دربار شیطان - پیدا و پنهان شکلگیری وهابیت
لورنس عربستان جنایتکاری که قهرمان خوانده شد !(پاورقی)
در ميان عوامل گوناگوني كه شريف حسين را وادار به مخالفت با عثمانيها ميكرد، در ظاهر از همه موثرتر، وعدههاي مساعدي بود كه انگليسيها به او ميدادند. در يكي از نامههايي كه به امضاي سر آرتور ماكماهون رسيده است، تصريح شده است كه انگلستان به استقلال بلاد عرب راغب است و زماني كه مسئله خلافت عنوان شود، آن را تصويب ميكند، ماكماهون در مورد ديگري ميگويد كه ما يك بار ديگر آشكار ميگوييم كه پادشاه بريتانياي كبير از اين كه خلافت با دست يك عرب حقيقي منسوب به خاندان مبارك پيغمبر بازگرفته شود، خوش آمد ميگويد.
توافق شريف حسين با دولت انگلستان، شروع جنگ جهاني و اشتغال نيروهاي عثماني به جنگ در مرزهاي ديگرش، اين فرصت را به شريف داد تا بر عليه تركها در عربستان دست به كار شود. اولين برخورد قواي شريف حسين كه پسرانش نيز او را ياري ميكردند، با سپاهيان عثماني روز نهم ژانويه 1916 در مدينه آغاز شد. در اين زمان فرمانده پادگان عثمانيها در مدينه، يكي از مردان مقتدر عثماني به نام «فخري پاشا» بود.
نبرد بين دو نيرو با پيروزي فخري پاشا همراه بود و به ناچار شريف از انگلستان كمك خواست اما انگليسيها با وجود وعدههاي فراوان پس از چهارماه فقط عده كمي از سربازان مصري و انگليسي را به ياري او فرستادند. با اين حال اين مسئله موجب نشد تا شريف از دولت انگلستان به طور كامل قطع اميد كند.
موثرترين كسي را كه در برقراري اين رابطه يكطرفه – كه به نفع انگلستان بود تا شريف – ميتوان نام برد لورنس عربستان بود.
اما لورنس كه بود؟
پدر لورنس يك لرد ايرلندي بود كه از زني انگليسي چهار پسر پيدا كرد و يكي از آنها لورنس بود. او تحصيلاتش را در آكسفورد كامل كرد و در سلك سپاهيان بريتانيا قرار گرفت و در جنگ جهاني اول به شرق ميانه آمد. زماني كه انگلستان جبهههاي مختلف رادر عربستان سبك و سنگين ميكرد، او ترجيح داد كه از ميان دوستان عرب دولت بريتانيا، شريف حسين و پسرانش را انتخاب كند. در مقابل عبدالعزيز كه هنوز قدرت و محبوبيت چنداني ـ مگر در بين برخي از روساي قبايل كه آنها را با پيشكشها و غنايم در رديف دوستان خود قرار داده بود و تعدادي از وهابيان بازمانده از دوران جدش عبدالله - در بين مردم نداشت، شريف حسين وجود داشت كه به دليل حاكميت در مكه قدرت فرمان دادن به همه مسلمانان را داشت. در سال 1914 عبدالعزيز براي اتحاد قبايل عرب نامههايي به امرا و شيوخ عرب نوشته بود اما هيچكدام از آنها به پيشنهاد او توجهي نكرده بودند. در همين حال برخي از امراي عرب، شريف حسين را با عنوانهايي چون «سلطان عرب» و «شاهزاده عرب» مورد خطاب قرار ميدادند. همين مقبوليت باعث شده بود تا شريف حسين در آن مقطع حساس بيشتر از عبدالعزيز مورد توجه بريتانيا قرار گيرد. با اين حال «ژوزف فيلبي» همتاي «كلنل لورنس» به دستگاه حكومتي عبدالعزيز فرستاده شد تا انگلستان هر دو طرف قدرت را در اختيار داشته باشد.
«فيلبي» در گفتوگويي با امين المميز، سفير عراق در كشور سعودي در زمان ملك سعود گفته است: «من[فيلبي] با او [لورنس] ملاقات كردم. او در شمار انگليسيهايي درآمد كه شريف حسين راياري ميكردند ولي من كه اميد داشتم ستاره اقبال ابن سعود بدرخشد، با او (ابن سعود) باقي ماندم.»۶۸
فيلبي همچنين درباره اخلاق وصفات لورنس گفته است كه او مردي بود كه كمتر كسي مانند او ميتوان يافت. در تحمل گرسنگي و تشنگي همچون شتر و در تحمل دشواريها، مثل قاطر بود. بر روي زمين خشك ميخوابيد و سنگ را بالش خود قرار ميداد و به گرما و سرما و تشنگي اهميتي نميداد و من نميتوانستم مانند او باشم.
