عام فهم و خاص پسند!
مصطفی نصر
سالها پیش شاعری در یک انجمن ادبی شعری عاشورایی خواند. شعری که هر چند اشارات و موضوعات خوبی داشت اما هیچ کلام هنرمندانهای در آن به چشم نمیخورد و با اشتباهات ادبی فاحش و زیادی همراه بود. اساتید و شاعران بزرگی در جلسه بودند و هر یک انتقادی به شعر داشتند و نکاتی را یادآور شدند اما آن شاعر جوان با آنکه خود بیشتر از هرکسی به اشکالات شعرش آگاه بود نقد اساتید را برنتابید و با یک ذهنیت اشتباه و زننده، نکات آنان را از سر ناملایمت و خدای ناکرده عناد با شعر آیینی و شاعران هیئتی دانست. بعد از جلسه وقتی به رفتارش اعتراض کردیم تلفن همراهش را درآورد و فیلمی از یک مجلس روضه را نشانمان داد که مداحی آن شعر را میخواند. استدلال هم میآورد که اگر خوب نبود نباید فلان مداح آن را درهیئت میخواند و اینقدر دست به دست نمیچرخید. هر چه گفتیم نمیپذیرفت و عطایش را به لقایش بخشیدیم.
چندی پیش در همان انجمن، شاعر دیگری شعری عاشورایی خواند که برای درکش به لغتنامه و فرهنگ سخن نیاز بود و آنقدر پیچیده بود که حتی گمان میکنم اساتید حاضر در جلسه هم از فهمش عاجز بودند. وقتی در پایان جلسه پرسیدیم: «خودت فهمیدی چی نوشتی؟» جواب داد که آن را برای فلان کنگره شعر عاشورایی نوشته که سلیقه داورانش با اشعار ثقیل و غیرقابل درک جورتر است. آخرش هم مورد اعتراض قرار گرفتیم که شما دوست دارید شعرهای ساده و (آبکی) بشنوید .
اینجا بود که فهمیدم اشتباه درباره شعر آیینی مخصوصا شعرهایی که در هیئتها خوانده میشود چقدر زیاد است. خیلی سریع نمونههای موفق شعری که هم توانسته بودند نظر مخاطب عام در مساجد و تکیهها را به خود جلب کنند و هم در انجمنها و کنگرههای ادبی با اقبال روبرو بودند را در ذهنم مرور کردم و یاد حرف طلایی استادمان افتادم که میگفت شعری شعر است که «عام فهم باشد و خاص پسند». چقدر شعرها وجود دارد که با بیدقتی، عجله و با سفارش یک مداح برای مجلسی خاص نوشته میشود و مضمونی ناب و تازه را به سادهترین شکل ممکن بیان میکند و چقدر شعرها هم وجود دارد که تنها برای محافل ادبی کاربرد دارد و برای همیشه در کتابها و نشریات کنگرهها خاک میخورد. هر دو شاعر برای دستیابی به یک شعر خوب و مانا چند قدم بیشتر فاصله ندارند. اولی با توجه بیشتر به فنون شعری و ساده نگذشتن از شعر و دومی با کمی شناخت از جامعه و استفاده از ادبیات روز و مردمی.
سالها پیش شاعری در یک انجمن ادبی شعری عاشورایی خواند. شعری که هر چند اشارات و موضوعات خوبی داشت اما هیچ کلام هنرمندانهای در آن به چشم نمیخورد و با اشتباهات ادبی فاحش و زیادی همراه بود. اساتید و شاعران بزرگی در جلسه بودند و هر یک انتقادی به شعر داشتند و نکاتی را یادآور شدند اما آن شاعر جوان با آنکه خود بیشتر از هرکسی به اشکالات شعرش آگاه بود نقد اساتید را برنتابید و با یک ذهنیت اشتباه و زننده، نکات آنان را از سر ناملایمت و خدای ناکرده عناد با شعر آیینی و شاعران هیئتی دانست. بعد از جلسه وقتی به رفتارش اعتراض کردیم تلفن همراهش را درآورد و فیلمی از یک مجلس روضه را نشانمان داد که مداحی آن شعر را میخواند. استدلال هم میآورد که اگر خوب نبود نباید فلان مداح آن را درهیئت میخواند و اینقدر دست به دست نمیچرخید. هر چه گفتیم نمیپذیرفت و عطایش را به لقایش بخشیدیم.
چندی پیش در همان انجمن، شاعر دیگری شعری عاشورایی خواند که برای درکش به لغتنامه و فرهنگ سخن نیاز بود و آنقدر پیچیده بود که حتی گمان میکنم اساتید حاضر در جلسه هم از فهمش عاجز بودند. وقتی در پایان جلسه پرسیدیم: «خودت فهمیدی چی نوشتی؟» جواب داد که آن را برای فلان کنگره شعر عاشورایی نوشته که سلیقه داورانش با اشعار ثقیل و غیرقابل درک جورتر است. آخرش هم مورد اعتراض قرار گرفتیم که شما دوست دارید شعرهای ساده و (آبکی) بشنوید .
اینجا بود که فهمیدم اشتباه درباره شعر آیینی مخصوصا شعرهایی که در هیئتها خوانده میشود چقدر زیاد است. خیلی سریع نمونههای موفق شعری که هم توانسته بودند نظر مخاطب عام در مساجد و تکیهها را به خود جلب کنند و هم در انجمنها و کنگرههای ادبی با اقبال روبرو بودند را در ذهنم مرور کردم و یاد حرف طلایی استادمان افتادم که میگفت شعری شعر است که «عام فهم باشد و خاص پسند». چقدر شعرها وجود دارد که با بیدقتی، عجله و با سفارش یک مداح برای مجلسی خاص نوشته میشود و مضمونی ناب و تازه را به سادهترین شکل ممکن بیان میکند و چقدر شعرها هم وجود دارد که تنها برای محافل ادبی کاربرد دارد و برای همیشه در کتابها و نشریات کنگرهها خاک میخورد. هر دو شاعر برای دستیابی به یک شعر خوب و مانا چند قدم بیشتر فاصله ندارند. اولی با توجه بیشتر به فنون شعری و ساده نگذشتن از شعر و دومی با کمی شناخت از جامعه و استفاده از ادبیات روز و مردمی.