سفر به سرزمین شام (بخش نخست: مقاومت)
اواسط شهریور ماه برای ساخت یک مجموعه مستند همراه یک گروه فیلمسازی عازم سوریه شدیم. آنچه در پی خواهد آمد یادداشتهایی از این سفر است.
علیرضا آل یمین
از اواخر سال 1390 که بحران سوریه آغاز شد. با توجه به سابقهای که نسبت به جریان بیداری اسلامی یا به تعبیر سکولارها، بهار عربی داشتیم در داخل کشور از طرف کسانی که تحت تاثیر رسانههای غربی، عربی بودند با این سؤال روبهرو شدیم که چرا موضع جمهوری اسلامی در برابر اتفاقات سوریه با آنچه در کشورهایی مثل مصر، تونس، یمن، بحرین و... رخ میدهد تفاوت دارد. برای پاسخ به این سؤال اما نیازی به تورق کتابهای سیاسی و روابط بینالملل و آگاهی از جزئیات اتفاقات رخ داده در سوریه نبود. شاخصترین عبارتی که میشد با آن به منتقدان سیاست خارجی ایران پاسخ داد واژه مقاومت بود.
این که سوریه یکی از مهمترین پایگاههای مقاومت در منطقه خاورمیانه است بر کسی پوشیده نیست. کشوری که طی سالهای گذشته خصوصا پس از به قدرت رسیدن حافظ اسد رئیس جمهور فقید سوریه بیشترین کمک را به جریان مقاومت در فلسطین و لبنان کرده است و چندین بار به رویارویی مستقیم با اسرائیل پرداخته که مهمترین آنها نبرد تشرین بود که منجر به آزادی بخشهایی از بلندیهای جولان از چنگ صهیونیستها شد.
حالا طی این چند سال با توجه به گسترش جریان بیداری اسلامی، وقت انتقامگیری از بازوی مقاومت در منطقه، توسط اسرائیل و مرتجعین عربی فرا رسیده است. اکنون که بعد از گذشت سه سال از آغاز ناآرامیها در سوریه و پردهبرداری از چهره ی واقعی مخالفان حاکمیت این کشور در قالب گروههای وحشی همچون جبهه النصره، جیش الحر و داعش بروز کرده سینه چاکانِ وطنیِ به اصطلاح آزادیخواهی در سوریه کمی پا پس کشیدهاند و دهانهایشان را بسته اند. هر چند هنوز ته دلشان امید دارند که آمریکا سوار بر اسب سفید بال دار بیاید و تروریستها را نابود کند و حکومت سوریه را عوض و کند و قصه خاورمیانه به خوبی و خوشی به پایان برسد. اما حقیقت این است که پایان ماجرا را اوهام غربیها و غرب گراها تعیین نمیکند. بلکه آخر این بازی که آنها شروع کردند توسط جبهه مقاومت مشخص خواهد شد.
این را وقتی میفهمی که در کوچه پس کوچههای شام همراه مردمی شوی که حوالی سه سال است صبح و شامشان را با صدای گلوله و انفجار سپری کردهاند. در روز اول ورود به منطقه زینبیه از یکی از اهالی سؤال کردم، ارهابیون چقدر با ما فاصله دارند؟ گفت فاصله شان زیاد است. پرسیدم زیاد یعنی چقدر ؟ گفت حدود 700 متر گفتم هفتصد متر که زیاد نیست. جواب داد چند ماه پیش 20 متر فاصله داشتند. تروریستها 20 متر فاصله داشتند و این مردم زندگی شان را میکردند. جنگیدن شده بود بخشی از کارهای روزانه اشان نه اینکه سرباز و ارتشی باشند. نه. فقط فهمیده بودند که اگر کوتاه بیایند دشمن جلوتر میآید.
