مدیریت اشرافی آفت مدیریت دانشگاهی
بدون شک مهم ترین رخداد سیاسی قرن بیستم که تکانه عظیمی در نظام هستی شناسانه مغرب زمین ایجاد کرد، فروپاشی فراگفتمان پهلویسم و به تبع آن برکشیدن انقلاب اسلامی بود.
وقوع انقلاب اسلامی و سیر شتاب آلود تحولات و پیامدهای مترتب بر آن به قدری غیر منتظره و ناگهانی بود که حتی ریزبینترین تحلیلگران سیاسی را نیز با بن بست فکری و معرفت شناسانه روبه رو کرد. پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی عموم متفکران نامدار غربی بر این امر اصرار میورزیدند که رژیم شاهنشاهی، رژیمی با ثبات و مستحکم میباشد و خطری حیات این رژیم را تهدید نمیکند. بسیاری از مفسران و تحلیلگران سازمانهای جاسوسی غربی نیز بر این نکته تأکید میورزیدند که سیر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، روندی مدرنیستی دارد و هیچ جریان سیاسی قادر به توقف این روند و ایجاد اختلال در حرکت رو به جلوی آن نمیباشد.
ولی علیرغم وجود مراکز و سازمانهای عریض و طویل جاسوسی و اندیشکدههای تحقیقاتی، تمامی پیش بینیها و پیش گوییهای غربیها اشتباه از آب درآمد و انقلابی به نام خدا در قلب خاورمیانه برکشید که با شعار"نه شرقی، نه غربی ،جمهوری اسلامی" متکفل برپایی نظم جدیدی در سپهر سیاست بینالملل شد. در این میان البته معدود متفکران غربی بودند که به جای در پیش گرفتن سیاست انفعال و سکوت در قبال تحولات ایران، با رویکردی همدلانه به استقبال انقلاب اسلامی و آرمانهای آن شتافتند و لب به تمجید و ستایش از این انقلاب گشودند.
«میشل فوکو» یکی از نامدارترین متفکرانی بود که راه موافقت و همراهی با انقلاب اسلامی را برگزید و از شکست گفتمان مدرنیستی سخن به میان آورد. البته ذکر این نکته ضروری است که گرچه فوکو تا حدود زیادی پیام ضد مدرنیسم انقلاب ایران را دریافته بود ولی او هرگز نتوانست با ماهیت اسلامی و عدالت خواهانه این انقلاب ارتباط وجودی پیدا کند که دلیل این امر به رویکرد غایت ستیزانه و آنارشیستی نظام اندیشگی فوکو بر میگشت که مانع از آن میشد که وی به درکی عمیق و ربانی از ماهیت و حقیقت انقلاب اسلامی نائل آید.
نشانه شناسی حاکم برگفتمان انقلاب اسلامی برگرفته از اندیشه تشیع بود و درست به همین دلیل بود که نه مدرنیستها و نه پست مدرنها قادر نبودند مبانی الوهی و لاهوتی انقلاب اسلامی را بفهمند و تحلیلی صحیح از تحولات جامعه ایرانی ارائه دهند.
حاملان و عاملان گفتمان انقلاب اسلامی بر این باور بودند که تنها راه برقراری قسط و عدالت در پهنه ایران زمین و دیگر نقاط جهان، تبعیت از احکام الهی و اجرای بی کم و کاست قوانین و موازین الهی است و این اهداف الهی درست درتضاد با اهداف غربگرایانی قرار میگرفت که هدفی جز غربیسازی و آمریکاییسازی جهان نداشتند.
غربگرایان سودای سیادت و سروری غرب بر شرق را در سر میپروراندند و با متشبث شدن به آموزههای لیبرالیستی بر آن بودند تا نظم و نسقی مبتنی بر اشرافیگری و سرمایه سالاری را در اقصی نقاط گیتی خاصاً در سپهر سیاست ایران زمین حاکم کنند.
گرچه پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و در هم ریختن هیبت پوشالی غربگرایان ضربهای کاری بر پیکر گفتمان غرب گرایی وارد نمود ولی از همان سالهای آغازین انقلاب، فتنه گران و منحرفان سیاسی و فکری بیکار ننشستند و با ابزار و یراق بسیار و مستظهر به حمایتهای پیدا و پنهان سرویسهای جاسوسی غرب راه تقابل با ارزشهای انقلاب اسلامی را برگزیدند.
