاه در جلسه نمایش فیلم جشن تاجگذاری:
این همه جانور را از کجا آوردید؟!
سعید مستغاثی
همایون امامییکی از مستند سازان و مورخان تاریخ سینمای ایران درباره مقاصد و اهداف گروه مستندسازی دانشگاه سیراکیوز مینویسد:
«... فیلمهای گروه سیراکیوز که ظاهراً برای ارتقاء سطح کیفی زندگی روستائیان ایران و آموزش روش بهتر و بهداشتیتر زندگی به آنان به ایران آمده و با نمایش یک سری فیلمهای آموزشی و نمایش مداوم و منظم آن در روستاها... در اصل بیشتر به هدفهای سیاسی خویش در تقابل با سیاستهای شوروی سابق میاندیشیدند. در زمانی که به همت دکتر مصدق دست استعمار پیر انگلستان از صنعت نفت ایران کوتاه شده بود و نقش امریکا در شکست دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، چهره امریکا را منفور و سیمای حکومت پهلوی را با فقدان مشروعیت و محبوبیت روبرو ساخته بود، گروه سیراکیوز کوشید سیمایی مهربان و انسانی از امریکا در افکار عمومیمردم ایران – به ویِژه روستائیان و تودهی مردم – ترسیم کند... چنین رویکردی که بیشتر بر تبلیغات سیاسی استوار بود، بر ساختن فیلمهای مستندی متمرکز شد، که سادگی و داشتن گفتار متنی مطول از ویژگیهای بارز آن محسوب میشد. گفتار متنی که با چاشنی شوخی و مطایبه و هزل و کاربرد پیوسته نوعی موسیقی شاد محلی یا کوچه و بازاری میکوشید بیشتر و بهتر در دل دوست راه یابد. سادگی ساختار و تکیه بر گفتار مطولی که از توضیح واضحات ساده نیز ابائی نداشت ویژگی شاخص فیلمهای مستند فارغالتحصیلان دوره آموزشی سیراکیوز در ایران بود.»
به این ترتیب مستندهای تبلیغاتی در دهه آغازین عصر پهلوی دوم وارد فاز جدیدی شد. از همان سال 1328 که گروهی از فیلمسازان «دانشگاه سینمایی سیراکیوز آمریکا» برای تحقق اهداف «اصل 4ترومن» و به منظور ساخت مستندهای خبری و آموزشی به ایران آمدند. اصل 4 ترومن در شرایطی اجرا شد که «هری ترومن» رئیس جمهور آمریکا موفق شده بود پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را تشکیل دهد و با ورود ترکیه و یونان به جمع اعضای این پیمان، امنیت مدیترانه شرقی را نیز به ناتو گره بزند و آن را به تدریج به امنیت خاورمیانه پیوند دهد. در حقیقت اصل 4 ترومن، براساس تبلیغات آمریکاییها، سیاستی برای کمک به کشورهای عقب مانده به شمار میآمد. گروه سیراکیوز نیز در بستر همین تبلیغات و با هدف ارتقاء سطح کیفی زندگی روستائیان و آموزش زندگی بهتر و بهداشتی تر، فیلمهای آموزشی را به طور منظم در روستاها پخش میکرد و در کنار آن برای تبلیغ آمریکاییها از زیرپوست تحولات اجتماعی ایران فیلم میساخت. از همین روی بود که در سال 1332 اداره همکاریهای بین المللی هنرهای زیبا طی قراردادی با دانشگاه سیراکیوز، به همکاری در زمینه ایجاد کلاسهای سینمایی به منظور پرورش نیروی متخصص پرداخت.
مستندسازان دربار
فیلمهای مستند «تاجی برای ملت» (از جشنهای تاجگذاری شاه) و «فروغ جاویدان» (برای جشنهای ننگین دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی) از جمله مهمترین فیلمهای مرکز سینمایی اداره کل هنرهای زیبای کشور بود که هر دو توسط شاهرخ گلستان ساخته شدند.
