ریزش خواص در حکومت علوی- ۱۱
نقش منافقان در فتنه افروزی(پاورقی)
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
البته اگر مقصود مدائني از «عرب»، همان خواص جامعه بوده، کلام مقبولی است، ولي اگر مراد او از «عرب» مردم معمولی و یاران آن حضرت بوده باشد، این سخن نیز در خور تأمل است؛ زیرا دیوانی که عمر برای تقسیم بیتالمال ترتیب داده بود، موجب اختلاف طبقاتی شد. براساس گزارشهای باقیمانده از دیوان مذکور، تفاضل درآمد افراد از بیتالمال به چندین هزار درهم رسیده بود به گونهای که مردم عادی مدینه بیست و پنج درهم، ولی برخی از خواص مدینه بین چهار، پنج تا دوازده هزار درهم عطا دریافت میکردند که این کار مصداق بارزِ بیعدالتی در توزیع درآمد بیتالمال محسوب میشد و به صورت طبیعی توده مردم (کسانی را که از امتیازات ويژه محروم بودند) را ناراضی میکرد. ازاینرو، سیره حضرت عادلانه بوده و از آنجا که عدالت مایه قوام حکومت و ملایم طبع توده مردم است، نمیتواند سبب جدایی مردم از حکومت شود. ازاینرو، باید سخن امثال مدائنی را بر جدایی خواص (کسانی که طبع زیادهخواهی دارند) حمل کرد، نه توده مردم.
از سوی دیگر اگر عدالت اقتصادی و تقسیم مساوی بیتالمال را موجب جدایی مردم از علی(ع) بدانیم، بايد پرسيد چرا زمان رسول خدا(ص) و خلیفه اول و اوایل حکومت خلیفه دوم که بیتالمال به صورت مساوی تقسیم میشد، مردم از دور آنان پراکنده نشدند و پایه حکومتشان سست نگردید. به علاوه مدائنی خود میگوید: عدهای از یاران علی(ع) نزدش آمده و از او خواستند به اشراف عرب و قریش نسبت به موالی و عجم سهم افزونتری از بیتالمال بدهد. این سخن نشان میدهد که مقصود از «عرب» همان خواص منحرف بودهاند، نه عوام آنها.
ت. فتنهها
شايد کساني گمان کنند علت زوال اقتدار نظام علوی فتنههايی چون قتل عثمان و جنگ با اهل قبله، قرآن بر سر نِی کردن سپاه شام، امضاي سند تحکیم بوده است؛ زیرا این فتنهها موجب سردرگمی مردم و گمراهی و حیرتشان گردید، به گونهای که تشخیص حق و باطل در آن دشوار گردید و عده زیادی را به انحراف و جدایی از امام علی(ع) کشاند؛ به عنوان نمونه فتنه قتل عثمان، دستاويز جنگ جمل و صفين قرار گرفت به گونه اي که بصريان و شاميان به بهانه خونخواهي عثمان، به جنگ با اميرمؤمنان(ع) آمدند. اساساً اگر عثمان به مرگ طبیعی میمرد و علی(ع) به خلافت میرسید، حوادث به گونه دیگری رقم میخورد؛ ولی بنیامیّه عثمان را عمداً به کشتن دادند تا از آن بهرهبرداری کنند، کسی که بیشترین سود را از فتنه قتل عثمان برد، معاویه و کسی که بیش از همه از این فتنه زیان دید، علی (ع) بود.
