گفت وگو با سعید مستغاثی، منتقد ومستندساز درباره اسکار 2015
اسکار روی میز سبک زندگی آمریکایی
هشتاد و هفتمین دوره مراسم اسکار یکشنبه 22 فوریه 2015 (بامداد دوشنبه چهارم اسفند) در دالبی تئاتر لس آنجلس برگزار شد و بار دیگر برترین آثار سینمایی سال -به زعم اعضای آکادمی سینمای آمریکا- انتخاب و معرفی شدند. گرچه «اسکار» ربط مستقیمی به ما و فرهنگ و سینمای ما ندارد، اما به عنوان کارزار اعلام سیاست های فرهنگی و ایدئولوژیک آمریکا حائز اهمیت است. ضمن اینکه اسکار را می توان چکیده ای از فعالیت و رویکردهای هالیوود در یک سال دانست و از این نظر تحلیل و بررسی این مراسم خالی از بهره نیست. به همین دلیل درباره آنچه در این مراسم اتفاق افتاد و تحلیل آثار برگزیده با سعید مستغاثی (رئیس اسبق انجمن منتقدان و مستندساز) گفت وگو کردیم.
تصویرروز
*به نظر می رسد که مراسم اسکار 2015 از چند نظر با دوره های اخیر متفاوت بود. یکی اینکه برخلاف سال های گذشته، فیلم برتر مراسم گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم را نگرفت. چرا این تفاوت رخ داد؟
به قول یکی از منتقدان آمریکایی اگر هر فیلمی به جز «مرد پرنده ای» جایزه بهترین فیلم را می گرفت، جای شگفتی داشت! اگر شما گلدن گلوب را کنار بگذارید که همین فیلم هم جزو نامزدهای آن بود، یک روز قبل از اسکار، «مرد پرنده ای» در جشنواره ایندیپندنت اسپریت جایزه بهترین فیلم را گرفته بود. یکی از عوامل تعیین کننده در انتخاب برترین های اسکار هر سال، جوایز اتحادیه هاست. چون کمتر پیش می آید که اتحادیه هایی مثل تهیه کنندگان و کارگردانها و ... فیلمی را انتخاب کنند و در اسکار برگزیده نشود. بنابراین با اهدای جوایز این اتحادیه ها به «مرد پرندهای» قابل پیش بینی بود که جایزه بهترین فیلم اسکار هم به همین فیلم داده شود.
* یکی دیگر از تفاوت ها، کاهش معیارهای سیاسی در انتخاب آثار بود. برخلاف چند دوره گذشته که جایزه بهترین فیلم به خاطر ملاحظات سیاسی به أثری ضعیف تر از رقبایش داده می شد، در این دوره این چنین نشد.
مسئله سینمای هالیوود و اسکار سیاسی نیست، بلکه ایدئولوژیک است. ایدئولوژی هالیوود و بالتبع آن اسکار ، خیلی چیزها را در بر می گیرد. مهم ترین شاخصه های این ایدئولوژی که در سینمای آمریکا مطرح می شود، عبارت از سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم، تصورات آخرالزمانی و ... است. هر سال هم بخشی از این شاخصه ها بنابر سیاستهای روز و چالش های جهانی تبدیل به تم اصلی فیلم های برگزیده می شود. مثلا در سال 2013 که بحث جنبش وال استریت مطرح بود، اغلب فیلم های نامزد شده در اسکار به تطهیر سرمایه سالاری و تحقیر جنبش 99درصدی می پرداختند. سال گذشته هم قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی خیلی به چشم می خورد. این برجسته سازی از طریق بخشنامه اتفاق نمی افتد، بلکه فضاسازی رسانه های آمریکایی که توسط سرمایه دارهای بزرگ (صاحبان کمپانی های اسلحه سازی و فیلمسازی و پول سازی یعنی بانک ها و تراست های اقتصادی) اداره می شوند در تعیین این اتفاق موثر است. امسال تم غالب در فیلم های برگزیده اسکار، سبک زندگی یا همان Life Stile بود. نوعی سبک زندگی که کاملا ایدئولوژیک بوده و براساس معیارهای ایدئولوژی آمریکایی شکل می گیرد. مثلا فیلم «پسربچگی» با کمترین بهرهمندی از عناصر دراماتیک اما جنبه های مختلف سبک زندگی آمریکایی را نمایش می داد. به طوری که حتی خانواده به تصویر کشیده شده نیز مطابق با ایدئولوژی آمریکایی خانواده بدون پدر بود. همه آنچه که به قول جوزف نای، قدرت نرم آمریکا را تشکیل می دهند در این فیلم به مطلوب ترین صورت نشان داده می شد ؛ از بی بند و باری و مشروبات الکلی و روابط غیر اخلاقی گرفته تا گلف و بیسبال تا موسیقی جاز و کانتری و ...
