ماه رمضان در کلام امام سجاد(ع)
متن حاضر بيانات حجتالاسلام و المسلمین سيد محمّدمهدي ميرباقري است که درباره بخشي از معارف صحيفه سجاديه، حول ماه مبارک رمضان است و در آن از اهميت و علوّ درجات این ماه بحث شده است.
ماه مبارک رمضان، ماه فضيلت و کرامت است. با طليعهي هلال اين ماه، درهاي خاصهاي از رحمت و کرامت الهي به روي جامعه مومنين گشوده شده و مومنان به ضيافت الهي خوانده ميشوند. از وجود مبارک حضرت زين العابدين عليبنحسين(ع) در صحيفهي نوراني سجاديه، دو دعا در ارتباط با ماه مبارک رمضان نقل شده است که خواندن آنها براي آشنايي با فضائل اين ماه و وظايفي که طي آن بر عهدهي ماست، بسيار مفيد است. انسان با سير در معارف اين دعاها متوجه ميشود که با حلول ماه رمضان چه فضيلتي به وي روي آورده و با پايان اين ماه، چه سفرهي ضيافتي جمع میشود؛ و کساني که اهل اين ماه نبودهاند، چه خسارتي ديدهاند.
دعاي اول بيشتر در باب وظايف و تكاليفي است كه بر عهدهي ماست و بايد به آنها مقيد بود؛ اما در دعاي دوم ضمن اين که به فضيلتهاي اين ماه و بهرههاي افراد متنعم از آن اشاره ميشود؛ تكليف کساني كه از اين ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از اين سفرهي ضيافت ببندند، نيز مشخص گرديده است.
1- سبيل بودن ماه رمضان در رسيدن به مقام رضوان
دعاي اول كه دعاي 44 از مجموعه ادعيه صحيفهي سجاديه است، دعاي به نسبت مفصلي است که با اين فراز شروع ميشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ سپاس خداي را كه ما را به حمد خودش هدايت كرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشيد. نتيجهي اين هدايت به حمد چيست؟ «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ تا از اين حمد به مقام شكر در مقام احسان برسيم. «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ»؛ و در نتيجه پاداش محسنين را به دست بياوريم. پس در اين فراز با سه سرفصل معرفتي روبه رو هستيم که عبارتند از: حمد، شكر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت ديگري اشاره و خدا را به خاطر عطاي آن شکر ميکنند : «وَ الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ»؛ حمد خدايي را سزاست كه دين خود را به ما عطا كرد و ما را مختص به دين خودش قرار داد. انسان گاهي نعمت «دينداري» را جزو عطاهايي كه احتياج به حمد داشته باشد، به حساب نميآورد؛ در حالي كه اساسيترين نعمتي كه خداي متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفي نيست، هدايت به دين خداست. در پس هدايت شدن به دين حق، تدبير الهي نهفته است؛ در دستگاه خداي متعال، امر تصادفي كه بيرون از مشيّت او باشد، اتفاق نميافتد و چون اين هدايت با تدبير حضرت حق بوده است، بايد خداي متعال را حمد كرد.
وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ؛ حمد خدايي را سزاست كه ما را در راههاي منتهي به احسان، به حركت درآورده و در اين مسير قرار داده است. چرا؟ «لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ»؛ تا با دست گيري او، سالک اين راهها باشيم. هم مرور به اين سبل احتياج به هدايت الهي دارد و هم ادامهي اين سبل و سلوك در اين مسيرها محتاج به منّ الهي است. پايان اين سبل چيست؟ «الي رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با منّ الهي طي كند، به مقام رضوان الهي ميرسد. «حَمْداً يَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ يَرْضَى بِهِ عَنَّا»؛ حمدي كه رضاي حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق ميشود.
ما در ابتدا خداي متعال را براي اين كه ما را اهل حمد قرار داد و به راههاي احسان خود هدايت نمود، حمد كرديم؛ اما در ادامه به حمد خاصي میرسيم: «و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»؛ خدا را ستايش ميكنم بر اين كه يكي از آن سبل را، ماه خودش قرار داد. گويا اين عطا، حمد ويژهاي ميطلبد. حمد بر اين نعمت كه خداي متعال يكي از راههاي منتهي به خود را،«ماه خودش» كه همان ماه رمضان است قرار داده است، غير از حمد نسبت به راههاي ديگري است که ما را به سوي خدا ميرساند. كسي كه طالب مقام رضوان است و درك میکند كه بالاترين نعمتي كه انسان میتواند به آن برسد، مقام «رضوان الهي» است(1) مسيرهاي منتهي به اين مقام، يک نعمت خاص تلقي میشوند؛ لذا حمد براي آنها نيز بايد حمد معنيداري باشد.
