kayhan.ir

کد خبر: ۸۱۹۰۴
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۵
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس»

چهار پا داری که درایتش از درباریان بیشتر بود




احداث خط تلگراف سراسري كه منجر به حضور انگليسي‌ها يا اتباع آن‌ها در تمامي كشور مي‌شد، از اولين قدم‌هايي بود كه دولت انگلستان جهت در دست گرفتن زمام امور و نبض ايران برداشت‌. استقرار كمپاني‌هاي بازرگاني و تجاري انگلستان در تبريز و بوشهر نيز در اين دوران كمك كرد تا ايران در عمل به عنوان يكي از مصرف‌كننده‌هاي كالاهاي توليدات انقلاب صنعتي بريتانيا درآيد. از اين پس طالبان امتيازات استخراج معادن‌، راه آهن‌، تنباكو و بانكداري از لندن و پاريس وارد ايران شدند.
در اين ميان دولت روسيه كه از وضعيت استراتژيك بهتري نسبت به بريتانيا در منطقه برخوردار بود، نه مي‌خواست و نه مي‌توانست بيكار بماند اما قراردادهاي مختلف ايران و انگلستان در عمل منابع و ذخاير ايران را در اختيار انگلستان قرار داده بود.
به همين دليل در مقايسه با انگلستان كه به‌دليل دوري از منطقه‌، سياست تزوير را در پيش گرفته بود، روس‌ها كه با جنگ بخش وسيعي از منطقه قفقاز را به دست آوردند، با تحميل قراردادهاي گلستان و تركمن‌چاي و تثبيت امتياز كاپيتولاسيون براي اتباع و وابستگان خود و دهها امتياز ديگر با سرعت و قدرت بيشتري به منابع و ثروت ايران دست يافتند.
رقابت اين دو طي سال‌هاي بعد، باعث كشمكش‌هاي سياسي فراواني شد.
اوژن فلاندن جهانگرد فرانسوي كه در زمان محمدشاه قاجار، در سال‌هاي 1841-1840 به ايران سفر كرده بود، در اين‌باره مي‌نويسد:
«انگليس در مشرق و روس در شمال نمي‌گذارند ترقياتي در اين كشور بشود، دايره‌وار گردش پيش آمده روز به روز حدودش را محدودتر مي‌سازند و آزادي را از وي سلب مي‌دارند [...] ضعيف كردن قدرت ايران‌، منظور اصلي آنهاست و مي‌خواهند بر دولت معظم و مشهور آسيا مستولي و آن را مضمحل سازند.»  
او ضمن اشاره به تلاش مشترك اين دو دولت براي تقسيم‌، بلكه تملك انحصاري ايران‌، از شگردهاي گوناگون آن‌ها در جهت تصرف تاج شاه عباس و نادرشاه سخن گفته و مي‌گويد:  
«در تهران اين دو دولت هر يك‌طوري نقش خود را بازي مي‌كنند كه تاج شاه‌عباس و نادرشاه را به تصرف آورده با دسيسه‌هاي كوركورانه‌، تهديدات‌، طلا، مستمري‌ها، جلاي وطن‌، اين دو دولت پنجه را مانند عقابان كه بخواهند شكاري به دست آورند به سوي اين كشور تيره بخت دراز كرده سعي دارند آنان را نابود و ريشه كن نمايند.»(75)
سال‌ها بعد اوژن اوبن سفير فرانسه در ايران نيز در صدر مشروطيت از سياست اختلاف افكني در بين مردم ايران‌، به‌عنوان شگرد روس و انگليس براي پيشبرد اهداف شوم خود در اين كشور ياد مي‌كند و مي‌نويسد:
«در سرتاسر قرن اخير، توسعه پيشروي دوش به دوش دو امپراطوري روس و انگليس در آسيا، با ايجاد شلوغي‌ها و كشمكش‌هاي كور و مبهم و به جان انداختن مداوم دسته‌ها و ايل‌ها، موجبات افول و انحطاط حكومت ايران را فراهم آورد.»(76)
به گفته اوژن اوبن‌، اجراي اين سناريو، به عهده سفارتخانه و كنسولگري‌هاي اين دو قدرت در ايران بود. اوبن مي‌نويسد:  