لارنس يا لورنس در سال 1921 کتابی درباره جنگ اعراب عليه تركان نوشت که خود در مقدمهاش مينویسد:
«در این کتاب تظاهر به بيطرفی نميشود. من برای نوشتهام روی کثافت خود ميجنگیدم [...] این کتاب درست یک جریان تنظیم شده از آزادی اعراب از مکه به دمشق بود و منظور آن بود که این جنگ را توجیه نمایم تا آن که هر کسی دریابد که این موقعیت چقدر طبیعی و تا چه اندازه اجتنابناپذیر بود و تا چه اندازه از هرگونه رهبری و مغزهای متفکر یا هر گونه کمک و مساعدت خارجی چند نفر انگلیسی بينیاز بود.۶۹»
شگفتا كه لورنس بعد از جنگ در جایگاه یک قهرمان در آزادی اعراب معرفی شد و آنها هرگز نفهمیدند که او به خاطر کشورش انگلستان، چه فجایعی در حق آنها مرتکب شد. او يادآور ميشود:
«زمانی که ما برنده شدیم، مسئله تردید و سوءظن در حق امتیاز نفت انگلیس در بینالنهرین و سیاست استعماری فرانسه در شرق مدیترانه را به گردن من انداختند. متاسفانه من چنین ميپندارم که ما برای این اعمال خود، بهای بسیار گرانی را به ارزش شرف و زندگی بسیاری از مردم بيگناه ميپردازیم... ما هزاران نفر از آنها را به فجیع ترین وجهی در آتش و در کام مرگ انداختیم. این کار نه برای آن بود که در جنگ پیروز شویم، بلکه برای آن بود که ذرت، برنج و نفت بین النهرین را از آن خود کنیم. تنها نیاز ما آن بود که دشمنان خود را – که تركیه هم یکی از آنها بود – شکست بدهيم... من از سی بار جنگ به خود ميبالم که نگذاشتم خون هیچ یک از افراد خودی ریخته شود. چون تمام ایالات تحت تصرف ما در قاموس من، ارزش یک انگلیسی مرده را هم نداشت.۷۰»
لورنس به گفته خودش غربیهاي بود در میان اعراب که نه ميتوانست مثل آنها فکر کند و نه قادر بود عقایدشان را درک کند اما با این حال موظف بود آنها را رهبری کند تا هر حرکت از سوی آنها تا جایی که مقدر بود به نفع جنگ و برای انگلستان تمام شود.۷۱
شناخت او از اعراب این گونه بود که:
«عربها ميتوانستند چون عروسکی بر روی رشته نخی به سوی ایدهاي سوق داده شوند؛ زیرا که اندیشه آنها در گرو تعهدی نبود و لذا خدمتکاران مطیعی ميشدند. هیچ یک از آنها از عهد خود تا به دست آوردن پیروزی روی نميگردانید و مسئولیت و وظیفه خویش را فراموش نميکرد و بعد، آن ایده از بین ميرفت و دیگر جز تباهی چیزی نميماند.۷۲»
به نظر لورنس:
«میتوان آنها را بدون کمک مذهب، با نشان دادن ثروتهای زمین و لذتهای موجود در آن به چهارگوشه گیتی کشاند ولی اگر در راهی که به این شیوه راهنمایی ميشدند، پیامبری از عقیدهاي را ملاقات ميکردند که حتی جایی برای سر نهادن نداشت و برای قوت لایموتش به عطایا و پرندگان نیازمند بود، همان جا تمام ثروت دنیا را برای الهامات وی رها ميکردند.»۷۳
ملتی که لورنس شناخته بود، این گونه بود: «چون کودکان اصلاحناپذیر، ایدهها سست و در برابر تشخیص رنگها کور، اندیشه آنها عجیب و تاریک و مملو از افسردگی، لیکن با شوق و با غیرت که در ایمان و عقیده از هر کس دیگر در جهان بارورتر بودند.۷۴»
این نیروی با شهامت و به قول لورنس بيثبات که چیزی را به بهای سنگین به دست ميآوردند و به دلیل خوش نداشتن به بهای ارزانی از دست ميدادند، نتیجه نوعی از زندگی بود که او آن را روحیه صحرانشینی ميدانست. نمونه اولین طغیان اعراب در کنار مدیترانه به جهان، به خصوص به انگلیسیها که هیچ فرصتی را برای مطالعه و تحقیق درباره خاورمیانه از دست نميدادند و از هر چیزی درس ميگرفتند، نشان داد که نیروی عربی که به هیجان درمیآید، قادر است چه کارهایی انجام دهد. اما زمانی که کوشش فرونشست، فقدان مقاومت و جریان عادی طرز تفکر سامیها به همان نسبت هم آشکار شد. آنها شهرهایی را که متصرف شده بودند، به علت این که سیستم زندگی آنها را خوش نداشتند، رها کرده و مجبور شدند از همان مردمی که بر آنها استیلا یافته بودند یا از خارجیان نیرومندتر، برای اداره امپراطوری پرآشوب خود کمک بخواهند.۷۵
منابع در دفتر روزنامه موجود است
توافق شريف حسين با دولت انگلستان، شروع جنگ جهاني و اشتغال نيروهاي عثماني به جنگ در مرزهاي ديگرش، اين فرصت را به شريف داد تا بر عليه تركها در عربستان دست به كار شود. اولين برخورد قواي شريف حسين كه پسرانش نيز او را ياري ميكردند، با سپاهيان عثماني روز نهم ژانويه 1916 در مدينه آغاز شد. در اين زمان فرمانده پادگان عثمانيها در مدينه، يكي از مردان مقتدر عثماني به نام «فخري پاشا» بود.