محمد رفیعی نوجوان 14 ساله ی افغانی الاصلی بود که در سوریه متولد شده. پدرش در منطقهی داریا هنگام دفاع از حرم حضرت سکینه سلام الله علیها به شهادت رسیده است. محمد در جنگ همراه پدرش بود و از شجاعت پدرش در صحنه جنگ تعریف میکرد. سنش کم بود و فکر نمیکردم جنگیده باشد. گفت تروریستها مدرسه مان را با خمپاره زدند و چند نفر از همکلاسیهایم شهید شدند. بعد از آن پدرش گفته بود حالا که مدرسه هم جای امنی نیست با من به جبهه بیا که اگر قرار به شهادت بود بجنگی و شهید شوی. پدر رفته بود و پسر هنوز ایستاده بود پای حرف پدرش.
ما، مایی که در فضای انقلاب اسلامی تنفس کرده ایم و با ارزشها و آرمانهای آن خو گرفته ایم و هشت سال مقاومت جانانه را به رخ زورگویان عالم کشانده ایم واژه مقاومت با پوست و خون و دل و جانمان مأنوس است. ما وقتی از مقاومت حرف میزنیم گمان میکنیم این واژه تنها متعلق به ماست. مایی که گرمای نفسهای حضرت روح الله کبیر را حس کرده ایم، واو به واو تعالیمش را در درس مقاومت شنیده ایم و خوانده ایم و نوشته ایم. ما وقتی از مقاومت حرف میزنیم تصور میکنیم، این یک آرمان درون مرزی ست که فقط ما آن را میفهمیم و به آن پایبندیم. اما حقیقت این است که ادبیات مقاومت تبدیل به یک گفتمان بینالمللی شده است.
به ما اطلاع دادند در محله صالحیه دمشق انفجاری رخ داده است. خودمان را که به آنجا رساندیم یک خودرو هنوز در حال سوختن بود اما مردم، زنان و کودکان انگار که صدای انفجار و آتش سوزی برایشان عادی باشد. بی توجه به هیاهوی تروریستها زندگیشان را میکردند.
در منطقه سیده زینب با خانواده شهدای زیادی گفتوگو کردیم. نفرت آنها را از کسانی که خانه ی امنشان را ویران کرده بودند و شوهران و برادران و فرزندانشان را کشته بودند در مشتهای گره کرده و بغضهای فرو خورده شان میتوانستی ببینی. آتشی که دشمن برافروخته برای کودکان پدر از دست داده به این زودیها خاموش نخواهد شد.
یکی از فعالان مقاومت که اهل تسنن بود در گفتههایش بارها از عبارت محور مقاومت استفاده کرد. گفتم عدهای تلاش میکنند اصطلاح هلال شیعی را جایگزین محور مقاومت کنند. برآشفته شد. گفت: دشمنان ما می خواهند حرکت مقاومت را صرفا یک جریان مذهبی نشان دهند و در عین حال با اطلاق عنوان هلال شیعی برآنند که نان اهل تسنن و حتی ادیان دیگر را از سفره مقاومت جدا کنند.
سوریها به دلیل تکثر ادیان و مذاهب در این کشور مبنای وحدت ملی خود را بر میهن پرستی قرار دادهاند و تا کنون نام سوریه وحدت بخش میان شیعیان و علویها و سنیها و دروزیها و مسیحیها بوده است اما طی چند سال اخیر با بروز بحران و جنگ در این کشور دقاع و مقاومت حلقه اتصال مردم این سرزمین شده است.
وقتی با مردم دمشق درباره اوضاع سیاسی جهان حرف میزنیم چنان تلقی مان از وضع جهان نزدیک به هم است که انگار همشهری و همسایه هستیم. تحلیلهای یک جوان انقلابی ایرانی در مورد رخدادهای خاورمیانه را میتوان از زبان یک دانشجوی دانشگاه دمشق هم شنید. چنان که گویی مشرب هر دوی اینها از یک سرچشمه است.
همه تلاشهایی که غربیها و مرتجعین عرب برای به زانو درآوردن مقاومت کردند کار را به اینجا رسانده است که این روزها در خیابانهای شام هر جا که بروی پر است از تصاویر سید حسن نصرالله و سید علی خامنهای و سید روح الله خمینی. حالا مقاومت نه تنها در میان کشورهایی که به آن معتقدند بلکه لایههای مختلف توده مردم نیز رسوخ کرده است. همیشهی تاریخ از خون شهید درخت مقاومت روییده است.
