kayhan.ir

کد خبر: ۳۴۳۹۸
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۳
سلوك الهي (درآمدي بر عرفان عملي)-13

مراقبت اخلاقی، مراقبت عرفانی(خوان حکمت)


وقتي روشن شد بندگي جداي از زندگي نيست و زندگي عين بندگي است؛ معنايش اين خواهد بود كه هيچ خاطره ذهني، هيچ تعقّل و توهّم و تخيّل ذهني، هيچ گرايش و اراده و نيّت در فضاي نفس بدون رهنمود ذات أقدس إله نخواهد بود و هيچ عمل خارجي هم بدون هدايت الهي صورت نمي‌پذيرد. هرگز زندگي انسان جداي از بندگي نيست؛ اگر اين معنا كاملاً روشن شد و سالك الهي اين معنا را ادراك كرد و طي كرد؛ يا به مقام شهود مي‌رسد كه عبادت آن است: اَنْ تَعبُدَ اللهْ كَاَنَّكَ تَراه (1)، يا به مقام مراقبت مي‌رسد؛ نه اينكه مراقب خودش باشد، مي‌فهمد ( الله) مراقب اوست.
تفسير « اَلمُؤمِنُ مِرآهًُْ المُؤمِن »
 با توجه به مراقبت عرفاني
يك مراقبت اخلاقي داريم كه انسان مراقب خودش باشد، نه بيراهه برود، نه راه كسي را ببندد؛ يك مراقبت عرفاني داريم كه بداند در محضر و مشهد ذات أقدس إله است و خدا رَقيب و مراقب اوست: اِنَّ اللهَ كانَ عَلِيكُمْ رَقيباً (2)، اين مراقبت با ادب حضور همراه است. بركت اين مراقبت آن است كه انسان هرگز كاري نمي‌كند كه خدایي كه مراقب ماست، آن را نپسندد. رفته رفته انساني كه به مقام مراقبت در پرتو عبادت بار يافت؛ چون خود را در محضر ذات أقدس إله مي‌بيند و الله را كه حاضر هست، با جمال و جلال و شكوه مشاهده مي‌كند؛ مي‌كوشد كه مظهر او بشود، آينه او بشود؛ چون در محضر اوست، او را دارد نشان مي‌دهد.
آنگاه اين جمله معروف معناي خاصي پيدا مي‌كند كه: اَلمُؤمِنُ مِرآه المُؤمِن(3)؛اين يك بحث اخلاقي دارد. غالب بزرگاني كه فن اخلاق را مطرح كرده‌اند، يا مسائل اجتماعي را مطرح كرده‌اند؛ اَلمُؤمِنُ مِرآه المُؤمِن را اينچنين معنا كرده‌اند: برادر مؤمن آينه برادر ديگر است، عيوب او را به او مي‌گويد، هدايت مي‌كند، اهداء مي‌كند،‌ او هم مي‌پذيرد و با يكديگر كنار هم هستند و زندگي‌شان شكوفا خواهد بود.
امّا يكي از القاب برجسته خداي سبحان «مؤمن» است كه در بخش پاياني سوره حشر آمده است: اَلمُؤمِنُ المُهَيمِن(4). (الله) مؤمن است، بنده الله هم مؤمن است؛ هر دو مؤمنند، مؤمن آينه مؤمن است: اَلمُؤمِنُ مِرآهًُْ المُؤمِن. اين حديث را عارف طوري معنا مي‌كند، فن اخلاق و اخلاقي جور ديگر معنا مي‌كند. فن اخلاقي آن مرآت متقابل بين دو انسان را از لحاظ مسائل اخلاقي و اجتماعي معنا مي‌كند؛ امّا عارف اين را از نظر سلوكي مطرح مي‌كند كه سالك آينه مقصد و مقصود است، مقصد و مقصود آينه سالك است. سالك هويت خود را در آينه الهي مي‌بيند، الله جمال و جلال خود را در آينه اين عبد سالك مي‌بيند. ‏
تبيين منطقه (ممنوعه) و منطقه (فراغ) شهود عارف
همه مسائلي كه در عرفان مطرح است، مربوط به منطقهُ الفِراغ است. آن دو منطقه ممنوعه در دسترس احدي نيست؛ مقام ذات كه بَسيط محض است، يك؛ و نامتناهي است، دو. و عين خارجي است، نه مفهوم ذهني؛ پس قابل ادراك نيست، قابل رسيدن نيست‌، قابل مشاهده نيست. اينكه سيّدنا الاُستاد امام (رض) فرمود: مقام ذات نه معبود هيچ پيغمبري است، نه مشهود هيچ پيغمبري، نه مقصود هيچ پيغمبري؛ براي همين است. اين آن آب دريایي نيست كه به قدر تشنگي بتوان چشيد! چون آب دريا مركب است و مي‌شود گوشه‌اي از آن را گرفت؛ ولي مقام ذات و هويت محض بسيط محض است. چون بسيط محض است؛ تجزيه ندارد، نمي‌شود گفت كسي به اندازة خود خدا را ادراك مي‌كند و چون نامتناهي است، قابل اِكتناه نيست. لذا مقام ذات به هيچ وجه در دسترس ادراك كسي نيست.