نبرد بين دو نيرو با پيروزي فخري پاشا همراه بود و به ناچار شريف از انگلستان كمك خواست اما انگليسيها با وجود وعدههاي فراوان پس از چهارماه فقط عده كمي از سربازان مصري و انگليسي را به ياري او فرستادند. با اين حال اين مسئله موجب نشد تا شريف از دولت انگلستان به طور كامل قطع اميد كند.
موثرترين كسي را كه در برقراري اين رابطه يكطرفه – كه به نفع انگلستان بود تا شريف – ميتوان نام برد لورنس عربستان بود.
اما لورنس كه بود؟
پدر لورنس يك لرد ايرلندي بود كه از زني انگليسي چهار پسر پيدا كرد و يكي از آنها لورنس بود. او تحصيلاتش را در آكسفورد كامل كرد و در سلك سپاهيان بريتانيا قرار گرفت و در جنگ جهاني اول به شرق ميانه آمد. زماني كه انگلستان جبهههاي مختلف رادر عربستان سبك و سنگين ميكرد، او ترجيح داد كه از ميان دوستان عرب دولت بريتانيا، شريف حسين و پسرانش را انتخاب كند. در مقابل عبدالعزيز كه هنوز قدرت و محبوبيت چنداني ـ مگر در بين برخي از روساي قبايل كه آنها را با پيشكشها و غنايم در رديف دوستان خود قرار داده بود و تعدادي از وهابيان بازمانده از دوران جدش عبدالله - در بين مردم نداشت، شريف حسين وجود داشت كه به دليل حاكميت در مكه قدرت فرمان دادن به همه مسلمانان را داشت. در سال 1914 عبدالعزيز براي اتحاد قبايل عرب نامههايي به امرا و شيوخ عرب نوشته بود اما هيچكدام از آنها به پيشنهاد او توجهي نكرده بودند. در همين حال برخي از امراي عرب، شريف حسين را با عنوانهايي چون «سلطان عرب» و «شاهزاده عرب» مورد خطاب قرار ميدادند. همين مقبوليت باعث شده بود تا شريف حسين در آن مقطع حساس بيشتر از عبدالعزيز مورد توجه بريتانيا قرار گيرد. با اين حال «ژوزف فيلبي» همتاي «كلنل لورنس» به دستگاه حكومتي عبدالعزيز فرستاده شد تا انگلستان هر دو طرف قدرت را در اختيار داشته باشد.
«فيلبي» در گفتوگويي با امين المميز، سفير عراق در كشور سعودي در زمان ملك سعود گفته است: «من[فيلبي] با او [لورنس] ملاقات كردم. او در شمار انگليسيهايي درآمد كه شريف حسين راياري ميكردند ولي من كه اميد داشتم ستاره اقبال ابن سعود بدرخشد، با او (ابن سعود) باقي ماندم.»۶۸
فيلبي همچنين درباره اخلاق وصفات لورنس گفته است كه او مردي بود كه كمتر كسي مانند او ميتوان يافت. در تحمل گرسنگي و تشنگي همچون شتر و در تحمل دشواريها، مثل قاطر بود. بر روي زمين خشك ميخوابيد و سنگ را بالش خود قرار ميداد و به گرما و سرما و تشنگي اهميتي نميداد و من نميتوانستم مانند او باشم.