حضرت سيد الشهدا عليه السلام در شب عاشورا، وقتي اصحاب خود را جمع میکنند تا ماجراي فردا را با آنها در ميان بگذارند و بيعت خود را از دوش آنها بردارند، خطبهي کوتاهي بيان فرمودند؛ خطبه با اين كلمات شروع ميشود: «اللهم إني أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوة»(2). حضرت در تنگناي ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطاي مقام نبوّت حمد میكنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و اين نيازها در او پيدا شده باشند، اهميت نعمت نبوت و هدايت به دين حق الهي براي او نيز تلقي میشود و به مقام حمد آن میرسد.
2- ويژگيهاي ماه مبارک رمضان در بيان حضرت زين العابدين ع
حضرت در اين دعا، ماه مبارک رمضان را چنين معرفي میكنند: «شَهْرَ الصِّيَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ، وَ شَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»؛ شهر روزه داري و شهر اسلام؛ شهر پاکي و پيرايش؛ شهر شب زنده داري و شهر قرآن؛ شهري كه در آن هدايت و بيّنات براي مردم فرود آمده است. گويي نزول قرآن محدود و مخصوص سالهاي اول نزول قرآن در زمان حيات نبي اکرم (ص) نيست؛ بلکه اين نزول در اين ماه استمرار دارد. شهر برخورداري از قرآن و هدايت آن و بيّناتي که براي بشر آورده، اين ماه است؛ شايد از اين روست که به ماه رمضان، بهار قرآن گفته اند. انسان در اين ماه میتواند به صيام و اسلام و طهور و تمحيص و قيام راه پيدا كند. میتواند به مقام صائمين برسد؛ البته اين مقام هم درجاتي دارد. مانند صوم پرهيز از مبطلات و محرّمات، تا صوم «خاصّ الخاص» كه در آن روزه، «امساك قلب از ماسوي الله» شرط روزه داري شمرده شده است. ماه رمضان ماهي است كه انسان میتواند به اين مقام برسد؛ چرا که هميشه اين شرايط مهيّا نيست.
رسول مکرم اسلام ص در خطبه شعبانيه فرموده اند: «[رمضان] شهري است كه در آن دعوت به ضيافت الهي شدهايد. ابواب جهنم به روي شما بسته است؛ درهاي بهشت باز است و شياطين در اين ماه در غُل و زنجيرند»(3)
در اين ماه، راههاي منتهي به جهنم، مسدود ميشوند؛ يعني از درب بسته بايد وارد جهنم شد؛ و بالعكس! راههاي رحمت الهي به سوي انسان باز است. شياطيني كه انسان را به جهنم دعوت میكنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوي ميشوند، در اين ضيافت الهي، در غُل و زنجيرند. اينها حقايقي است كه براي اهل مشاهدهي ملكوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخي بزرگان میشود اين را فهميد؛ مثلاً مرحوم انصاري همداني وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شويد اذان بگوئيد». اطرافيان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ايشان پاسخ داده بود: «مگر نميبينيد ملائكه روز دارند میروند و ملائكه شب فرود میآيند»
- ماه اسلام و طهارت : در همه ماهها اين زمينهها وجود ندارد. در ماه ضيافت است که انسان میتواند به صيام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسليم در مقابل خداي متعال و نبيّ مكرم و اهلبيت عليهمالسلام است. انسان میتواند مقام اسلام را در اين ماه به دست آورد. اگرچه به حسب ظاهر فرصتهاي اين ماه كوتاه است، ولي در همين فرصتهاي كوتاه اين حقايق به كف آوردني است. انسان میتواند در اين ماه از همه رذالتها و آلودگيهايي كه در وجود انسان بيتوته کردهاند، پاك شود. در هر منزلي چه در شهر و چه در روستا و در منزل، محل مخصوصي به عنوان مکاني براي تطهير و حمام وجود دارد که وسائل و فضا براي شستشو در آن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ يعني شرايط باطني و ملكوتي عالم در اين ماه براي پاك شدن و طهارت انسان به طور کامل آماده است. اگر انسان بتواند از اين ماه استفاده كند، به طهارت میرسد. خدا رحمت کند استادي را كه میگفت: «بچه که بوديم با اقوام و رفقا میرفتيم حمام خزينهاي قديم؛. سه چهار ساعت در حمام میمانديم؛ كشتي میگرفتيم و بازي میكرديم. وقتي از حمام بيرون میآمديم تازه چركهايمان خيس خورده بود. يك دست كتك میخورديم كه چرا حمام رفتيد؟»
گاهي «شهر الطهور» براي بعضي انسانها نيز مثل همين است. وقتي ماه مبارک تمام میشود، تازه چركهايش خيس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انساني اهل بهرهمندي باشد، میتواند همه رذالتهاي روحي خود را در اين ماه تطهير كند؛ ظاهر و باطنش را با شريعت هماهنگ كند تا ملكات و مراتب مختلف وجودي و نفسش همه تطهير و پاك شوند.