از اواخر سال 1390 که بحران سوریه آغاز شد. با توجه به سابقهای که نسبت به جریان بیداری اسلامی یا به تعبیر سکولارها، بهار عربی داشتیم در داخل کشور از طرف کسانی که تحت تاثیر رسانههای غربی، عربی بودند با این سؤال روبهرو شدیم که چرا موضع جمهوری اسلامی در برابر اتفاقات سوریه با آنچه در کشورهایی مثل مصر، تونس، یمن، بحرین و... رخ میدهد تفاوت دارد. برای پاسخ به این سؤال اما نیازی به تورق کتابهای سیاسی و روابط بینالملل و آگاهی از جزئیات اتفاقات رخ داده در سوریه نبود. شاخصترین عبارتی که میشد با آن به منتقدان سیاست خارجی ایران پاسخ داد واژه مقاومت بود.
این که سوریه یکی از مهمترین پایگاههای مقاومت در منطقه خاورمیانه است بر کسی پوشیده نیست. کشوری که طی سالهای گذشته خصوصا پس از به قدرت رسیدن حافظ اسد رئیس جمهور فقید سوریه بیشترین کمک را به جریان مقاومت در فلسطین و لبنان کرده است و چندین بار به رویارویی مستقیم با اسرائیل پرداخته که مهمترین آنها نبرد تشرین بود که منجر به آزادی بخشهایی از بلندیهای جولان از چنگ صهیونیستها شد.
حالا طی این چند سال با توجه به گسترش جریان بیداری اسلامی، وقت انتقامگیری از بازوی مقاومت در منطقه، توسط اسرائیل و مرتجعین عربی فرا رسیده است. اکنون که بعد از گذشت سه سال از آغاز ناآرامیها در سوریه و پردهبرداری از چهره ی واقعی مخالفان حاکمیت این کشور در قالب گروههای وحشی همچون جبهه النصره، جیش الحر و داعش بروز کرده سینه چاکانِ وطنیِ به اصطلاح آزادیخواهی در سوریه کمی پا پس کشیدهاند و دهانهایشان را بسته اند. هر چند هنوز ته دلشان امید دارند که آمریکا سوار بر اسب سفید بال دار بیاید و تروریستها را نابود کند و حکومت سوریه را عوض و کند و قصه خاورمیانه به خوبی و خوشی به پایان برسد. اما حقیقت این است که پایان ماجرا را اوهام غربیها و غرب گراها تعیین نمیکند. بلکه آخر این بازی که آنها شروع کردند توسط جبهه مقاومت مشخص خواهد شد.
این را وقتی میفهمی که در کوچه پس کوچههای شام همراه مردمی شوی که حوالی سه سال است صبح و شامشان را با صدای گلوله و انفجار سپری کردهاند. در روز اول ورود به منطقه زینبیه از یکی از اهالی سؤال کردم، ارهابیون چقدر با ما فاصله دارند؟ گفت فاصله شان زیاد است. پرسیدم زیاد یعنی چقدر ؟ گفت حدود 700 متر گفتم هفتصد متر که زیاد نیست. جواب داد چند ماه پیش 20 متر فاصله داشتند. تروریستها 20 متر فاصله داشتند و این مردم زندگی شان را میکردند. جنگیدن شده بود بخشی از کارهای روزانه اشان نه اینکه سرباز و ارتشی باشند. نه. فقط فهمیده بودند که اگر کوتاه بیایند دشمن جلوتر میآید.
محمد رفیعی نوجوان 14 ساله ی افغانی الاصلی بود که در سوریه متولد شده. پدرش در منطقهی داریا هنگام دفاع از حرم حضرت سکینه سلام الله علیها به شهادت رسیده است. محمد در جنگ همراه پدرش بود و از شجاعت پدرش در صحنه جنگ تعریف میکرد. سنش کم بود و فکر نمیکردم جنگیده باشد. گفت تروریستها مدرسه مان را با خمپاره زدند و چند نفر از همکلاسیهایم شهید شدند. بعد از آن پدرش گفته بود حالا که مدرسه هم جای امنی نیست با من به جبهه بیا که اگر قرار به شهادت بود بجنگی و شهید شوی. پدر رفته بود و پسر هنوز ایستاده بود پای حرف پدرش.