لارنس يا لورنس در سال 1921 کتابی درباره جنگ اعراب عليه تركان نوشت که خود در مقدمهاش مينویسد:
«در این کتاب تظاهر به بيطرفی نميشود. من برای نوشتهام روی کثافت خود ميجنگیدم [...] این کتاب درست یک جریان تنظیم شده از آزادی اعراب از مکه به دمشق بود و منظور آن بود که این جنگ را توجیه نمایم تا آن که هر کسی دریابد که این موقعیت چقدر طبیعی و تا چه اندازه اجتنابناپذیر بود و تا چه اندازه از هرگونه رهبری و مغزهای متفکر یا هر گونه کمک و مساعدت خارجی چند نفر انگلیسی بينیاز بود.۶۹»
شگفتا كه لورنس بعد از جنگ در جایگاه یک قهرمان در آزادی اعراب معرفی شد و آنها هرگز نفهمیدند که او به خاطر کشورش انگلستان، چه فجایعی در حق آنها مرتکب شد. او يادآور ميشود:
«زمانی که ما برنده شدیم، مسئله تردید و سوءظن در حق امتیاز نفت انگلیس در بینالنهرین و سیاست استعماری فرانسه در شرق مدیترانه را به گردن من انداختند. متاسفانه من چنین ميپندارم که ما برای این اعمال خود، بهای بسیار گرانی را به ارزش شرف و زندگی بسیاری از مردم بيگناه ميپردازیم... ما هزاران نفر از آنها را به فجیع ترین وجهی در آتش و در کام مرگ انداختیم. این کار نه برای آن بود که در جنگ پیروز شویم، بلکه برای آن بود که ذرت، برنج و نفت بین النهرین را از آن خود کنیم. تنها نیاز ما آن بود که دشمنان خود را – که تركیه هم یکی از آنها بود – شکست بدهيم... من از سی بار جنگ به خود ميبالم که نگذاشتم خون هیچ یک از افراد خودی ریخته شود. چون تمام ایالات تحت تصرف ما در قاموس من، ارزش یک انگلیسی مرده را هم نداشت.۷۰»
لورنس به گفته خودش غربیهاي بود در میان اعراب که نه ميتوانست مثل آنها فکر کند و نه قادر بود عقایدشان را درک کند اما با این حال موظف بود آنها را رهبری کند تا هر حرکت از سوی آنها تا جایی که مقدر بود به نفع جنگ و برای انگلستان تمام شود.۷۱
شناخت او از اعراب این گونه بود که:
«عربها ميتوانستند چون عروسکی بر روی رشته نخی به سوی ایدهاي سوق داده شوند؛ زیرا که اندیشه آنها در گرو تعهدی نبود و لذا خدمتکاران مطیعی ميشدند. هیچ یک از آنها از عهد خود تا به دست آوردن پیروزی روی نميگردانید و مسئولیت و وظیفه خویش را فراموش نميکرد و بعد، آن ایده از بین ميرفت و دیگر جز تباهی چیزی نميماند.۷۲»
به نظر لورنس:
«میتوان آنها را بدون کمک مذهب، با نشان دادن ثروتهای زمین و لذتهای موجود در آن به چهارگوشه گیتی کشاند ولی اگر در راهی که به این شیوه راهنمایی ميشدند، پیامبری از عقیدهاي را ملاقات ميکردند که حتی جایی برای سر نهادن نداشت و برای قوت لایموتش به عطایا و پرندگان نیازمند بود، همان جا تمام ثروت دنیا را برای الهامات وی رها ميکردند.»۷۳
ملتی که لورنس شناخته بود، این گونه بود: «چون کودکان اصلاحناپذیر، ایدهها سست و در برابر تشخیص رنگها کور، اندیشه آنها عجیب و تاریک و مملو از افسردگی، لیکن با شوق و با غیرت که در ایمان و عقیده از هر کس دیگر در جهان بارورتر بودند.۷۴»
این نیروی با شهامت و به قول لورنس بيثبات که چیزی را به بهای سنگین به دست ميآوردند و به دلیل خوش نداشتن به بهای ارزانی از دست ميدادند، نتیجه نوعی از زندگی بود که او آن را روحیه صحرانشینی ميدانست. نمونه اولین طغیان اعراب در کنار مدیترانه به جهان، به خصوص به انگلیسیها که هیچ فرصتی را برای مطالعه و تحقیق درباره خاورمیانه از دست نميدادند و از هر چیزی درس ميگرفتند، نشان داد که نیروی عربی که به هیجان درمیآید، قادر است چه کارهایی انجام دهد. اما زمانی که کوشش فرونشست، فقدان مقاومت و جریان عادی طرز تفکر سامیها به همان نسبت هم آشکار شد. آنها شهرهایی را که متصرف شده بودند، به علت این که سیستم زندگی آنها را خوش نداشتند، رها کرده و مجبور شدند از همان مردمی که بر آنها استیلا یافته بودند یا از خارجیان نیرومندتر، برای اداره امپراطوری پرآشوب خود کمک بخواهند.۷۵
منابع در دفتر روزنامه موجود است