«شلوغي و اغتشاشات ناشي از تحريك روس‌ها، منحصراً به دست و با دخالت مستقيم قنسول‌هاي آنان ايجاد مي‌شود اما انگليسي‌ها براي اجراي نقشه‌هاي خود، علاوه بر دوز و كلك نمايندگان رسمي‌شان از شور و حرارت مذهبي‌، از وجود مبلغان و كشيشان و حتي از آمريكاييان پروتستان نيز استفاده مي‌كنند.»(77)
روشن است كه دولتمردان ايران نيز -به جز تعدادي اندك - برخلاف توده مردم كه از هر دو ابرقدرت بيزار بودند، در كشمكش بين آن‌ها به يكي از طرفين وابسته و از سياست‌هاي آن‌ها طرفداري مي‌كردند. آن‌ها يا رشوه گيراني بودند كه به‌خاطر منافع مادي‌، دولت‌هاي انگليس يا روس را در تحميل قراردادها ياري مي‌كردند يا غرب‌زدگان خودباخته‌اي كه تصور مي‌كردند براي پيشرفت‌، بايد خود را در اختيار يكي از اين دو ابرقدرت گذاشت‌. درحالي‌كه نه سياست انگلستان و نه روسيه تمايلي بر پيشرفت ايران نداشتند.
ادوارد براون استاد دانشگاه كمبريج‌، كه مثل هر انگليسي آشناي به سياست مي‌دانست كه مردم تا چه اندازه از تحميل قراردادها و امتيازهاي استعماري بيگانه در ايران متنفرند، در اين باره مي‌نويسد:  
«من فكر مي‌كنم كه احساس رشك و انزجار مردم ايران از راه آهن‌ها ترامواها، حق انحصارها، دريافت امتيازها و كمپاني‌هاي اروپايي كه اخيراً درباره‌شان سروصداي زيادي به پا خاسته است‌، كاملاً طبيعي و حتي منطقي است‌. درست است كه اين‌ها در واقع منابع مولد ثروت‌اند اما نه براي مردم ايران بلكه براي شاه و درباريانش از يكسو و براي اروپاييان طرف قرارداد از سوي ديگر.»(78)
علاوه بر اين‌ها در آن عصر، مسايل ايران براي دولتمردان انگليس و روسيه چنان مهم بود كه با ايجاد كنسولگري‌ها و دفاتر پستي و تلگرافخانه‌ها، اين دو دولت توسط جاسوسان خود از همه اخبار ريز و درشت كشور ايران مطلع مي‌شدند. مشهور است كه ژرژ سوم‌، پادشاه انگليس در زمان فتحعلي شاه در 13 ژوئيه 1810 ميلادي دستورالعملي را براي وزير مختار خود در ايران‌، سرگور اوزلي مشهور نوشته كه به‌عنوان وظايف سفيران امپراتوري انگلستان تعريف شده بود. در بند نهم و دهم اين متن وزير مختار انگليس موظف شده بود كه در ايران وظايف مختلفي را انجام دهد، از جمله‌: گردآوري اطلاعات دقيق از اوضاع و احوال اقتصادي‌، نظامي و صنعتي ايران‌، آداب و رسوم و خلقيات ايرانيان يا حتي گياهان و معادن و اطلاعات مختلف تاريخ طبيعي ايران‌، نقشه‌برداري از ايالت‌ها و شهرها و بقاياي آثار قديمي ايران‌، تصويربرداري از آثار باستاني و خريداري هرگونه كتب خطي و كمياب فارسي و عربي در ايران به قيمت مناسب و ارسال آن‌ها به بريتانيا جهت انتقال به موزه بزرگ لندن يا به عبارتي بريتيش ميوزيوم‌.(79)
***
 اهداف غرب از تأسيس مراكز شرق‌شناسي‌
تأسيس مراكز شرق‌شناسي ـ ايران‌شناسي ـ غرب‌شناسي ـ اسلام‌شناسي گامي در تحقق اهداف غرب خاصه انگليس بود و با اطمينان مي‌توان گفت كه بيشتر شرق‌شناسان انگليسي كه به ايران سفر مي كردند، يابه طور مستقيم براي وزارت مستعمرات انگلستان كار مي كردند يا در استخدام كمپاني هند شرقي بودند.