شاهرخ گلستان در گفت و گویش که در نشریه «عصر اندیشه» به چاپ رسید، میگوید:
«... در جشنهاي 2500 ساله تعداد زيادي از فيلمسازان خارجي درخواست داده بودند تا فيلمبرداري كنند؛ اين درخواستها به وزارت دربار، وزارت اطلاعات، وزارت خارجه، وزارت فرهنگ و هنر، به سازمان جشنها و به خانه ایران در پاریس رفته بود تا خود شاه تصمیم بگيرد، من در آن زمان با فرهنگ و هنر كار نميكردم و آقاي پهلبد برای فیلمبرداری به من پیشنهاد داد و کاغذی را که میگفت خط خود شاه است نشانم داد که نوشته بود: مگر ایرانیها فيلم تاجگذاري را بد ساختند كه براي اين فيلم ميخواهيد از خارج آدم بياوريد، گلستان كجاست؟ البته بعدها كه خط علم را در يادداشتهايش ديدم فكر ميكنم خط علم بود كه دستورات شاه را مينوشت. آن زمان در ايران من كسي را ندیدم كه شهامت پذيرش تهیه چنين فیلمیرا بر عهده بگیرد. بعد از فیلمبرداری از جشنهای 2500 ساله یک نسخه ویدئویی از آن را برای اروپا تهیه کردند که صدای انگلیسی «اورسن ولز» روی آن است...»
شاهرخ گلستان، فیلم ساخته شده برای جشنهای تاجگذاری را همراه شاه دید و شخصا قدردانی شاه را از ساخت چنان فیلمیشنید. فیلمیکه به نظر بسیاری از کارشناسان سینمای مستند از نظر بداعت موضوعی و ساختار متناسب، در سطح ضعیفی ارزیابی شد. گلستان در گفت و گویش میگوید:
«... شبي كه شاه گفت به گلستان بگوييد بیاید، من به كاخ نياوران رفتم و پس از صرف شام به سالن رفتيم و فيلم با جمعیتی که در خیابانهای تهران در مسیر شاه بعد از تاجگذاری آمده بودند شروع شد و این برای شاه موضوع هیجان انگیزی بود و به شوخی به من گفت: این همه جانور را از کجا آوردید؟ من هم گفتم: از جنگل سینمای فارسی. شاه گفت: شما از طرف من از تك تك اين آدمها تشكر كنيد. فردا ما به اداره آمديم و آقاي پهلبد كه وزير فرهنگ و هنر بود از من خواست متنی را بنویسم و از آنها تشکر کنم. من هم متن سادهای نوشتم که فیلم «تاجي براي ملت» در حضور شاه نشان داده شد و شاه مراتب خرسندي خود را به تهيهكنندگان فيلم ابراز كردند، بدينوسيله مراتب خرسندي شاه از شما كه در اين فيلم سهم داشتيد ابلاغ ميشود...»
مصطفی فرزانه (یکی دیگر از مستند سازان معروف سینمای ایران) نیز از سوی مهرداد پهلبد (۱) برای کار در مرکز سینمایی اداره کل هنرهای زیبای کشور دعوت شد و در سال 1338 با پیش تولید فیلمیدرباره کوروش که از سوی شجاع الدین شفا (مسئول شورای فرهنگی شاه و مسئول اصلی اجرایی پروژه جشنهای شاهنشاهی) به او واگذار شده بود، کارش را شروع کرد.
مصطفی فرزانه در شرایطی ساخت فیلم مستندی درباره»کوروش» را برعهده گرفت که قرار بود جشنهای شاهنشاهی در اوایل دهه 1340 در ایران برگزار شود. از همین روی فیلم او در سال 1340 آماده نمایش گردید. اما بداقبالی فرزانه آنجا بود که جشنهای فوق ناگهان از اوایل دهه 40 به سال 1350 موکول شد و سر فیلم «کوروش» مصطفی فرزانه بی کلاه ماند. از همین روی فیلم را برای جشنواره کن فرستادند تا با نفوذ فریدون هویدا (۲) برای نخستین بار فیلمیاز ایران در این جشنواره به نمایش درآید. فرزانه از آن پس برای شرکتهای انگلیسی فارگو (با همکاری ابراهیم گلستان و ژان گونه و ابوالقاسم رضایی و ...) و شرکت نور و صدا ( با همکاری منوچهر انور) فیلم ساخت و سفارشات دربار و شرکت سینمایی پهلبد و یا شرکتها و موسسات انگلیسی را انجام داد. مصطفی فرزانه در سال 1344، خدمتش به دربار شاه را تکمیل کرده و بنا به پیشنهاد پهلبد در مسیر آموزشهای اداره اطلاعات آمریکا و دانشگاه سیراکیوز، کلاسهای آموزش فیلمسازی در وزارت فرهنگ و هنر برگزار کرد تا پس از امثال فاروقی قاجار (۳) و شفتی و گلستان و شیردل و ... نسل جدید به اصطلاح مستند سازان درباری را تربیت نماید.