ما، مایی که در فضای انقلاب اسلامی تنفس کرده ایم و با ارزشها و آرمانهای آن خو گرفته ایم و هشت سال مقاومت جانانه را به رخ زورگویان عالم کشانده ایم واژه مقاومت با پوست و خون و دل و جانمان مأنوس است. ما وقتی از مقاومت حرف میزنیم گمان میکنیم این واژه تنها متعلق به ماست. مایی که گرمای نفسهای حضرت روح الله کبیر را حس کرده ایم، واو به واو تعالیمش را در درس مقاومت شنیده ایم و خوانده ایم و نوشته ایم. ما وقتی از مقاومت حرف میزنیم تصور میکنیم، این یک آرمان درون مرزی ست که فقط ما آن را میفهمیم و به آن پایبندیم. اما حقیقت این است که ادبیات مقاومت تبدیل به یک گفتمان بینالمللی شده است.
به ما اطلاع دادند در محله صالحیه دمشق انفجاری رخ داده است. خودمان را که به آنجا رساندیم یک خودرو هنوز در حال سوختن بود اما مردم، زنان و کودکان انگار که صدای انفجار و آتش سوزی برایشان عادی باشد. بی توجه به هیاهوی تروریستها زندگیشان را میکردند.
در منطقه سیده زینب با خانواده شهدای زیادی گفتوگو کردیم. نفرت آنها را از کسانی که خانه ی امنشان را ویران کرده بودند و شوهران و برادران و فرزندانشان را کشته بودند در مشتهای گره کرده و بغضهای فرو خورده شان میتوانستی ببینی. آتشی که دشمن برافروخته برای کودکان پدر از دست داده به این زودیها خاموش نخواهد شد.
یکی از فعالان مقاومت که اهل تسنن بود در گفتههایش بارها از عبارت محور مقاومت استفاده کرد. گفتم عدهای تلاش میکنند اصطلاح هلال شیعی را جایگزین محور مقاومت کنند. برآشفته شد. گفت: دشمنان ما می خواهند حرکت مقاومت را صرفا یک جریان مذهبی نشان دهند و در عین حال با اطلاق عنوان هلال شیعی برآنند که نان اهل تسنن و حتی ادیان دیگر را از سفره مقاومت جدا کنند.
سوریها به دلیل تکثر ادیان و مذاهب در این کشور مبنای وحدت ملی خود را بر میهن پرستی قرار دادهاند و تا کنون نام سوریه وحدت بخش میان شیعیان و علویها و سنیها و دروزیها و مسیحیها بوده است اما طی چند سال اخیر با بروز بحران و جنگ در این کشور دقاع و مقاومت حلقه اتصال مردم این سرزمین شده است.
وقتی با مردم دمشق درباره اوضاع سیاسی جهان حرف میزنیم چنان تلقی مان از وضع جهان نزدیک به هم است که انگار همشهری و همسایه هستیم. تحلیلهای یک جوان انقلابی ایرانی در مورد رخدادهای خاورمیانه را میتوان از زبان یک دانشجوی دانشگاه دمشق هم شنید. چنان که گویی مشرب هر دوی اینها از یک سرچشمه است.
همه تلاشهایی که غربیها و مرتجعین عرب برای به زانو درآوردن مقاومت کردند کار را به اینجا رسانده است که این روزها در خیابانهای شام هر جا که بروی پر است از تصاویر سید حسن نصرالله و سید علی خامنهای و سید روح الله خمینی. حالا مقاومت نه تنها در میان کشورهایی که به آن معتقدند بلکه لایههای مختلف توده مردم نیز رسوخ کرده است. همیشهی تاریخ از خون شهید درخت مقاومت روییده است.