یکی از عمدهترین اقدامات غربیها درجهت فشل نمودن بنیه علمی و فرهنگی کشور و به تبع آن براندازی نرم نظام، شناسایی و تربیت اساتید و مدیران غربگرا در داخل کشور بود.
در دوران سازندگی و اصلاحات بنا به دلایل بسیار، غربیها شرایط و بسترهای داخلی کشور را جهت نفوذ در بدنه مدیریتی کشور مناسب ارزیابی کردند و بیشترین تلاش و همت خویش را صرف نفوذ و رخنه در بدنه مدیریتی دانشگاههای کشور نمودند تا از این رهگذر الگوی مدیریت اشرافی و غیراسلامی را در مراکز علمی و فرهنگی کشور رواج دهند.
در دوران سازندگی و اصلاحات تغییرات عمدهای در بدنه مدیریتی دانشگاههای کشور به مرحله اجرا گذاشته شد و پارهای از مدیران خواسته یا ناخواسته به رواج الگوی مدیریتی سرمایه سالارانه و تکنوکراتی همت گماشتند. در برهه سازندگی بود که رئیس دولت وقت از مانور اشرافیگری در نظام مدیریتی کشور حمایت به عمل آورد و در سپهر عینی و عملیاتی نیز حزب تکنوکرات کارگزاران سازندگی به عنوان مجری الگوی مدیریت اشرافی پا به عرصه سیاست کشورگذاشت.
ظهور و بروز کارگزاران سازندگی تغییرات جدی و بنیادینی در ساحت نظر و عمل فضای مدیریتی دانشگاههای کشور ایجاد کرد و فرهنگ بوروکراتیزم رفته رفته جایگزین فرهنگ اسلامی و الگوی مدیریت اسلامی شد.
یکی از نمودهای ترویج الگوی مدیریت اشرافی در دوران سازندگی و اصلاحات، بکار گماشتن مدیران تکنوکرات در بدنه مدیریتی دانشگاه آزاد اسلامی بود. دانشگاه آزاد اسلامی که قرار بود به محل و محملی جهت تربیت مدیران انقلابی و ارزشی تبدیل شود به مرور به باشگاه سیاسی یک جریان خاص بدل گشت و بسیاری از نیروهای ولایی و ارزشی که از باب دلسوزی و به قصد اصلاح عملکرد این دانشگاه نکاتی را به مسؤولین ارشد این دانشگاه گوشزد میکردند، با بی مهری و بداخلاقی مدیران بلند پایه این دانشگاه روبرو شدند.
مدیران ارشد دانشگاه آزاد به جای آنکه قدردان منتقدین دلسوز و مهربان خویش باشند و درپی رفع ایرادات مدیریتی خویش برآیند، به بهانههای واهی و بی پایه و اساس، دست به تسویه حسابهای گسترده سیاسی مخالفین و منتقدین خویش زدند و بجای مسؤولیت پذیری در باب سیل انتقادات وارده به عملکرد مدیران این دانشگاه با اتخاذ سیاست فرار به جلو، ماشین تهاجم و هتاکی خویش علیه منتقدان را با شتاب و سرعت هرچه تمام تر به کار انداختند.
رواج مدیریت اشرافی صرفاً محدود و محصور به دانشگاه آزاد نبود و دانشگاههای دولتی نیز از گزند ترویج مدیریت سرمایه سالارانه در امان نبودند. ذکر این نکته ضروری است که علی رغم مقاومتهای امت حزبالله و مدیران انقلابی در برابر یکه تازیهای مدیریتی جریان تکنوکرات، بسط و اشاعه مدیریت اشرافی در دانشگاههای کشور، همچنان محل نگرانی دلسوزان حقیقی انقلاب اسلامی است. در شرایط امروز کشور نیز شاهد و ناظر این امر هستیم که برخی مدیران دانشگاهی به جای آنکه در پی پیادهسازی الگوی مدیریت اسلامی و ترویج فرهنگ ساده زیستی در اتمسفر دانشگاهی کشور باشند، مدیریت فن سالار و اشرافی را سرلوحه و نصب العین اقدامات مدیریتی خویش قرار دادهاند و بی توجه به مشکلات عاجل و عدیده جامعه دانشگاهی کشور، تمامی هم و غم خویش را مصروف برگزاری سمینارهای پرهزینه و صد البته بی خاصیت قرار دادهاند و در مقام عمل تلاشی مجدانه را جهت حل مشکلات بنیادی و اساسی دانشگاههای کشور که همانا تبعیض زدایی علمی و ارتباط وثیق با بدنه ارزشی و انقلابی دانشگاه است بکار نبستهاند.