اين افراد از نقشه‌بردار گرفته تا كشيش‌، معلم‌، مهندس‌، خبرنگار، نظامي‌، نويسنده و مستشرق‌، تاجر و غيره‌... همگي وظيفه مشخص و معيني بر عهده داشتند; تلاش براي تأمين منافع انگلستان‌.  
حتي برخي از پزشكاني كه گاهي به غلط تصور مي‌شد به خاطر انگيزه‌هاي انسان‌دوستانه در مناطق دور از دسترس و در ميان عشاير خدمت مي كردند، وظيفه‌اي جز خدمت به انگلستان نداشتند. البته چهره پزشكان انگليسي دربار از اين جهت كاملاً آشكار و متمايز بود، در واقع آن‌ها رابطان آشكار و باارزش ميان سفارت انگلستان و شخص شاه به شمار مي‌رفتند.
پزشكان حتي گاهي از ديپلمات‌ها هم نفوذ بيشتري مي‌داشتند. به عنوان مثال‌، در سال 1907 دكتر يانگ انگليسي كه به خاطر جثه كوچكش به دكتر كوچولو معروف بود، به قدري در ميان خوانين بختياري شهرت و نفوذ داشت كه در جريان جنگ بين‌الملل اول دولت انگلستان به جاي استفاده از كنسول اصفهان‌، براي مذاكرات محرمانه با خوانين محلي از او استفاده كرد.
رايت مي‌نويسد:
«از اوايل قرن هفدهم‌، كمپاني هند شرقي پزشكان را به خدمت خود درآورده بود.»(80)
در كنار اين گروه مسافر، افرادي نيز در خاك ايران اسكان داشتند كه همان وظايف را براي دولت انگلستان انجام مي‌دادند.
براي ساليان متمادي خانواده‌هاي تلگرافچي به مثابه اسكلت اصلي جامعه انگليسي پخش شده در پهنه ايران تلقي مي‌شدند. آن‌ها در اصفهان در محله ارامنه جلفا ساكن بودند. در شيراز به فاصله كوتاهي از شهر در خانه‌هاي يك طبقه سبك هندي و انگليسي زندگي مي‌كردند كه حياط آن‌ها با ديوارهاي بلند محصور مي‌شدند اما خود تلگرافخانه در ميهمان‌خانه مجللي كه روزگاري يك قصر سلطنتي بود، قرار داشت‌. در جاسك و حومه بوشهر كه محل تلاقي كابل‌هاي زير آبي و خطوط زميني بود، قرارگاه امپراطوري‌، در كنار زمين تنيس و چمن كريكت برپا شده بود. اغلب اين تلگرافخانه ها محل ارتباط جاسوسان و گاهي اسكان آن‌ها بود.
تا سال 1864 به جز تلگراف‌، بقيه وسايل ارتباطي ايران قرون وسطايي بودند. از جاده‌هاي ارابه‌رو خبري نبود و پستخانه و راه‌آهن هم وجود نداشت‌. سفارت انگلستان در تهران جهت حفظ ارتباط خود با لندن و هند گروهي موسوم به پيك سوار يا غلام را در خدمت داشت كه ماهيانه نامه‌ها را به استانبول و شيراز مي‌رساندند و از اين شهرها به طور چاپاري به بوشهر و لندن برده مي‌شدند.
در سال 1864 انگليسي‌ها اولين دفتر پست هند و انگلستان را در محوطه نمايندگي سياسي مقيم بوشهر تأسيس كردند. در مدت كوتاهي ساير دفاتر پستي در ديگر بنادر ايران كه محل تردد كشتي‌هاي كمپاني كشتيراني تجاري هند انگليس بودند، افتتاح شدند.