* این موضوع در فیلم برتر، یعنی «مرد پرنده ای» چگونه ترسیم شده است؟
«مرد پرنده ای» یک مرحله بالاتر از «پسربچگی» است. یعنی برخورد دو سبک زندگی متفاوت در آمریکا را روایت می کند. جامعه یهودی گرای آمریکا (که حاکم اصلی رسانهها هستند) همواره از نظر سبک زندگی دو گانه بوده؛ یک سبک زندگی ظاهرا واقع گرایانه و جدی و فرهیخته نما با ژست روشنفکری که بیشتر متعلق به مناطق شرقی آمریکا و به خصوص نیویورک است و در برادوی و تئاترهای معروف آن متجلی می شود، در مقابل یک سبک زندگی قهرمان گرایانه، رویاپرداز و با فرهنگ فرد مآبانه مبتنی بر بی خیالی که در مناطق غربی آمریکا به ویژه در هالیوود و لس آنجلس بروز می کند. در فیلم «مرد پرنده ای» ضمن نمایش این برخورد، در نهایت به سبک دوم که با بی خیالی و رویا پردازی همراه است برتری می دهد. یعنی می گوید در زندگی آمریکایی این نوع سبک زندگی برتر است. البته در آمریکا یک سبک زندگی دیگری هم هست که بیشتر در مناطق مرکزی این کشور جریان دارد که آن هم ایدئولوژیک است ولی عقاید اوانجلیکی و مانند آن ، گرایشات ایدئولوژیک یاد شده را سمت و سو می دهد.
* اما برخی از نشریات ما ادعا کرده بودند که جایزه اسکار امسال به مستقل ها رسیده است!
این نهایت بی اطلاعی است. احتمالا چون فیلمسازی همچون آلخاندور ایناریتو (کارگردان فیلم «مرد پرنده ای» که برنده اسکارهای اصلی بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه شد) قبلا به نام مستقل ساز شهره بوده، حالا هم باید فیلمساز مستقل شناخته شود! به نظرم هر فردی که کمترین آشنایی با سیستم استودیویی هالیوود داشته باشد، می داند یک فیلمساز وقتی وارد حلقه کمپانی های آمریکایی می شود، دیگر مستقل محسوب نمی شود و اصلا در چنین میدانی مانند اسکار، فیلم مستقل راه ندارد. (حتما بایستی یکی از کمپانی های اصلی آن را تولید یا توزیع کرده باشد) به ویژه اینکه «آرنون میلچان» تهیه کننده این فیلم، یک اسرائیلی است که با افتخار، خودش را مامور اطلاعاتی و دلال اسلحه برای رژیم صهیونیستی معرفی کرده است. در یک فیلم مستند اسراییلی که نوامبر 2013 انتشار یافت ، وی گفته بود که دلال اسلحه است و انواع و اقسام سلاح های کشتار جمعی را برای اسراییل تهیه نموده و آن را افتخاری برای خویش محسوب می کند چون آن را برای وطنش انجام داده است. البته شیمون پرز نیز در یک سخنرانی از آرنون میلچان به عنوان پسر خوب اسرائیل یاد کرده بود ( که در همان مستند نشان داده می شود) جالب است که سال قبل هم فیلم همین تهیه کننده یعنی «12 سال بردگی» برنده اسکار بهترین فیلم شد! امسال هم خیلی با افتخار همراه ایناریتو و سایر عوامل فیلم روی صحنه اسکار رفت و جایزه دریافت کرد و علاوه برآن مژده اعطای گرین کارت ایناریتو نیز داده شد!! بنابراین هیچ استقلالی در کار نیست و شاید از یک نظر هم نفوذ همین تهیه کننده سبب برتری فیلم های او در اسکار می شود. البته ناگفته نباید بماند که «مرد پرنده ای» فیلم خوش ساختی است.
