kayhan.ir

کد خبر: ۳۳۰۹۲
تاریخ انتشار : ۰۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۶
دلنوشته‌ای به بهانه ی تشییع پر هیاهوی شهدای گمنام

شهید گمنام، واژه‌ای آشنا و غریب 

25 سال پس از پایان جنگ تحمیلی، و در هر سال چندبار، و هربار به مناسبتی، تعدادی از پیکرهاشان در شهرها تشییع می‌شود .


اگرچه از این استقبال، تعابیر و معانی مختلفی استخراج می‌شود. اما در میان حاضرین ،دسته‌ای، ایشان را به فرزندانشان، اسطوره‌های بی‌نشان نبردی نابرابر معرفی می‌کنند، دسته‌ای خود را به استقبال از همرزمان خود  رسانده‌اند و دسته‌ای هم که از سر اتفاق، مسیر تشییع را برای تردد خود انتخاب کرده اند، حیرانند از شکوه جمعیت حاضر. در این میان، هرچند اقّل، هستند دسته‌ای که اصطلاحا مشتری ثابت کاروانها بوده و سالهاست درپی یافتن نشانی یا خبری از عزیزشان هستند .
و اما گمنامی ،
با استناد به مستندات مکتوب و آثار بجا مانده، درک برخی احوال و رفتار رزمندگان برای هم قطارانشان هم میسر نبوده، چه برسد به مخاطبین پس از جنگ و دوران پس از آن. و ما هرچه تلاش کنیم بیشتر از این‌ها دستگیرمان نخواهد شد که در تمام شئون رفتاری برخی از ایشان تلاش در گمنامی موج می‌زده .
لقب گمنامی، که روزی توسط واحدهای تعاون در جبهه‌ها به شهدای ناشناس اطلاق می‌شد، تا امروز بر پیشانی این روسپیدان تاریخ انقلاب باقی ماند و مبدا و منشا  فرهنگی عظیم شد .
از کمک و خدمت رسانی به همرزمان، تا انجام سخت‌ترین و غیرممکن‌ترین ماموریتها و تحجد و عبادت در خلوت به صورت ناشناس، بدون کوچکترین چشم داشت و انتظاری فقط و فقط به قصد قربت .
این شاخصه‌ها، فرهنگ مقدسی را به نام گمنامی پایه گذاری کرده است .
هم اینان در فرهنگ نامه خود نوشتند :
خرم آن شهید گمنام، که خدا او را سرشناس سازد، نه آنکس که دیگران سرشناسش کنند .
به قول شهید عزیز سید مرتضی آوینی: گمنامی برای شهرت پرستان دردآور است، اگرنه همه اجرها در گمنامی است .
و بندی از دست نوشته طلبه شهید رضا دهنویان: بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا، افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند .
قطعاً  بر دوش کشیدن رسالت ایشان، تکالیف بازماندگان و همراهان انقلاب را دشوارتر می‌کند .هرچند، از همان ابتدا می‌بایست گمنامی و فرهنگش با ترجمان روز به نسل‌های بعدی انقلاب منتقل می‌شد تا امروز آرمان گمنامی و شهید گمنام برای کودک دیروز بجز نامی و خاطره‌ای گذرا نباشد .
عطف به دسته آخر راهیان کاروان‌های تشییع شهدا، که منتظرترین منتظرانند ،
در کشاکش واژه‌های حول محور گمنامی ،
چقدر سنگین است، این واژه مادر .
هم او که لحظه لحظه‌های مادرانه اش را  در وداع آخر قربانی کرد و بزرگوارانه گفت: فدای سر امام.
هنوز دیری از وصال مادر شهید صبوری نگذشته است، که پس از 31 سال چشم به راهی، چقدر قانعانه
به بازگشت حتی بند انگشتی از فرزندش دلبسته بود .
هرچند اندک، اما هنوز هستند مادران و خواهرانی که آرزوی بند بند وجودشان به بازگشت عزیزی گمگشته بسته است .
اما تشییع پیکر شهدای گمنام به رسم کنونی که گهگاهی به تقارن با شهادت حضرات معصومین صورت می‌پذیرد، شاید از منظر عده‌ای تداعی گر دسته عزاداری باشد، اما باید بود و دید که همین استخوانهای بازگشته از دل رمل‌ها و هورها در مصاف با هجمه تبلیغات دنیاپرستانه غربی و ابتذال  اخلاق، چگونه مروارید اشک را بر چشمان جوانان و نوجوانان نسل دوم دفاع مقدس جاری می‌سازد
و اگر همین احساس پاک، منشا تفکر و تعقلی هم شود که فبه المراد .
دلنوشته‌هایی نظیر متن ذیل، که نوجوان اهوازی در تشییع شهدای گمنام نوشته است شاهد و گواه این مسئله است:
«سلامم را چند روزاست داده ام به روح پاکتان، چقدر سخت است این عهدنامه را نوشتن !
اما می‌نویسم. قول می‌دهم لحظه لحظه این روزها را فراموش نکنم و بمانم تا جایی که احساس کنم دیگر فاصله‌ای با شما آسمانی‌ها ندارم، پس کمکم کنید تا بال پرواز بگیرم .»
و این، داشته‌ها و سرمایه‌های یک ملت ارزشی است. سرمایه‌هایی که به آن می‌نازند و سر دست می‌گیرند .

مهدی آذرسرا