اين همان بيان نوراني علوي در نهج‌البلاغه است كه فرمود: لا يُدرِكُهُ بُعدُ الهِمَم وَ لا يَنالُهُ غُوصُ الفِطَن (5). يعني نه حكيم بلند‌پرواز مي‌تواند به آشيانة اُلوهيّت بار يابد، نه عارفِ غوّاصِ درون‌نگر و درون‌گرا مي‌تواند در عمق درياي شهود به الله برسد؛ او بسيط محض است.در عرفان اين دو منطقه، منطقه ممنوعه است. تمام مسائل عرفاني در مسائل وَجهُ الله و فيضُ الله و ظهورُ الله و نورُ الله است كه مقام فعل ذات أقدس إله است. در مقام فعل يكي از اسماي فعليّه خداي سبحان اين است كه او ( مؤمن) است، مؤمن هم مرآت مؤمن است. اگر كسي به مقام شهود رسيد كه: اَنْ تَعبُدَ اللهْ كَاَنَّكَ تَراه، معبود خود را مشاهده مي‌كند و اگر به آن مقام نرسيد، مي‌فهمد كه خدا او را مشاهده مي‌كند؛ كه اين مراقبت اخلاقي غير از مراقبت عرفاني است. مسئله محاسبه، مراقبه، مشارطه و همه امور را در فن اخلاق هم مطرح مي‌كنند؛ امّا اين كجا و آنچه در عرفان مطرح مي شود كجا! در فن مراقبت، ايني كه انسان مراقب خودش باشد؛ حرف بيجا نزند، گناه نكند، خلاف نكند، بيراهه نرود، راه كسي را نبندد و مانند آن. امّا مراقبتي كه در عرفان مطرح است، اين است که بداند در مشهد و محضر خداست؛‌ خدا رقيب اوست، خدا مراقب اوست؛ او را دارد مي‌بيند. اينجا ادب مَعَ الله است كه در سوره مباركه علق به آن اشاره كرد، فرمود: اَلَمْ يَعلَمْ بِاَنَّ اللهَ يَري(6). دين قبل از اينكه ما را از جهنّم بهراساند، به حيا دعوت كرده است. اگر كسي از حيا طرفي نبسته است، آنگاه خُذُوهُ فَغُلُّوه. ثُمَّ الجَحيمَ صَلُّوه(7)؛ و گرنه در سوره علق كه جزء سُوَر اوّليه قرآن كريم است؛ در آنجا سخن از ادب است، سخن از مراقبت است: اَلَمْ يَعلَمْ بِاَنَّ اللهَ يَري.
مظهر اسماء الهي شدن در سايه مراقبت عرفاني
اگر اينچنين شد؛ آينه حق قرار مي‌گيرد، حق هم مثل او. آنگاه وقتي آينه شد، به قول شيخنا الاُستاد حكيم الهي قمشه‌اي؛ آينه شو تا بَرَدت سوي دوست، كوي دوست. اگر آينه او شد، از مقام محضر بودن به مقام مظهر بودن مي‌رسد. آنگاه نامي از اسماي حُسناي الهي در او جلوه مي‌كند. اگر ائمه اطهار‌(ع) فرمودند: ما كلمات تامّات‌ايم(8)، ما اسماي حُسناي الهي هستيم؛ همين است كه اينها مظاهر اسماي فعليّه الهي‌اند، كلمات تامّه فعليّه الهي‌اند و به مقامي رسيده‌اند كه از محضر بودن به مظهريّت بار يافته‌اند. اين راه براي همه هست، البتّه درجات اين راه فرق مي‌كند.
غرض آن است كه اساس سلوك الهي، آن توجه است. اگر خدا فرمود: به هر سو بنگري، لطف الهي هست؛ انسان هم بايد طوري باشد كه به هر سو مي‌نگرد، وجهُ الله را ببيند و اگر به اين مقام نرسيد، معلوم مي‌شود اين سلوك عملي ندارد؛ فقط سلوك علمي نصيبش شده است. اميدواريم خداي سبحان توفيق معرفت سلوك علمي و پيمودن سلوك عملي را به همگان عطا كند.
 بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (مدظلّه) در برنامه تلويزيوني «سلوك الهي (2)» قم؛ خرداد 1393
________________________________
(1) بحار‌الأنوار / 25 / 204     (2) نساء / 1                (3) بحار الأنوار / 71 / 268
(4) حشر / 23                   (5) نهج البلاغه / خ 1     (6) علق / 14
(7) حاقّه / 30 و 31            (8) اشاره به:  بحار‌الأنوار / 54 / 344 / ح 36
خوان حکمت روزهای یک‌شنبه منتشر می‌شود.