* این مسئله سبک زندگی درباره سایر فیلم ها چطورنمایش داده شده؟
در همان فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» هم در همان سکانس نخست که کریس کایل سلاحش را به سوی یک مادر و بچه نشانه رفته، با فلاش بکی به دوران نوجوانی کریس روبرو می شویم که روند زندگی او منجر به تربیت چنین شخصیتی نشان داده می شود. قهرمان این فیلم، درواقع کریس کایل نیست بلکه سبک زندگی پس زمینه فیلم است. یا مثلا در فیلم «ویپلش» موسیقی جاز را میبینیم که بخش مهمی از سبک زندگی آمریکایی به حساب می آید ، شخصیت آدمها را شکل می دهد. همچنین در فیلم «بازی تقلید» هم سبک زندگی در دوران جنگ را با تمرکز بر همجنس گرایی نمایش می دهد. هر سال سعی می شود یکی دو تا فیلم درباره همجنس گراها در میان فیلمهای برگزیده اسکار قرار بگیرد.ضمن اینکه از هشت فیلمی که نامزد بهترین فیلم اسکار شدند، چهار فیلم، به زندگی اسطورههای واقعی می پرداختند. فیلم های «بازی تقلید»، «نظریه همه چیز»، «سلما» و «تک تیرانداز آمریکایی» علاوه بر این ها،فیلم «ویپلش» هم گفته می شود براساس زندگی یکی از مربیان موسیقی ساخته شده. فیلم های دیگری چون «شکارچی روباه»، «شکست ناپذیر» و ... هم براساس شخصیت های واقعی به تصویر درآمده اند که همگی ابعاد مختلف سبک زندگی ایدئولوژیک آمریکایی را به نمایش می گذاردند. حتی کارتونی که اسکار گرفت یعنی "6قهرمان بزرگ" ، همان قهرمان بازی کذایی آمریکایی را درون یک قصه تکراری قرار داده بود و البته با حضور یک کاراکتر جدید به نام بیمکس. آنچه مثلا در کارتون های "فیلم لگو" یا " باکس ترولز" کم رنگ بود.
* یکی از محورهای محتوایی پررنگی که در فیلمهای این دوره از اسکار دیده می شود، بی خدایی و تفکر الحادی است. مثلا در فیلم «نظریه همه چیز» ...
تفکر الحادی به هر حال بخشی از ایدئولوژی آمریکایی است. ببینید، ایدئولوژی آمریکایی(صلیبی- صهیونی) چند شاخص دارد؛ شرک، سرمایه سالاری، نژادپرستی، سلطه طلبی و منجی گرایی. سکولاریسم و اومانیسم هم بخشی از شرک است که همان خارج کردن دین از صحنه زندگی و قراردادن انسان به جای خداست. تقریبا در اغلب فیلمهای هالیوودی به خصوص آثاری که برای بچه ها ساخته می شود هیچ خدایی در کار نیست و موجوداتی همچون دیو و پری و جادوگران و غول ها جای خدا قرار دارند. یکی دیگر از مقوله های ایدئولوژی صلیبی-صهیونی، هولوکاست است که امسال جایزه بهترین فیلم خارجی زبان به فیلمی با همین تم اختصاص یافت. «آیدا» محصول لهستان نسبت به سایر آثار کاندیدای اسکار در این بخش (مانند "لیواتان" از روسیه و "تیمبوکتو" از موریتانی) فیلم خیلی ضعیفی بود اما چون ظلم به خانواده های یهودی را نمایش می داد، در اسکار جایزه گرفت.
*به نظرتان در اسکار امسال چه فیلم هایی نادیده گرفته شدند؟
فیلم های خوش ساختی که فاقد همان تم «سبک زندگی آمریکایی» بودند و یا آن را موجب برتری و آسایش و زندگی مطلوب نمی دانستند، هیچ جایگاهی در اسکار نداشتند. مثلا فیلم «شب گرد» ساخته دن گیلروی از بسیاری از آثاری که جایزه گرفتند برتر بود اما چون نگاهی انتقادی به مقوله رسانه ها در ایالات متحده (یکی از پایه های سبک زندگی آمریکایی ) داشت، مطرح نشد یا فیلم «تقصیر در سرنوشت ما» به کارگردانی جاش بوم درباره رابطه دو بیمار سرطانی و یا فیلم قابل تامل «مرد خانه» ساخته تامی لی جونز که وسترن را به عنوان یکی از زیربناهای سبک زندگی آمریکایی به استهزاء می کشید، سر سوزنی هم در جوایز آمریکایی تحویل گرفته نشدند. همچنین می توان از فیلم های قوی دیگری مانند "برتری" ساخته والی هیستر ، "تیمارستان استون هیرست" به کارگردانی برد اندرسون ، "نقشه ستارگان" اثر دیوید کراننبرگ ، "ونوس در پوست خز" به کارگردانی رومن پولانسکی، "محله گادز پاکت" ساخته جان اسلیتری ، "گرفتار" از آتوم اگویان ، "فیوری" اثر دیوید آیر، "میهمان" ساخته آدام وینگارد، "تقدیر" دانیل بین"، "پسران جرسی" اثر کلینت ایستوود و ... نام برد که همگی نگاه انتقاد آمیزی نسبت به سبک زندگی آمریکایی داشتند. فیلم «شکارچی روباه» هم با اینکه فیلم واقع گرایانه خوبی بود و نامزد دریافت یک اسکار شد اما به همین دلائل در اسکار امسال هیچ جایزه ای نگرفت.
