به مناسبت میلاد پر فروغ امام حسن مجتبی(ع)
از تو گفتن ... (شعر)
رضا اسماعیلی
از تو گفتم با : « ولی » ، « اما » ، « اگر» ... ، یعنی که هیچ
چون نفهمیدم ز نورت بیشتر ، یعنی که هیچ
دفترم خالی ست از گل واژه های نور تو
واژه ها از فصل حُسنت بی خبر ، یعنی که هیچ
نازنین ! چشم زمین روشن به نور حُسن توست
آفتاب حُسنی و من کور و کر ، یعنی که هیچ
از تو اسمت را فقط می دانم و رسمت ... ؟ دریغ !
از تو ای جان جهان ! این مختصر ، یعنی که هیچ
ادعای عاشقی دارم ، ولی کو داغ دل ؟
درد بی دردی گرفتی ، ای پسر ! یعنی که هیچ
آرزو دارم برقصم آسمانت را شبی
در حصار این قفس ! بی بال و پر؟ یعنی که هیچ
دلخوشم که شاعر حُسن توام ، اما چه سود ؟!
تا نگشتم با نگاهت همسفر ، یعنی که هیچ
از تو کم گفتم ، خجالت می کشم از روی تو
یک غزل ؟ ها ... کرده ام شق القمر ! یعنی که هیچ
مانده ام در فهم تو ، ای حُسن عالمتاب عشق !
من کجا و وصف تو ؟ خوردم شکر ! یعنی که هیچ
از تو گفتم با : « ولی » ، « اما » ، « اگر» ... ، یعنی که هیچ
چون نفهمیدم ز نورت بیشتر ، یعنی که هیچ
دفترم خالی ست از گل واژه های نور تو
واژه ها از فصل حُسنت بی خبر ، یعنی که هیچ
نازنین ! چشم زمین روشن به نور حُسن توست
آفتاب حُسنی و من کور و کر ، یعنی که هیچ
از تو اسمت را فقط می دانم و رسمت ... ؟ دریغ !
از تو ای جان جهان ! این مختصر ، یعنی که هیچ
ادعای عاشقی دارم ، ولی کو داغ دل ؟
درد بی دردی گرفتی ، ای پسر ! یعنی که هیچ
آرزو دارم برقصم آسمانت را شبی
در حصار این قفس ! بی بال و پر؟ یعنی که هیچ
دلخوشم که شاعر حُسن توام ، اما چه سود ؟!
تا نگشتم با نگاهت همسفر ، یعنی که هیچ
از تو کم گفتم ، خجالت می کشم از روی تو
یک غزل ؟ ها ... کرده ام شق القمر ! یعنی که هیچ
مانده ام در فهم تو ، ای حُسن عالمتاب عشق !
من کجا و وصف تو ؟ خوردم شکر ! یعنی که هیچ