- ماه تمحيص و خالص شدن : ماه مبارک رمضان، ماه خالص شدن است. خيلي از ناخالصيها براي انسان پوشيده است؛ اين ناخالصيها را میتوان در اين ماه يافت و آنها را پاك كرد. خداي متعال در سوره آل عمران وقتي از جنگ احد و شكستهايي كه به حسب ظاهر براي مسلمانها پيش آمده بحث میکند، در ضمن همان آيات میفرمايد: «ليمحص مافيقلوبكم»(4) اين جنگهاي سنگين براي اين بود كه آن چه در قلب شماست، تمحيص شود. انسان در تحت فشارهاي سنگين است كه میتواند به پاكي و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغيار آزاد کند. وقتي در طلا ناخالصيهايي وجود داشته باشد، اين آلايشها را به راحتي نميتوان از طلا گرفت؛ بايد طلا را در كوره آتش قرار داد. وقتي طلا در دماي بالا قرار گرفت، ناخالصيها خود را از طلا جدا میكنند و ديگر مقاومت ندارند؛ آن چه باقي میماند طلاي خالص و گران قيمتي است که تمحيص شده است. ناخالصيهاي وجود انسان، تعلقات به غير خداست که در جان او شکل میگيرد؛ کوره وجود انسان نيز، ميدان جنگي است كه خدا زمينه آن را میچيند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از تعلقاتي که از جنود ابليسند، رها گردد؛ در ماه مبارک رمضان چنين شرايطي براي تمحيص و خالص شدن آماده است؛ انسان بايد توجه کند که اين آمادگي و مهيا شدن شرايط، هميشگي نيست و در ماههاي ديگر نميتوان آن را يافت.
- ماه قيام براي خدا : رمضان، «شهر القيام» است؛ در ظاهر يعني اين كه انسان میتواند در اين ماه شب زنده داري كند؛ ولي شايد معناي بيش تري در اين فراز نهفته باشد. شايد بتوان گفت که انسان در اين ماه میتواند به «قياملِلّه»(5) برسد. قياملِلّه كه انسان براي خدا قيام کند و همه حياتش قيام براي او باشد، كار آساني نيست. نکته اين جاست که اين مهم در اين ماه ممكن است. شهر رمضان، شهري است كه انسان از هدايت و بيّنات قرآن برخوردار است. هميشه چنين فضايي در دسترس انسان نيست كه قرآن در ماه رمضان اين چنين بهره و بار دهد. خواندنها و بهرهمنديها متفاوت است. در سايهسار اين بهرهمنديهاي ويژه است که انسان میتواند براي خدا خالص شود و براي خدا قيام کند.
- ماه درک ولايت الهيه : در ادامه، حضرت به اين جا میرسند که: «فَأَبَانَ فَضِيلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ»؛ خداي متعال فضيلت اين شهر را پنهان نكرد؛ اين آشکار ساختن نعمت هم جزو نعمتهاي الهي است. اگر خداوند متعال همان گونه كه شب قدر را مخفي كرده، ماه خود را هم پنهان میکرد، كار مشكل میشد. انسان اگر میخواست به بركات اين ماه برسد بايد همه سال را مراقبه میکرد؛ ولي خداي متعال اين ماه را براي همه معرفي نموده است. «بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ»؛ خدا حرمتهايي براي اين ماه قرار داده است. آن حرمات براي چيست؟ «فَحَرَّمَ فِيهِ مَا أَحَلَّ فِي غَيْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِكْرَاماً»؛ حرام بودن اموري که در ساير ايام حلال شمرده شده، به خاطر اكرام و اعظام اين ماه است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَيِّناً» زمان آن نيز معيّن است و جابه جا نميشود؛ اين طور نيست كه ماه رمضان پس و پيش بشود؛ اين هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابه جايي بود، ممكن انسان اين ماه را از دست بدهد.
«لَا يُجِيزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ يُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا يَقْبَلُ أَنْ يُؤَخَّرَ عَنْهُ»؛ بايد اين ماه در مواقف خودش احيا شود، چرا که نعمت بسيار ويژهاي در اين ماه نهفته است. «ثُمَّ فَضَّلَ لَيْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَيَالِيهِ عَلَى لَيَالِي أَلْفِ شَهْرٍ»؛ يك شب از شبهاي اين ماه، از شبهاي هزار ماه برتر است. اين شب، گنج عظيم و بي حد و اندازهاي است كه خداي متعال آن را در اين ماه قرار داده است و انسان بايد تلاش كند اين گنج را به دست آورد. کسب فيض از اين شب، يعني تدارك همه كاستيهاي عمر. انسان در اين عمر معمولي، انسان نميتواند كاري از پيش ببرد؛ مسير سلوک طولاني است و دست آوردهاي انسان اندک. اگر انسان بخواهد قدم بزرگي بردارد، بايد به درك شب قدر برسد و الا بهره چنداني از عمر خود نبرده است.
