به یاد شهید فرهاد بجنوردی
در آرزوی پیکر برادرم!(حدیث دشت عشق)
در سال ۱۳۳۹ در محله جیحون تهران به دنیا آمد. وی فرزند آخر خانواده بود. دوران تحصیلش همزمان با انقلاب بود. او فعالیتهای انقلابی را در محلههای مختلف تهران انجام می داد و پوستر و اطلاعیههای امام را توزیع می کرد، ساواک نیز بخاطر این فعالیتها چند باری او را دستگیر کرد. شهید بجنوردی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اتمام تحصیل در سال ۵۹ وارد سپاه شد و فعالیت های رسمی خود را شروع کرد.
نحوه حضور در جبهه
به دلیل اینکه فرهاد فرزند آخر خانواده بود پدر و مادرم حاضر نشدند که او به جبههها اعزام شود، وقتی در آن زمان با هم صحبت می کردیم همیشه از دوستاش می گفت که شهید شدند. می گفت منم از خدا می خواهم که روزی راه آنها را بروم و شهید شوم، خوب یاد دارم فرهاد بعد از چند روز با پدرم صحبت کرد و گفت: این یک تکلیف است و من باید بروم تا از دین و از مملکتم دفاع کنم. وقتی فرهاد اینها را گفت پدرم راضی شد تا او به جبهه ها اعزام شود. او دراواخر سال ۵۹ به جبهه های غرب و منطقه بازی دراز اعزام شد.
عملیات ها
شهید بجنوردی از جمله شهدایی بود که در اوایل جنگ وارد صحنههای نبرد شد و او در دو عملیات باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز شرکت کرد، در عملیات اول فرهاد بعد از چند ماه به خانه بازگشت و چند روزی ماند، درعملیات دومی که فرهاد می خواست اعزام شود از همه حلالیت خواست مادرم را به آغوش گرفت و گفت از من راضی باش و من را حلال کن چون می دانم در این عملیات شهید خواهم شد.
ماجرای وصیت نامه شهید بجنوردی
همرزمانی که با فرهاد در منطقه بازی دراز بودند تعریف می کردند یک شب فرهاد خواب دید که شهید خواهد شد، صبح که شد او از همه حلالیت طلبید. بچهها از او سوال کردند، فرهاد چه شده؟ گفت: من در این عملیات شهید خواهم شد و به آرزویی که داشتم میرسم. خواهر شهید بجنوردی اینجا به نقل از همرزمان فرهاد گفت: همان روز وصیتنامه ای نوشت و در آن نوشت که شهید خواهم شد و همانطور هم شد و فرهاد شهید شد.
نحوه شهادت شهید بجنوردی
خواهر شهید بجنوردی با بغضی که در گلو داشت گفت: آخر فرهاد به آرزویی که داشت رسید و در سال ۱۳۶۰ زمانی که می خواست یکی از همرزمانش که زخمی شده بود را نجات دهد نیروی تک تیرانداز عراقی او رامورد هدف قرار داد و او را به شهادت رساند. همرزمانش می گویند: وقتی که تیر به او اصابت کرد فرهاد به داخل مرز عراق افتاده و نمی توانستند او را عقب بکشند و تا امروز هم پیکرش باز نگشته است.
برادرم را می بینم
من و برادرم از نظر سنی با هم اختلاف زیادی نداشتیم و در دوران کودکی هم بازی هم بودیم، من به برادرم وابستگی زیادی داشتم و زمانی که شهید شد خیلی برایم سخت بود و تا چند وقت شهادت او را باور نداشتم، امروز هم به همین صورت است ومن برادرم را میبینم و با او صحبت می کنم.
هنوز هم منتظر خبری از فرهاد هستم
خواهر شهید بجنوردی در مصاحبه چند بار این جمله را تکرار کرد «که هنوز هم منتظر خبری از فرهاد هستم و وقتی که دلتنگ برادرم می شوم نماز و قرآن میخوانم و همیشه اولین خواستم از خدا این بوده که پیکر فرهاد را ببینم بعد از این دنیا بروم.