سینمای مستند اشرفی
اما آنچه تاکنون در مورد ارتباط اشرف پهلوی و سینمای ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته، سینمای مستند ایران و به اصطلاح سینماگران اصلی آن هستند که اغلب توسط سازمانها و موسسات وابسته به اشرف جذب شده و گرد هم آمدند و اساس سینمای به اصطلاح مستند ایران را پی ریختند!
کامران شیردل از جمله این مستندسازان بود که در خارج کشور و ایتالیا تحصیل کرد و اگرچه توسط مهرداد پهلبد (شوهر سوم شمس پهلوی و وزیر به اصطلاح فرهنگ و هنر شاه) برای فیلمسازی به ایران دعوت شد اما اصل مستند سازی خود را از «سازمان زنان ایران» (یکی از سازمانهای تحت مدیریت اشرف پهلوی) آغاز نمود. خودش در این مورد و در مصاحبه ای که با امید روحانی انجام داده و متن کامل آن در شماره 46 نشریه «سینما و ادبیات» (خرداد و تیر 1394- صفحات 116 تا 123) به چاپ رسید، از خاطرات آن روزگارش میگوید:
«... تلفن کردند که جلسه ای قرار است باشد با آقای پهلبد و معاونش آقای جباری و شما هم بیایید. رفتم و پهلبد که نبود ولی جباری، معاون ایشان بود که خودش یک حدیث مفصل است. در جلسه، شخصی هم حضور داشت که من بار اول بود که میدیدمش به اسم آقای شاهرخ گلستان یعنی برادر کوچک تر ابراهیم گلستان. کل جلسه برای این تشکیل شده بود که سازمان زنان ایران که توسط اشرف پهلوی اداره میشد و همان سازمان عریض و طویلی بود که بلیتهای بخت آزمایی را اداره میکرد و درآمد هنگفتی هم داشت و ظاهرا کارهای خدماتی و رفاهی را هم در شهر و جنوب شهر و شهر نو (فاحشه خانه شاهنشاهی) انجام داده بودند، میخواست که فیلمهایی ساخته شود ...دلم قنج رفت، انگار به بهشت دعوت شدهام، دنیا را به من داده اند...من تنها نبودم، هژیر داریوش و شفتی و طیاب و فاروقی هم بودند ...شاهرخ گلستان توضیحات دقیق داد که خلاصه اول زندان زنان است و چه اقدامات محیرالعقولی در آنجا انجام شده است و چنین است و چنان است...هژیر داریوش گفت فلان کار را در دست دارد...طیاب که ظاهرا درگیر پروژههای متعدد معماری ایران بود و بعد شفتی بود که اصلا شده بود مدیر قسمت سینمایی...! کار شد مال من که از فردا پس فردا بیایید خیابان قوامالسلطنه و بیایید سازمان زنان. در آنجا با تعدادی خانم جوان و میانسال برخوردم که اغلب مشاوران سازمان بودند و اکثرا تحصیلکرده خارج کشور و البته شاهرخ گلستان که بعدتر بسیار هم با هم دوست شدیم.....»
کامران شیردل در همان مصاحبه به طور مفصل، ماجرای فیلم ساختنش برای سازمان وابسته به اشرف پهلوی را شرح میدهد تا اینکه به بخش نمایش آن میرسد. شیردل ادامه میدهد:
«...(پهلبد) گفت از اول فیلم را بگذارید، فیلم را گذاشتند و دید. تمام که شد مرا به داخل صدا کرد و تعریف و تمجید که دستتان درد نکند و خیلی خوب بود...او با قوت و رضایتمندی گفت که پروژه را ادامه دهید و دستور داد که از این فیلم کپی هم تهیه کنید و در سینماها قبل از نمایش فیلم اصلی نشان بدهید که البته این را خودم گفته بودم...که بهترین تبلیغ برای سازمان زنان این است که این فیلمها را قبل از فیلم اصلی نشان بدهند...»