بر اساس بعضي روايات، خداي متعال شب قدر را در مقابل عمر طولانياي كه به امم سابق داده،به امت نبي اكرم صلي الله عليه وآله عطا كرده که عطاي بسيار ارزشمندي است. در ذيل روايات سوره قدر، دو شأن نزول براي اين سوره بيان شده است، که هر دو میتواند درست باشد. شأن نزول اول در تفسير صافي مرحوم فيض کاشاني(6) چنين نقل شده است:
حضرت در خواب ديدند بني اميه بر منبر ايشان بالا رفتهاند و مردم را به قهقرا برميگردانند؛ هرچه حضرت مردم را پيش برده بودند، آنها به عقب برميگرداندند. نبي اکرم(ص) محزون شدند كه جبرئيل آمد و گفت: «يا رسول الله چه شده؟». حضرت خوابي که ديده بودند را شرح دادند. جبرئيل عرض كرد: «من مطلع نيستم و بايد بروم ماجرا را از خداي متعال تفحص كنم.». جناب جبرئيل برگشت و سوره قدر و يك آيه ديگر را آورد. بشارت اين بود که ما در مقابل اين دولت طولانياي كه به آنها داديم و آنها مردم را به قهقرا برميگردانند، به تو شب قدر را عطا کرديم؛ شب قدر تو از اين دولت كارگشاتر است و همه فتنهگري آنها را جبران میكند.
در آيه شريفه 60 از سوره مبارکه کهف آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»؛ پروردگارت محيط به مردم است؛ آنها نميتوانند از ملك و حكومت خدا بيرون بروند و كاري كنند كه خدا نميخواهد. خدا به کاري که آنها میکنند، احاطه دارد. شايد اين جا بپرسيم: «پس اين فتنهها چيست؟» اين خوابي كه حضرت ديدند و اين شجره ملعونهاي که قرآن معرفي میکند، بيرون از اراده خدا نيست؛ كسي در كار خدا نميتواند اختلال كند. اين كورهاي الهي است كه مردم بايد در آن وارد شوند تا عدهاي خالص شده و عدهاي هم جدا شوند. آنهايي كه در ادعاي ايمان و بندگي صادق بودند، بايد صف شان جدا شود. در قيامت اين گونه نيست که هرکسي در صف جداگانهاي پيش بيايد؛ بلکه هر كسي به دنبال امام خود به محشر میآيد.
ذيل اين آيه روايتي است که فريقين با كمي اختلاف آن را نقل كردهاند. در اين روايت گفته شده است: اين فتنه ماست و اين فتنه براي مردم لازم است. بعضي روايات شجره ملعونه را به بني اميه تفسير كرده اند. در مقابل اين فتنه، ما شب قدر را به تو داديم كه جبران همه آنها باشد. شأن نزول دوم اين آيه در روايت ديگري است(7) كه آيه را بگونه متفاوتي معنا میكند: در محضر رسول خدا عرض شد كه بعضي از امم سابقه 120 سال فقط شمشير روي دوش داشتند و میجنگيدند، در حالي كه عمر متوسط امت حضرت 60 تا 70 سال است. حضرت به خداي متعال عرض كردند كه خدايا در مقابل اين عمرهاي طولاني به امت من چه عطا کردهاي؟ آيه نازل شد که ما به تو و امت تو شب قدر را عطا کرديم كه جبران نقص عمر را میكند.
خود دنيا كه موضوعيت ندارد. اين عمر براي اين است كه انسان بتواند بارش را براي ادامه راه ببندد؛ و الا اين که انسان هزار سال در اين دنيا باشد يا صد سال، نقشي در عاقبت او ندارد. در اين مسير بايد بار را برداشت و رفت. اين نكته قابل تأمّلي است. پيامبر ما غير از حضرت موسي و حضرت نوح و حضرت ابراهيم علیهم السلام است كه بايد هزار سال كنارشان باشي تا به مقصد برسي؛ با رسول اکرم صلي الله عليه وآله در يک عمر کوتاه هم میتوان به مقصد رسيد. مثل اين كه يك استاد زبردست كاركرده، 40 سال درس بگويد؛ از نظر استعداد و توانايي هم كامل باشد. اما با استادي كه به معناي حقيقي کلمه استاد است، خيلي فرق میكنند. ممكن است كتابي را با او در عرض يك ماه بخواني ولي با ديگري در طول يك سال هم نه. اين شفاعت حضرت و اهلبيت علهيم السلام است كه راه را كوتاه میکند. شب قدر براي امتي است كه میتواند از اين شفاعت بهرهمند شود.