تا قبل از افتتاح پستخانه دولتي ايران در سال 1867 انگلستان يك تشكيلات پست نيمه عمومي ميان بوشهر و داخل ايران برقرار كرده بود كه پيك‌هاي سفارت و تلگرافخانه‌ها نامه‌ها را از نقاط مختلف خارج از ايران به بوشهر رسانده و از آن‌جا نامه‌ها در مسير تهران به دست گيرندگان مي‌رسيد. اين مراكز پستي همگي تحت نظر مديركل پست در بمبئي و بدون دخالت مأموران ايراني اداره شد.تصوير تمبر روي نامه‌ها با عكس ملكه ويكتوريا و دو نفر از جانشينانش بود كه قيمت آن براساس تعرفه داخلي هندوستان محاسبه مي‌شد، اين تمبرها را نيز مهر انگليسي  باطل مي‌كرد.
وقتي ايران در يك اقدام غيرمنتظره ناگهان شبكه پست خودش را داير كرد و بعد هم به اتحاديه جهاني پست پيوست‌، انگليسي‌ها دچار شوك شدند، ايراني‌ها ديگر به مصرف تمبر هندي در داخل ايران و فعاليت دفترهاي پستي انگليسي در خاك خودشان تن نمي‌دادند و آن‌ها بايد تعطيل مي‌كردند اما با وجود اعتراض‌ها تا اواخر سال 1922 اين دفترها در ايران به كارشان ادامه دادند.
در همين دفترهاي پستي بود كه بسياري از خبرها از طريق جاسوسان به مقصد اصلي يعني وزارت مستعمرات مي‌رسيد و باز همين تلگراف‌خانه‌ها و دفاتر بودند كه با در اختيار گذاشتن امكانات و وسايل سفر، جاسوسان انگليسي را براي مأموريت‌هايشان تغذيه و حمايت مي‌كردند.
وقتي براون بابي‌ها را در تهران نيافت با نوكري شيرازي به نام حاجي صفر راهي شيراز شد، او در بين راه در شهر قم مطابق انتظار به اداره تلگراف هند و اروپا رفت كه مدير آن يك انگليسي بود، انگليسي‌ها براي تأسيس اداره تلگراف در شهرهاي مختلف بسيار تلاش كرده بودند و به نوعي در اين رقابت از حريف روس خود پيشي گرفته بودند، اين تلگراف‌خانه‌ها كه اخبار را به اداره تلگراف تهران كه در آن موقع زير نظر سرگرد ولس انگليسي بود، ارسال مي‌كردند، در بيشتر مواقع روساي انگليسي داشتند، ضمن اين‌كه كارمندان آن‌ها نيز يا يهودي يا جزو اقليت‌هاي مذهبي بودند. اين دفاتر در جذب بابي‌ها نيز تلاش مضاعف داشتند. چنان كه بعدتر بيشتر كارمندان اين مراكز را بابي‌ها تشكيل مي‌دادند.
البته كه براون در تهران با ولس ملاقات كرده بود و اين همتاي انگليسي‌اش بود كه او را به تمام دفترهاي تلگراف هند و انگليس در همه شهرها معرفي كرده و از آن‌ها خواسته بود تا از او پذيرايي و به عبارتي با وي همكاري كنند.(81)
دفتر تلگراف قم را مسترلاين انگليسي اداره مي‌كرد. براون در قم با صميميت مردم روبرو شد اما، آن را مرهون محبوبيت مسترلاين دانست و نوشت‌:
«به واسطه معروفيت و محبوبيتي كه مسترلاين در قم داشت سكنه آن شهر با صميميت مرا پذيرفتند و حال آن كه من از آن‌ها انتظار بدخلقي و خشونت داشتم‌»(82) به طور طبيعي بدبيني براون از احساس ناخوشايند مردم درباره جاسوسان نشأت مي‌گرفت‌. همان طور كه كنجكاوي‌هاي او در ميانه راه كاشان توجه چهارپاداري را جلب كرد. چهارپادار از وي مي‌پرسد: «مبادا كه شما يك جاسوسي فرنگي باشيد و از طرف كشور خود آمده‌ايد كه از اوضاع اين مملكت و جاده‌ها و كاروانسرها مستحضر شويد و گزارش عمليات خود را به دولت خويش بدهيد تا آن‌ها به ايران تهاجم كنند.»(83)