اين سخن تا حدّی قابل قبول است، یعنی فتنههایی که در دوران حکومت امیرمؤمنان(ع) به وقوع پیوست کاملاً متفاوت با فتنههایی است که قبل از خلافت آن حضرت نمایان میگردید؛ اما پرسش این است که ما میدانیم قبل از این تاریخ همواره فتنهگرانی در جامعه اسلامی بودند و در زمان
رسول خدا(ص) هر از چندی فتنههایی را برپا میکردند، چرا وقتی شبيه همين نوع فتنهها در زمان رسول خدا (ص) رخ میداد به يک مشکل گسترده و ريشهدار اجتماعي تبديل نمیشد و دستاويزي براي فروپاشي و تضعيف نظام اسلامی قرار نمیگرفت؛ ولی در دروان حکومت امیرمؤمنان(ع) شبههها روز به روز در دل جامعه رسوخ میکرد و دامنه فتنهها گسترش مییافت. برای تبیین این پرسش و شفافتر شدن سؤال به برخی از فتنههای دوران رسول خدا(ص) اشاره میکنیم:
در سال ششم هجری هنگام بازگشت مسلمانان از غزوه بنیمصطلق بین یکی از انصار و یکی از مهاجران بر سرِ گرفتن آب از چاهي درگیری به وجود آمد و هریک قبیله خود را به کمک طلبید، عبدالله بن أُبي (سرکرده منافقان مدينه) سعي کرد اين نزاع را که يک دعواي شخصي بود به نزاع قبيلگي بين مهاجران و انصار تبديل کند؛ ولي رسول خدا(ص) بعداز شنيدن فرياد آن دو فرمودند: «دعوها فإنّها منتنة»؛ (رهايشان کنيد، اين سخن بدبويي است). سپس فوراً دستور حرکت را صادر فرمودند و با حرکت لشکر، جوّ آرام شد.
در سال نهم هجری فتنه ساختن مسجد ضِرار در قُبا توسط منافقان با آتش زدن مسجدشان به دستور رسول خدا(ص) در نطفه خفه شد.
ساير فتنههاي عصر نبوي مانند داستان إفک و اعتراض برخي اصحاب به اعطاي سهم ويژه قريش از غنایم جنگ حنين و مانند آن نيز با ميانجيگري رسول خدا(ص) بعد از مدت کوتاهی حل و فصل ميشد.
چرا در زمان حکومت اميرمؤمنان(ع) جامعه فتنهخيز شده بود؟ چرا آتش فتنه به صورت پیدرپی برافروخته میشد و روز به روز دامنهاش گسترش میيافت؟ چرا توصيههاي آن حضرت فتنهها را خاموش نميکرد؟
بیتردید نقص از امام(ع) نبوده است؛ چرا که آن حضرت رهبري معصوم از گناه و خطا و اشتباه بود. بنابراین علت فتنهخیز شدن جامعه علوی که بروز و گسترش شک و شبهه، تردید و انحراف، دستمایه بروز آن بوده را باید در درون جامعه آن زمان جستجو کرد. تا اینجا معلوم گردید سه عامل جنگهای داخلی، تقسیم مساوی بیتالمال و فتنهها، ضربههای درخوري به حکومت حضرت امیر(ع) وارد آوردهاند، اما در اين ميان سختيها و طولاني شدن جنگها موجب ايجاد يأس و نوميدي در جامعه و سستي سپاه اميرمؤمنان(ع) در ياري آن حضرت گرديد. از اين رو سهم حداکثري در تضعيف حکومت حضرت داشت؛ ولی برپاکنندگان جنگها غالباً نخبگان منحرف و دنيازده و جاهطلب و جاهل بودهاند. تقسيم مساوي بيتالمال نیز گرچه موجب کاهش يافتن منافع برخي از خواص و صاحبان مُکنت شد؛ ولي موجب رضايتمندي توده متوسط و مستضعف گرديد. از اين رو سهم چنداني در زوال مقبوليت حکومت علوي نداشت؛ اما فتنههاي پي در پي ناشي از قتل عثمان نيز خود مولود انحراف خواص بود.
از سوي ديگر شبیه این مشکلات نیز در حکومت رسول خدا(ص) وجود داشت. به علاوه شخصیت امیرمؤمنان(ع) مانند رسول اکرم(ص) شخصیتی کامل و معصوم بود؛ به گونهای که همه شرایط لازم و کافی برای مدیریت و حاکمیت جامعه اسلامی را داشت. بنابراین جاي اين پرسش همچنان باقي است که به چه دليل هر از چندي غائله و شورشي عليه آن حضرت بروز ميکرد و روز به روز دامنهاش برافروختهتر ميشد.