لذا روايت عجيبي در تفسير فرات که مرحوم مجلسي نيز آن را در بحار نقل کرده است، میگويد: «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»(8) شب قدر، بايد ارتباطي با ولي خدا داشته باشد. تلقي من اين است كه حقيقت شب قدر، درك ولي خدا و مقام ولايت الهيه است. «ولايت علي ابن ابيطالب حصني»(9) انسان اگر به محيط امن ولايت الهيه وارد نشود؛ شب قدري ندارد. انسان خطرپذير است؛ بايد وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پيدا كند. اگر «كلمهًْ لاالهالاالله» حصن خداست،«ولايت علي ابن ابيطالب» هم حصن خداست. پذيرش ولايت اولياي الهي، شرط توحيد و مقوّم توحيد است؛ انساني كه اين شرط را قبول ندارد، در واقع يك پاي توحيدش میلنگد و مقامي از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محيط ايمن الهي و آن وادي امن وارد نشود، همواره در خطر است. شيطان، نفس و ديگران تهديدش میكنند. وادي ولايت خداست كه وادي ايمن است. شايد حقيقت شب قدر هم همين باشد؛ منتها بعيد نيست که چنين درکي از شب قدر، با ماه رمضان نيز ارتباط داشته باشد؛ كما اين كه شب قدر هم در ماه رمضان است. شايد معنايش اين باشد كه درك حقيقت مقام ولايت الهيه هم در اين ماه براي انسان مقدور میشود. اگر انسان در اين ماه بتواند خودش را به آن وادي ايمن و ولي خدا برساند، در كنار او بيش از هزار سال پيش میرود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم كه تلاش کند، به ايمني و حصن الهي نميرسد. يك شب كه با وليّ خدا سالك باشي، به آن وادي ايمن میرسي و به مقام حصن الهي راه میيابي؛ طبيعي است که چنين شبي از هزار شب كه خودت راه بروي بهتر است. يك شب سلوک با ولي خدا، از هزار ماه دويدن به تنهايي، براي انسان كارگشاتر است؛ اين يک شب، آدم را به يك فضاي ديگري وارد میکند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، كمكم میفهمد كه هنوز چيزي به دست نياورده و همه اينها بازيچه است. ما براي بهرهمندي از بازيچههاي دنيا خلق نشدهايم؛ آمدهايم در اين دنيا تا او را پيدا کنيم. براي به دست آوردن او هم بايد شب قدر را درک کنيم.
شب قدر، بيرون از اين ماه نيست آنهايي كه اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را براي اين مهم آماده میكردند؛ حتي عدهاي از فرداي ماه رمضان براي رمضان سال بعد آماده میشدند تا به درك شب قدر برسند. ولي نبايد فراموش کرد که درك شب قدر، غير از بيدار ماندن است! ممكن است آدم بيدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن كبير بخواند؛ ولي به درك شب قدر نرسد. درك شب قدر يعني ورود به محيط ايمن الهي. روايت میفرمايد:«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهًْ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَهًْ الْقَدْرِ»؛ اسرار اين روايت براي اهل سرّ گوياست؛ آدرس گنج را نشان دادهاند. بعد از اين كه آدرس را گرفت، بايد دنبال گنج باشد؛ آستينها را بالا بزند و گنج را پيدا كند. داشتن نقشه گنج به تنهايي براي رسيدن به گنج كافي نيست؛ اين روايت نقشه گنج است: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَهًْالْقَدْرِ». بعد يك هشدار سنگين هم میدهند كه خيال نكنيد اين معرفت در كتابهايي است كه میخوانيد؛«وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَهًْ؛ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»
در کتاب «علل الشرايع» روايتي از ابابصير نقل شده که ايشان از حضرت سؤال كردند: چرا به حضرت میگويند زهرا؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَهًِْ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَهًْ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ»(10) زماني که خداي متعال وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله عليها را از نور عظمت خود آفريد، و اين نور كه منشعب از عظمت الهي بود، تجلي كرد، زمين و آسمانها از نورش روشن شده و حجابي در ديدگان ملائك پديدار گرديد. با اين كه خود ملائك،وجود نوري داشتند، اما با ديدن اين نور به سجده افتادند و پرسيدند: اين نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ»؛ اين نور شعبهاي از نور خودم است؛ او را در نقطه سمائي و رفعت يافته منسوب به خودم مکان دادم؛ او را از عظمت خودم آفريدم و او را از صلب يکي از پيامبرانم که بر ديگر رسولان برتري داده ام، خارج خواهم کرد. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي»؛ و از اين نور رهبران و امامانى به وجود مىآيند كه پس از انقطاع وحى، مردم را به سوى حق هدايت مىنمايند.