مدیری که سوار بر ماشین چند صد میلیون تومانی میشود و به صورت توأمان چندین پست مدیریتی را قبضه میکند، چگونه میتواند نماد و اسوه مدیریت انقلابی و ارزشی بشمار آید؟! مدیری که به جای انجام وظایف خطیر مدیریتی خویش، سرگرم خرید و فروش سکه و ارز است، چگونه میتواند منادی و پرچمدار اشاعه ارزشهای بلند امام راحل(ره) در صحن مقدس دانشگاه باشد؟!
باری، متأسفانه در این بازار وانفسای گندم نمایان جو فروش، گوشهایی که میباید صدای در گلوی خفته حزبالله را بشنوند و آن را فریاد کنند، کر شدهاند و چشمهایی که میباید درد و محنت بی پایان پابرهنگان و مستضعفان را ببینند و اقدامی در راستای تخفیف آلام ضعفا صورت دهند، کورشدهاند.
خوی اشرافیگری برخی مدیران بی خاصیت و بی مسؤولیت دانشگاهی کار را به جایی رسانده است که کسر قابل توجهی از دانشجونماهای نوکیسه، فضای دانشگاه را برای مانور تجمل و اشرافیگری هموار دیدهاند و دانشگاه را به نمایشگاه آخرین مدلهای اتومبیلهای لوکس و رواج آخرین مدهای لباس و آرایش غربی بدل نمودهاند.
امروز جریان فتنه که بار دیگر در سپهر دانشگاهی کشور قامت راست کرده است با کمک عوامل و پادوهای ریز و درشتش درصدد است به هر طریقی که شده پایههای تفکر اسلامی در دانشگاههای کشور را سست و لرزان کند و مدیران و اساتید ارزشی و ساده زیست را به انزوا بکشاند.
امروز این ارتعاش صدای حزن آلود حزبالله است که بر گوشهای سنگین برخی از مسؤولین و مدیران دانشگاهی نهیب میزند که مبادا تحت لوای شعارهای دلربایی چون مصلحت گرایی و اعتدال، ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی به دست فراموشی سپرده شود.
مبادا به خاطر منافع شخصی برخی از مدیران و زدوبندهای آلوده سیاسی و اقتصادی، دانشجویان و مدیران انقلابی به حاشیه رانده شوند. واقع امر این است که اشرافیگری پدیده شوم و نامبارکی است که ارتباطی با جریان سیاسی خاصی ندارد وهر جریانی میتواند به دلیل غفلت و بی اعتنایی به ارزشهای انقلاب اسلامی به این عارضه مهلک و ویرانگر مبتلا شود. مدیر دانشگاهی که تحت لوای شعار خط امامی، فتنه گران و فتنه سازان را در کنف حمایتی خویش قرار میدهد و در برابر رواج فرهنگ اشرافیگری سکوت اختیار میکند، هرگز نمیتواند در شمار وفاداران انقلاب اسلامی بشمار آید.
تمامی مشکلاتی که امروز در عرصه مدیریت دانشگاهی گریبانگیر کشور شده است محصول رسوخ و رخنه اندیشه سرمایه سالاری در بدنه مدیریتی کشور میباشد و تا زمانی که رسوبات و زنگارهای سکولاریستی و ماتریالیستی از فضای مدیریتی دانشگاههای کشور زدوده و پالایش نشود، هرگز نمیتوان به اصلاح امور اداری و مدیریتی دانشگاهی کشور دل بست.
* استاد دانشگاه-حسن ملکزاده