همانطور که شیردل در مصاحبه اش توضیح میدهد، همراه او، مستندسازان معروفی مانند هژیر داریوش و هوشنگ شفتی و احمد فاروقی قاجار و منوچهر طیاب هم برای موسسات اشرف پهلوی ، فیلم مستند میساختند! به این ترتیب ملاحظه میشود که چگونه جمعی از معتبرترین مستندسازان سینمای ایران اساسا با پول و سرمایه و ایدههای سازمانهای تحت مدیریت اشرف پهلوی و برای تبلیغ موسسات متعلق به او (که جمیعا در جهت فریب افکار عمومیو ایجاد فساد و فحشاء در جامعه ایجاد شده بودند) شکل گرفته و به نام فیلمساز مستند، خود را در لابلای صفحات تاریخ این سینما جا کردند. فیلمسازانی که تا همین امروز نیز همچنان در میان قشر شبهروشنفکر این سرزمین از اعتبار بسیاری برخوردار بوده و سمبل هنر و روشنفکری و آوانگاردیسم به شمار میآیند. اگرچه بقیه مستندسازانی هم که در آن سالها به عرصه آمدند، دست کمیاز حقوق بگیران اشرف پهلوی نداشتند.
چنانچه بعضا همچون ابراهیم گلستان به طور مستقیم از دل کنسرسیوم نفتی و شبکههای رسانه ای وابسته بیرون آمدند یا اساسا با اولین گامهای موسسات به اصطلاح فرهنگی آمریکایی در ایران مانند گروه مستند سازی دانشگاه سیراکیوز به این میدان وارد شدند که براساس اصل استعماری 4 ترومن به ایران آمده بودند تا با تصویر برداری از نقاط سوق الجیشی و استراتژیک این سرزمین، طرحهای استعماری آینده از جمله اشغال آن، دقیق تر و با برنامه ریزی کامل انجام گردد. نمونه این دسته از مستند سازان که از درون نخستین دوره سینمایی سیراکیوز بیرون آمده و نخستین مستندسازان دولتی سینمای ایران را تشکیل دادند امثال هوشنگ شفتی، محمد قلی سیار و تراب پزشکی بودند و یا مستند سازانی بودند که توسط وزارت باصطلاح فرهنگ و هنر پهلبد به کار گمارده شدند همچون هژیر داریوش، احمد فاروقی قاجار و کامران شیردل!
در واقع اساس سینمایی که امروزه مورد اقتدای جمیع شبه روشنفکران این سرزمین است را همین افراد بوجود آورده و شکل دادند و متاسفانه در سینمای پس از انقلاب هم توسط مدیران بیبصیرت و فیلمسازان خودباخته، الگو قرار گرفته و سینمای به اصطلاح نوین ایران را تشکیل دادند.
احمد میراحسان ، منتقد و کارشناس و مستندساز درباره حاصل سینمای مستند ایران در دهه 40 مینویسد:
«... سینمای مستند ایران به وسیلۀ نهادهای دارای سلطه بر ایران و تحت منافع کاملاً اطلاعاتی – سیاسی و اقتصادی- امنیتی آنها مهمترین وجه حیاتش را تعریف میکرد: دربار رضا شاه، نیروهای متفقین و دانشگاه سیراکیوز (فعال در برنامۀ اصل ۴ ترومن)، پنتاگون (وزارت دفاع امریکا) شرکت نفت (بریتیش پترولیوم و کنسرسیوم) و ... و این ماجراها از حیات آغازین سینمای مستند ایران تفکیک ناپذیر است. تاثیر نگاه همۀ این جریانات سلطه گرا و دربار شاه بر حیات سینمای مستند آن سالها انکار ناپذیر است...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - با اسم حقیقی عزت الله مین باشیان، شوهر دوم شمس پهلوی که از کابینه حسنعلی منصور در سال 1343 تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، وزیر فرهنگ و هنر بود و تشکیلات موسوم به اداره کل هنرهای زیبا را برای قرار دادن سینما و تئاتر و موسیقی در خدمت دربار شاه و اهداف ضد ملی او ، گسترش داد.
۲ - برادر امیر عباس هویدا (نخست وزیر معدوم رژیم شاه) و از عوامل فرهنگی آن رژیم در خارج کشور.
۳ -احمد فاروقی قاجار متولد پاریس بود و تحصیلاتش را در رشته سینما ناتمام گذارد و اوایل سال 1341 به ایران آمد. فیلم مستند «طلوع جدی» را ساخت که در جشنواره فیلم کن سال 1343 شرکت کرد . پس از آن به ساختن فیلمهای مستند در وزارت فرهنگ و هنر و همچنین تلویزیون ملی ایران مشغول شد که البته هیچکدام موفقیت «طلوع جدی» را تکرار نکردند. فاروقی قاجار در دهه 50 به فرانسه برگشت و براثر بیماری نامعلومیفلج شد.