به هر حال، حقيقت وجودي حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها، سرّي از اسرار خداست؛ «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ»(11) شب قدر هم در اين ماه است و انسان بايد اين شب را درك كند. از طريق معرفت صديقه طاهره سلام الله عليها میشود به آن شب راه يافت. آنهايي كه چشمشان را بر وجود مقدس صديقه طاهره بستهاند، نه تنها به شب قدر نرسيدند، بلکه از پيامبر خدا و اميرالمؤمنين هم جدا شدند. آنهايي كه ايستادند و تماشا كردند و به روي خودشان نياوردند و از خانهاي که جبرئيل در آن رفت وآمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نميتوانستند به شب قدر راه پيدا کنند. ابتلا و بلاي حضرت، حلقه اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولايت است. اگر ابتلاي ايشان نبود بقيه جدا میشدند؛ فتنههاي شيطان همه را جدا میكرد. کسي كه حلقه اتصال همه است، هرچه و هرکه را بخواهد، میتواند به وصل برساند. طريقش بلائي است كه حضرت تحمل كرده است؛ بلاي حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه ي اتصال و پيوند همه اوليا به مقام نبوت و ولايت است. در باطن عالم هر كسي متصل میشود از اين راه متصل میشود؛ بلاي صديقه طاهره سلام الله عليها حلقه اتصال باطني است. شايد معناي شب قدر بودن حضرت هم همين باشد؛ چراکه در مقابل آن دولتهاي طولاني، حضرت كار را روشن كرد.
3- تدارک نقصها در وداع با شهر ضيافت
در ماه مبارک رمضان، عدهاي ارباب فضيلت بودند؛ از شبها و روزهاي اين ماه استفاده كردند و بارشان را بستند. وقتي به پايان ضيافت الهي میرسند، خداحافظيهاي سنگين آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام عليك يا شهر الله الاكبر و عيد اوليائه».
ماه رمضاني که گذشت، ديگر بر نميگردد؛ ماه بعدي كه میآيد، ماه رمضان ديگري است. روايتش را مرحوم شيخ حر عاملي در باب محاسبه نفس و جهاد با نفس بيان كرده اند(12) ايشان میگويند: «روزي كه میآيد به آدم میگويد من ديگر تكرار نميشوم؛ خيال نكني كه فردا من هستم! فردا يك روز ديگري است؛ من میروم و ديگر هم به دنيا بر نميگردم؛ مواظب باش بهرهات را از من ببري». ماه رمضان هم اين طوري است. عدهاي ماه رمضان را پشت سر میگذارند و بهره مند میشوند؛ خوشا به حالشان. براي ما كه نتوانستيم بهرههايي مثل آنها داشته باشيم، درسي دادند؛ در فراز دعاي وداع با ماه مبارک میخوانيم: «خدايا ما در مقابل اين ماه كه از دست داديم، در مقابل تفريط و كوتاهي خودمان در حق اين ماه، مصيبت زده و منكسر هستيم كه چرا ماه خدا آمد و ما نه از شبهايش بهره برديم و نه از روزهايش؛ دست خالي از ماه جدا میشويم».در ادامه میفرمايند: «اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَكَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَيْهِ»؛ خدايا ما تو را حمد میكنيم دركار تو که نقصي نيست؛ تو را فقط بايد ستود. تو ماه طهور را قرار دادي؛ شهر صيام را قرار دادي؛ انبياء را فرستادي؛ همه راهها را باز كردي؛ ملائكه ات را آماده، و شياطين را در غل و زنجير كردي؛ من كوتاهي كردم و از اين ماه بهره مند نشدم. حالا كه بهره مند نشدهام، هم اقرار به بديهاي خودم دارم و هم اعتراف به تضييع الطاف تو. بدي كردم و تضييع كردم حق تو را؛ حالا در مقابل اين اسائه و اضائه ما چه داريم؟ قلب ما با ندامت پيوند خورده است؛ پشيمان هستيم؛ خوشحال و بي تفاوت نيستيم كه شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عدهاي پاك و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام شناس شدند و مقام ولايت الهيه را يافتند و به آن راه پيدا كردند؛ اما ما دست خالي هستيم. بهرهاي كه از زبان ما براي توست اين است كه عذر حقيقي و صادقانه داريم؛ نه اين كه بگوييم خدايا تو نخواستي ما برسيم؛ نه! كار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستيم؛ ما تضييع كرديم. خدايا از تفريطها و اين مصيبتهايي كه به ما رسيده است، مصيبت زده ايم! در مقابل اين ندامتها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشي؟ «اجراً نستدرك به الفضل المرغوب فيه»؛ اجري كه ما با آن، فضلي را كه از كف رفته است تدارك كنيم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه»؛ در ازاي همه آن گنجهايي كه در اول ماه نسبت به او تحريص میشد، ولي ما به دست نياورديم و از كنار آن گذشتيم. انسان میتواند با انكسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفريطهاي خودش هم بهره مند شود. خدا رحمت كند استادي را که میگفت: بچه را میفرستي اين قوري را بشويد، میاندازد میشكند؛ دو حالت دارد: يك موقع میآيد سرش را هم بالا میگيرد میگويد شكست كه شكست؛ شما هم تنبيه میكنيد. مستحق است که تنبيه كنيد. يك موقع میآيد میبينيد که منكسر و خجالت زده است؛ شما به او روحيه میدهيد و میگوييد چيزي نشده است؛ قوري مال شكستن است؛ يك قوري ديگر میخريم. اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، اين انكسار، بهره میدهد؛ اما عبادتي كه سرت را بالا بگيري و بگويي من روزه را كه گرفتم؛ نماز را هم كه خواندم؛ چه كم گذاشته بودم؟ چنين عابدي مستحق چوب خوردن هست.