*جالب این است که این روزها در کشور ما حرف از «سبک زندگی» خیلی زیاد است، اما گویا فیلمسازهای هالیوودی در ترسیم سبک زندگی خودشان از فیلمسازهای ما خیلی جلوتر هستند!
بله، برخلاف وضعیت اسکار و هالیوود در سینمای ما و جشنواره فیلم فجر کمتر نشانی از سبک زندگی ایرانی دیده می شود. برخلاف سینمای روز جهان ، سینمای ما در حالی که مدعی نمایش واقعیات اجتماعی است، نه تنها از ماجراهای واقع گرایانه مانند آثار بیوگرافیک یا وقایع تاریخی (که شرح داده شد در میان تولیدات امسال هالیوود تا چه اندازه مورد توجه واقع شدند) می گریزد بلکه در بسیاری از این فیلم ها، معلوم نیست که کاراکترها متعلق به چه فرهنگی هستند، از کجا آمدهاند، کجا هستند و چه می کنند و درواقع هیچ جغرافیای داستانی ارائه نمی کنند! نه اینکه مثلا فرا ملیتی و ورای فرهنگ خاصی باشند بلکه اساسا از ارائه شخصیت های با هویت و شناسنامه دار عاجز هستند و یا آن را کسر شان خود می دانند! خیلی عجیب است. به نظرم فیلمسازهای ما باید یک مقداری عمیق تر فیلم های روز سینمای جهان را ببینند و به جای تقلیدهای نعل به نعل و سطحی، در آنها غور کنند تا دریابند چگونه باید فیلمی ساخت که هم هویت داشته باشد و هم شخصیت و هم تکلیف آن با خودش روشن باشد. آنچه که متاسفانه در اغلب تولیدات سینمای ما حکم کیمیا را دارد.
تصویرروز
*به نظر می رسد که مراسم اسکار 2015 از چند نظر با دوره های اخیر متفاوت بود. یکی اینکه برخلاف سال های گذشته، فیلم برتر مراسم گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم را نگرفت. چرا این تفاوت رخ داد؟
به قول یکی از منتقدان آمریکایی اگر هر فیلمی به جز «مرد پرنده ای» جایزه بهترین فیلم را می گرفت، جای شگفتی داشت! اگر شما گلدن گلوب را کنار بگذارید که همین فیلم هم جزو نامزدهای آن بود، یک روز قبل از اسکار، «مرد پرنده ای» در جشنواره ایندیپندنت اسپریت جایزه بهترین فیلم را گرفته بود. یکی از عوامل تعیین کننده در انتخاب برترین های اسکار هر سال، جوایز اتحادیه هاست. چون کمتر پیش می آید که اتحادیه هایی مثل تهیه کنندگان و کارگردانها و ... فیلمی را انتخاب کنند و در اسکار برگزیده نشود. بنابراین با اهدای جوایز این اتحادیه ها به «مرد پرندهای» قابل پیش بینی بود که جایزه بهترین فیلم اسکار هم به همین فیلم داده شود.
* یکی دیگر از تفاوت ها، کاهش معیارهای سیاسی در انتخاب آثار بود. برخلاف چند دوره گذشته که جایزه بهترین فیلم به خاطر ملاحظات سیاسی به أثری ضعیف تر از رقبایش داده می شد، در این دوره این چنین نشد.
