پیروزی سینمای ایران بر اسکار
آرش فهیم
حضور در اسکار، یکی از چالشهای فرهنگی کشور ما طی دو دهه اخیر بوده است. نوع مواجهه مسئولان فرهنگی و سینمایی ما با اسکار، گویای یک تناقض میان آرمان و عمل است. این مدیران در 20 سال اخیر، از یک طرف دم از استقلال فرهنگی و حرکت برخلاف هالیوود و مقابله با غربزدگی و فرهنگ فاسد غربی زدهاند و از طرف دیگر، با رفتار خود، علاقه وافر به حضور در بزرگترین آوردگاه فرهنگی غرب یعنی مراسم اسکار را نشان دادهاند. شاید در نگاه اول، این تناقض بیاهمیت جلوه کند. حتما عدهای میگویند که اسکار یک برنامه سینمایی خیلی مهم است و بسیاری از مردم دنیا هم اخبار و وقایع آن را دنبال میکنند و بنابراین، چرا ما باید خودمان را از این برنامه محروم کنیم؟ اما ماجرای ما و اسکار، روی دیگری هم دارد. نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که علاقه مسئولان سینمایی ما به اسکار و واکنشهایی که به این پدیده فرهنگی نشان دادهاند، به ضرر سینمای ما بوده و لطمههایی را به فضای هنر هفتم ما وارد کرده است. کافی است، نسبت میان حضور فیلمهای ایرانی در اسکار را با وضع سینمای کشور مقایسه کنیم. این مقایسه نشان میدهد که هر گاه توجه ما به حضور در جشنوارههای خارجی و به ویژه اسکار بیشتر شده، به همان نسبت نیز سینمای ما در داخل، رو به افول و رکود رفته است. بهطور مثال، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، سینمای ایران دو بار و در سالهای 56 و 57 نمایندگانی را به اسکار معرفی کرد. این زمان، دقیقا همزمان است با اوج گیری فساد و ورشکستگی در سینمای عصر پهلوی. آمارها نشان میدهد که میزان مراجعه مردم به سینما در این دو سال به شدت کاهش مییابد و نوعی نفرت از سینما میان مردم شیوع مییابد. هر چند که یکی از دلایل نگاه قهرآمیز مردم به سینمای آن دوره، از خودآگاهی انقلابی جامعه ناشی شده بود، اما به هر حال، همزمانی این دو واقعه (قهر مردم با سینما و شرکت در اسکار) رخ داده بود و نمیتوان وقوع فرایندها و پدیدههای فرهنگی را از هم جدا دانست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهطور طبیعی معرفی فیلم ایرانی به اسکار قطع شد، تا سال 1373. نکته قابل تأمل این است که در دوران عدم معرفی فیلم به اسکار، سینمای ایران در اوج پویایی قرار گرفت. صفوف متراکم مردم در جلوی سینماها، یکی از نوستالژیهای فرهنگی ما از اواخر دهه 60 و اوائل دهه 70 است. تنوع در تولیدات زیاد بود، جریانهای جدید و بومی وارد سینمای ایران شد (مثل سینمای دفاع مقدس)، فضای سینمای ما پاک و محترم بود و ... اما درست از دورانی که مدیریت سینمایی دولت، معرفی فیلم به اسکار را از سر گرفت، همزمان شد با فرو ریختن سینمای کشور. صفوف جلوی گیشه سینماها هر روز کم و کمتر شد، تنوع موضوعی و محتوایی در فیلمها کاهش یافت، دوباره مردم با سینما قهر کردند، حاشیهها و حرف و حدیثها درباره فساد اخلاقی و روابط ناسالم اخلاقی در سینما دوباره گسترش یافت و ...
وقتی اسامی فیلمهای معرفی شده به اسکار را مرور میکنیم، میبینیم که بیشتر کارگردانهای این فیلمها دچار سرنوشت ناگواری شدند. عباس کیارستمی که اولین فیلمساز بعد از انقلاب بود که فیلمش به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شد، امروز هیچ جایگاهی در سینمای ما ندارد، به طوری که آثارش اصلا قابل تحمل نیستند و عموم مردم ایران هنگام تماشای فیلمهای کیاستمی دچار تهوع میشوند. به طوری که چند سال قبل، برخی از مردمی که برای تماشای فیلم او به سینما رفته بودند، خواستار پس گرفتن پول بلیط خود از گیشه شدند! جعفر پناهی دومین فیلمسازی بود که فیلمش از ایران به اسکار معرفی شد. این کارگردان هم دچار وضعیتی وخیمتر از کیارستمی شده است. محسن مخملباف، سومین فیلمسازی بود که فیلم او به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شد. اما مخملباف هم آنقدر دیوانه شد که در دوران اوج نفرت جهانی از اسرائیل، عاشق اسرائیل شده است! بهمن قبادی دیگر فیلمسازی است که فیلم هایش به اسکار معرفی شدند. او هم آخر و عاقبتش به وطن فروشی و تبلیغ برای تجزیه ایران کشید.
واقعیت این است که جهت گیری دولت در معرفی فیلمها به مراسم اسکار، روی کار فیلمسازان و به ویژه هنرمندان جوان تأثیر میگذارد. معرفی نوع خاصی از فیلمها به جشنوارهها و محافل جهانی سبب مشروعیتبخشی به این نوع میشود. وقتی دولت نام یک فیلم را به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار اعلام میکند، گویی معیار فیلم برتر از نگاه حاکمیت را اعلان میکند. هم از این روست که وقتی یک فیلم در جشنوارهها یا مراسم سینمایی جهان برای خود افتخار کسب میکند، موجی از فیلمهای شبیه به آن ساخته میشوند. متأسفانه عمده فیلمهایی که از سینمای ما به اسکار معرفی شدند، حاکی از زیر پا گذاشتن استقلال فرهنگی کشور و پذیرش استیلای فرهنگی غرب بوده است. برخی از افراد، موفقیت در مراسم اسکار را با پیروزی ورزشکاران ایرانی در میادین ورزشی جهان مقایسه میکنند. این درحالی است که موفقیت در این دو عرصه کاملا برعکس هم هستند. یعنی اگر در مسابقات ورزشی به خاطر گل زدن به حریف پیروز میشویم، در اسکار باید به خودمان گل بزنیم تا به ما جایزه بدهند! به همین دلیل هم حضور ما در اسکار در همه دورهها، نتیجهای جز شکست در پی نداشته است. اما میتوان گفت که شرکت ایران در مراسم اسکار سال 2016، تنها دورهای است که ما شکست نخوردیم. فیلم «محمد رسول الله(ص)» جزو معدود نمایندگان واقعی سینمای ایران در اسکار بوده است. البته از ابتدا مشخص و مبرهن بود که این فیلم از سوی برگزار کنندههای اسکار پذیرفته نخواهد شد. چون مصداق گل به خودی فرهنگی نیست. از طرفی، تنها نوع خاصی از فیلمها امکان حضور در جمع نامزدها و برترینهای اسکار را دارند که فیلم جدید مجیدمجیدی، خارج از این نوع فیلم هاست. اما این از معدود دورههایی بود که سینمای ما در مقابل اسکار، تسلیم نشد و به هویت و استقلال خودش پایبند بود. ما اجازه ندادیم که دستگاه فرهنگی غرب، خودش را به ما تحمیل کند و ما فیلم خود را به جهان معرفی کردیم، نه فیلم مد نظر دیگران را!