انكسار در درگاه خداي متعال (كه انسان هر كاري كرده است از حد تقصير بيرون نرود و خيال نكند كه بندگي انجام داده است) ارزشمند است و خريدار دارد. انسان وقتي به اعمال و حالات بزرگان نگاه میكند، میبيند و میفهمد كه خيلي هم راه نرفته است. اين صدق الاعتذار و عقد الندم، تدارك نقصهاست.
اگر كسي قبل از شب قدر نتوانسته است مهيا شود بايد اين دو حال را داشته باشد: يکي اين كه خدايا من قدر اين ماه را ندانستم؛ مثل آنهايي که يك سال خودشان را آماده میكنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدايا دستم خالي است؛ با دست خالي وارد ماه ضيافت تو شدم. آدمي كه میخواهد مهماني برود، پيداست؛ دست کم، دست و صورتش را میشويد! خدايا، من هيچ كاري نكردم؛ آلوده آمدم. خدايا، آنها که آماده شده بودند، گوارايشان باد؛ به آنها که عطا میکني، صد برابر عطا کن؛ ما را هم از چشم کرمت دور نبين.
از يک بزرگواري روايت بسيار لطيفي شنيدم که خوانده بود: عدهاي روز قيامت مزد كارهايشان را میگيرند؛ يك عدهاي هم هستند كه عامل به اين كارها نبودند، ولي همه آن مزدها را به آنها هم میدهند. انگار گروه اول اعتراض میكنند كه خدايا ما زحمت كشيديم؛ پاسخ میشنوند که اينها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آنها به اين مزدها و عطايا طمع و اميد داشتند. اين يعني اميد بالله؛ اميد به كرم خدا؛ اگر اين درخواست در انسان پيدا شود كه خدايا ما تا الآن آماده نبوديم؛ خدايا آن حالات و آن تهيئايي كه به دوستان و اوليائت به خاطر زحمتهايشان دادي گوارايشان باد؛ به آنها صد برابر بده؛ اما خدايا به ما هم همه آن آمادگيها را عطا كن؛ از خزانه بي منتهاي تو كه كم نميآيد! به ما هم به خاطر خودت عطا كن؛ به خاطر معصومين (عليهم السلام) عطا كن؛ از صدقه سري امام زمان (عليه السلام) به ما هم همه آن چه به خوبان عنايت میکني را عنايت کن. اگر آدم به اين اميدها برسد، آن وقت آمادگي بهرهمندي از شب و روز ماه رمضان هم در او پيدا میشود.
در اين دعاست که حضرت میفرمايند: «خدايا؛ يك ماههاي رمضاني میآيد كه ما زنده نيستيم، ولي بندگان تو میآيند بندگي میكنند. خدايا؛ هر چه به آنها میدهي، به ما هم عنايت فرما». حتي حضرت در اميد به فضل الهي کمي پيشتر میرود و میفرمايد: «وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِكَ»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا کن. اين جا که بحث عدل مطرح نيست! اين اميد خيلي بزرگي است! «فَإِنَّ فَضْلَكَ لَا يَغِيضُ، وَ إِنَّ خَزَائِنَكَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِيضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِكَ لَا تَفْنَى، وَ إِنَّ عَطَاءَكَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا». انسان بايد اين گونه در كرم خداي متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انكسار، اخبات و رجاء به فضل بيمنتهاي الهي پيدا شود، جبران همه كاستيها خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها :
1- توبه، آيه 72.
2- الإرشاد، ج2، ص91.
3- عيون اخبارالرضا، ج1، ص295.
4- آل عمران؛ 154.
5- سبأ، 46.
6- الکافي، ج4، ص159.
7- تفسير صافي، ج5، ص352.
8- تفسيرفراتالكوفي، ص582.
9- الامالي صدوق، ص 235.
10- عللالشرائع، ج1، ص180.
11- أمالي الصدوق، ص114.
12وسائل الشيعه، ج16، ص94.
دعاي اول بيشتر در باب وظايف و تكاليفي است كه بر عهدهي ماست و بايد به آنها مقيد بود؛ اما در دعاي دوم ضمن اين که به فضيلتهاي اين ماه و بهرههاي افراد متنعم از آن اشاره ميشود؛ تكليف کساني كه از اين ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از اين سفرهي ضيافت ببندند، نيز مشخص گرديده است.