مسئله سینمای هالیوود و اسکار سیاسی نیست، بلکه ایدئولوژیک است. ایدئولوژی هالیوود و بالتبع آن اسکار ، خیلی چیزها را در بر می گیرد. مهم ترین شاخصه های این ایدئولوژی که در سینمای آمریکا مطرح می شود، عبارت از سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم، تصورات آخرالزمانی و ... است. هر سال هم بخشی از این شاخصه ها بنابر سیاستهای روز و چالش های جهانی تبدیل به تم اصلی فیلم های برگزیده می شود. مثلا در سال 2013 که بحث جنبش وال استریت مطرح بود، اغلب فیلم های نامزد شده در اسکار به تطهیر سرمایه سالاری و تحقیر جنبش 99درصدی می پرداختند. سال گذشته هم قهرمان ایدئولوژیک آمریکایی خیلی به چشم می خورد. این برجسته سازی از طریق بخشنامه اتفاق نمی افتد، بلکه فضاسازی رسانه های آمریکایی که توسط سرمایه دارهای بزرگ (صاحبان کمپانی های اسلحه سازی و فیلمسازی و پول سازی یعنی بانک ها و تراست های اقتصادی) اداره می شوند در تعیین این اتفاق موثر است. امسال تم غالب در فیلم های برگزیده اسکار، سبک زندگی یا همان Life Stile بود. نوعی سبک زندگی که کاملا ایدئولوژیک بوده و براساس معیارهای ایدئولوژی آمریکایی شکل می گیرد. مثلا فیلم «پسربچگی» با کمترین بهرهمندی از عناصر دراماتیک اما جنبه های مختلف سبک زندگی آمریکایی را نمایش می داد. به طوری که حتی خانواده به تصویر کشیده شده نیز مطابق با ایدئولوژی آمریکایی خانواده بدون پدر بود. همه آنچه که به قول جوزف نای، قدرت نرم آمریکا را تشکیل می دهند در این فیلم به مطلوب ترین صورت نشان داده می شد ؛ از بی بند و باری و مشروبات الکلی و روابط غیر اخلاقی گرفته تا گلف و بیسبال تا موسیقی جاز و کانتری و ...
* این موضوع در فیلم برتر، یعنی «مرد پرنده ای» چگونه ترسیم شده است؟
«مرد پرنده ای» یک مرحله بالاتر از «پسربچگی» است. یعنی برخورد دو سبک زندگی متفاوت در آمریکا را روایت می کند. جامعه یهودی گرای آمریکا (که حاکم اصلی رسانهها هستند) همواره از نظر سبک زندگی دو گانه بوده؛ یک سبک زندگی ظاهرا واقع گرایانه و جدی و فرهیخته نما با ژست روشنفکری که بیشتر متعلق به مناطق شرقی آمریکا و به خصوص نیویورک است و در برادوی و تئاترهای معروف آن متجلی می شود، در مقابل یک سبک زندگی قهرمان گرایانه، رویاپرداز و با فرهنگ فرد مآبانه مبتنی بر بی خیالی که در مناطق غربی آمریکا به ویژه در هالیوود و لس آنجلس بروز می کند. در فیلم «مرد پرنده ای» ضمن نمایش این برخورد، در نهایت به سبک دوم که با بی خیالی و رویا پردازی همراه است برتری می دهد. یعنی می گوید در زندگی آمریکایی این نوع سبک زندگی برتر است. البته در آمریکا یک سبک زندگی دیگری هم هست که بیشتر در مناطق مرکزی این کشور جریان دارد که آن هم ایدئولوژیک است ولی عقاید اوانجلیکی و مانند آن ، گرایشات ایدئولوژیک یاد شده را سمت و سو می دهد.
* اما برخی از نشریات ما ادعا کرده بودند که جایزه اسکار امسال به مستقل ها رسیده است!
این نهایت بی اطلاعی است. احتمالا چون فیلمسازی همچون آلخاندور ایناریتو (کارگردان فیلم «مرد پرنده ای» که برنده اسکارهای اصلی بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه شد) قبلا به نام مستقل ساز شهره بوده، حالا هم باید فیلمساز مستقل شناخته شود! به نظرم هر فردی که کمترین آشنایی با سیستم استودیویی هالیوود داشته باشد، می داند یک فیلمساز وقتی وارد حلقه کمپانی های آمریکایی می شود، دیگر مستقل محسوب نمی شود و اصلا در چنین میدانی مانند اسکار، فیلم مستقل راه ندارد. (حتما بایستی یکی از کمپانی های اصلی آن را تولید یا توزیع کرده باشد) به ویژه اینکه «آرنون میلچان» تهیه کننده این فیلم، یک اسرائیلی است که با افتخار، خودش را مامور اطلاعاتی و دلال اسلحه برای رژیم صهیونیستی معرفی کرده است. در یک فیلم مستند اسراییلی که نوامبر 2013 انتشار یافت ، وی گفته بود که دلال اسلحه است و انواع و اقسام سلاح های کشتار جمعی را برای اسراییل تهیه نموده و آن را افتخاری برای خویش محسوب می کند چون آن را برای وطنش انجام داده است. البته شیمون پرز نیز در یک سخنرانی از آرنون میلچان به عنوان پسر خوب اسرائیل یاد کرده بود ( که در همان مستند نشان داده می شود) جالب است که سال قبل هم فیلم همین تهیه کننده یعنی «12 سال بردگی» برنده اسکار بهترین فیلم شد! امسال هم خیلی با افتخار همراه ایناریتو و سایر عوامل فیلم روی صحنه اسکار رفت و جایزه دریافت کرد و علاوه برآن مژده اعطای گرین کارت ایناریتو نیز داده شد!! بنابراین هیچ استقلالی در کار نیست و شاید از یک نظر هم نفوذ همین تهیه کننده سبب برتری فیلم های او در اسکار می شود. البته ناگفته نباید بماند که «مرد پرنده ای» فیلم خوش ساختی است.
* این مسئله سبک زندگی درباره سایر فیلم ها چطورنمایش داده شده؟
در همان فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» هم در همان سکانس نخست که کریس کایل سلاحش را به سوی یک مادر و بچه نشانه رفته، با فلاش بکی به دوران نوجوانی کریس روبرو می شویم که روند زندگی او منجر به تربیت چنین شخصیتی نشان داده می شود. قهرمان این فیلم، درواقع کریس کایل نیست بلکه سبک زندگی پس زمینه فیلم است. یا مثلا در فیلم «ویپلش» موسیقی جاز را میبینیم که بخش مهمی از سبک زندگی آمریکایی به حساب می آید ، شخصیت آدمها را شکل می دهد. همچنین در فیلم «بازی تقلید» هم سبک زندگی در دوران جنگ را با تمرکز بر همجنس گرایی نمایش می دهد. هر سال سعی می شود یکی دو تا فیلم درباره همجنس گراها در میان فیلمهای برگزیده اسکار قرار بگیرد.ضمن اینکه از هشت فیلمی که نامزد بهترین فیلم اسکار شدند، چهار فیلم، به زندگی اسطورههای واقعی می پرداختند. فیلم های «بازی تقلید»، «نظریه همه چیز»، «سلما» و «تک تیرانداز آمریکایی» علاوه بر این ها،فیلم «ویپلش» هم گفته می شود براساس زندگی یکی از مربیان موسیقی ساخته شده. فیلم های دیگری چون «شکارچی روباه»، «شکست ناپذیر» و ... هم براساس شخصیت های واقعی به تصویر درآمده اند که همگی ابعاد مختلف سبک زندگی ایدئولوژیک آمریکایی را به نمایش می گذاردند. حتی کارتونی که اسکار گرفت یعنی "6قهرمان بزرگ" ، همان قهرمان بازی کذایی آمریکایی را درون یک قصه تکراری قرار داده بود و البته با حضور یک کاراکتر جدید به نام بیمکس. آنچه مثلا در کارتون های "فیلم لگو" یا " باکس ترولز" کم رنگ بود.
* یکی از محورهای محتوایی پررنگی که در فیلمهای این دوره از اسکار دیده می شود، بی خدایی و تفکر الحادی است. مثلا در فیلم «نظریه همه چیز» ...
تفکر الحادی به هر حال بخشی از ایدئولوژی آمریکایی است. ببینید، ایدئولوژی آمریکایی(صلیبی- صهیونی) چند شاخص دارد؛ شرک، سرمایه سالاری، نژادپرستی، سلطه طلبی و منجی گرایی. سکولاریسم و اومانیسم هم بخشی از شرک است که همان خارج کردن دین از صحنه زندگی و قراردادن انسان به جای خداست. تقریبا در اغلب فیلمهای هالیوودی به خصوص آثاری که برای بچه ها ساخته می شود هیچ خدایی در کار نیست و موجوداتی همچون دیو و پری و جادوگران و غول ها جای خدا قرار دارند. یکی دیگر از مقوله های ایدئولوژی صلیبی-صهیونی، هولوکاست است که امسال جایزه بهترین فیلم خارجی زبان به فیلمی با همین تم اختصاص یافت. «آیدا» محصول لهستان نسبت به سایر آثار کاندیدای اسکار در این بخش (مانند "لیواتان" از روسیه و "تیمبوکتو" از موریتانی) فیلم خیلی ضعیفی بود اما چون ظلم به خانواده های یهودی را نمایش می داد، در اسکار جایزه گرفت.
*به نظرتان در اسکار امسال چه فیلم هایی نادیده گرفته شدند؟
فیلم های خوش ساختی که فاقد همان تم «سبک زندگی آمریکایی» بودند و یا آن را موجب برتری و آسایش و زندگی مطلوب نمی دانستند، هیچ جایگاهی در اسکار نداشتند. مثلا فیلم «شب گرد» ساخته دن گیلروی از بسیاری از آثاری که جایزه گرفتند برتر بود اما چون نگاهی انتقادی به مقوله رسانه ها در ایالات متحده (یکی از پایه های سبک زندگی آمریکایی ) داشت، مطرح نشد یا فیلم «تقصیر در سرنوشت ما» به کارگردانی جاش بوم درباره رابطه دو بیمار سرطانی و یا فیلم قابل تامل «مرد خانه» ساخته تامی لی جونز که وسترن را به عنوان یکی از زیربناهای سبک زندگی آمریکایی به استهزاء می کشید، سر سوزنی هم در جوایز آمریکایی تحویل گرفته نشدند. همچنین می توان از فیلم های قوی دیگری مانند "برتری" ساخته والی هیستر ، "تیمارستان استون هیرست" به کارگردانی برد اندرسون ، "نقشه ستارگان" اثر دیوید کراننبرگ ، "ونوس در پوست خز" به کارگردانی رومن پولانسکی، "محله گادز پاکت" ساخته جان اسلیتری ، "گرفتار" از آتوم اگویان ، "فیوری" اثر دیوید آیر، "میهمان" ساخته آدام وینگارد، "تقدیر" دانیل بین"، "پسران جرسی" اثر کلینت ایستوود و ... نام برد که همگی نگاه انتقاد آمیزی نسبت به سبک زندگی آمریکایی داشتند. فیلم «شکارچی روباه» هم با اینکه فیلم واقع گرایانه خوبی بود و نامزد دریافت یک اسکار شد اما به همین دلائل در اسکار امسال هیچ جایزه ای نگرفت.
*جالب این است که این روزها در کشور ما حرف از «سبک زندگی» خیلی زیاد است، اما گویا فیلمسازهای هالیوودی در ترسیم سبک زندگی خودشان از فیلمسازهای ما خیلی جلوتر هستند!
بله، برخلاف وضعیت اسکار و هالیوود در سینمای ما و جشنواره فیلم فجر کمتر نشانی از سبک زندگی ایرانی دیده می شود. برخلاف سینمای روز جهان ، سینمای ما در حالی که مدعی نمایش واقعیات اجتماعی است، نه تنها از ماجراهای واقع گرایانه مانند آثار بیوگرافیک یا وقایع تاریخی (که شرح داده شد در میان تولیدات امسال هالیوود تا چه اندازه مورد توجه واقع شدند) می گریزد بلکه در بسیاری از این فیلم ها، معلوم نیست که کاراکترها متعلق به چه فرهنگی هستند، از کجا آمدهاند، کجا هستند و چه می کنند و درواقع هیچ جغرافیای داستانی ارائه نمی کنند! نه اینکه مثلا فرا ملیتی و ورای فرهنگ خاصی باشند بلکه اساسا از ارائه شخصیت های با هویت و شناسنامه دار عاجز هستند و یا آن را کسر شان خود می دانند! خیلی عجیب است. به نظرم فیلمسازهای ما باید یک مقداری عمیق تر فیلم های روز سینمای جهان را ببینند و به جای تقلیدهای نعل به نعل و سطحی، در آنها غور کنند تا دریابند چگونه باید فیلمی ساخت که هم هویت داشته باشد و هم شخصیت و هم تکلیف آن با خودش روشن باشد. آنچه که متاسفانه در اغلب تولیدات سینمای ما حکم کیمیا را دارد.