1- سبيل بودن ماه رمضان در رسيدن به مقام رضوان
دعاي اول كه دعاي 44 از مجموعه ادعيه صحيفهي سجاديه است، دعاي به نسبت مفصلي است که با اين فراز شروع ميشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ سپاس خداي را كه ما را به حمد خودش هدايت كرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشيد. نتيجهي اين هدايت به حمد چيست؟ «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ تا از اين حمد به مقام شكر در مقام احسان برسيم. «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ»؛ و در نتيجه پاداش محسنين را به دست بياوريم. پس در اين فراز با سه سرفصل معرفتي روبه رو هستيم که عبارتند از: حمد، شكر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت ديگري اشاره و خدا را به خاطر عطاي آن شکر ميکنند : «وَ الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ»؛ حمد خدايي را سزاست كه دين خود را به ما عطا كرد و ما را مختص به دين خودش قرار داد. انسان گاهي نعمت «دينداري» را جزو عطاهايي كه احتياج به حمد داشته باشد، به حساب نميآورد؛ در حالي كه اساسيترين نعمتي كه خداي متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفي نيست، هدايت به دين خداست. در پس هدايت شدن به دين حق، تدبير الهي نهفته است؛ در دستگاه خداي متعال، امر تصادفي كه بيرون از مشيّت او باشد، اتفاق نميافتد و چون اين هدايت با تدبير حضرت حق بوده است، بايد خداي متعال را حمد كرد.
وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ؛ حمد خدايي را سزاست كه ما را در راههاي منتهي به احسان، به حركت درآورده و در اين مسير قرار داده است. چرا؟ «لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ»؛ تا با دست گيري او، سالک اين راهها باشيم. هم مرور به اين سبل احتياج به هدايت الهي دارد و هم ادامهي اين سبل و سلوك در اين مسيرها محتاج به منّ الهي است. پايان اين سبل چيست؟ «الي رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با منّ الهي طي كند، به مقام رضوان الهي ميرسد. «حَمْداً يَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ يَرْضَى بِهِ عَنَّا»؛ حمدي كه رضاي حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق ميشود.
ما در ابتدا خداي متعال را براي اين كه ما را اهل حمد قرار داد و به راههاي احسان خود هدايت نمود، حمد كرديم؛ اما در ادامه به حمد خاصي میرسيم: «و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»؛ خدا را ستايش ميكنم بر اين كه يكي از آن سبل را، ماه خودش قرار داد. گويا اين عطا، حمد ويژهاي ميطلبد. حمد بر اين نعمت كه خداي متعال يكي از راههاي منتهي به خود را،«ماه خودش» كه همان ماه رمضان است قرار داده است، غير از حمد نسبت به راههاي ديگري است که ما را به سوي خدا ميرساند. كسي كه طالب مقام رضوان است و درك میکند كه بالاترين نعمتي كه انسان میتواند به آن برسد، مقام «رضوان الهي» است(1) مسيرهاي منتهي به اين مقام، يک نعمت خاص تلقي میشوند؛ لذا حمد براي آنها نيز بايد حمد معنيداري باشد.
حضرت سيد الشهدا عليه السلام در شب عاشورا، وقتي اصحاب خود را جمع میکنند تا ماجراي فردا را با آنها در ميان بگذارند و بيعت خود را از دوش آنها بردارند، خطبهي کوتاهي بيان فرمودند؛ خطبه با اين كلمات شروع ميشود: «اللهم إني أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوة»(2). حضرت در تنگناي ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطاي مقام نبوّت حمد میكنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و اين نيازها در او پيدا شده باشند، اهميت نعمت نبوت و هدايت به دين حق الهي براي او نيز تلقي میشود و به مقام حمد آن میرسد.
2- ويژگيهاي ماه مبارک رمضان در بيان حضرت زين العابدين ع
حضرت در اين دعا، ماه مبارک رمضان را چنين معرفي میكنند: «شَهْرَ الصِّيَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ، وَ شَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»؛ شهر روزه داري و شهر اسلام؛ شهر پاکي و پيرايش؛ شهر شب زنده داري و شهر قرآن؛ شهري كه در آن هدايت و بيّنات براي مردم فرود آمده است. گويي نزول قرآن محدود و مخصوص سالهاي اول نزول قرآن در زمان حيات نبي اکرم (ص) نيست؛ بلکه اين نزول در اين ماه استمرار دارد. شهر برخورداري از قرآن و هدايت آن و بيّناتي که براي بشر آورده، اين ماه است؛ شايد از اين روست که به ماه رمضان، بهار قرآن گفته اند. انسان در اين ماه میتواند به صيام و اسلام و طهور و تمحيص و قيام راه پيدا كند. میتواند به مقام صائمين برسد؛ البته اين مقام هم درجاتي دارد. مانند صوم پرهيز از مبطلات و محرّمات، تا صوم «خاصّ الخاص» كه در آن روزه، «امساك قلب از ماسوي الله» شرط روزه داري شمرده شده است. ماه رمضان ماهي است كه انسان میتواند به اين مقام برسد؛ چرا که هميشه اين شرايط مهيّا نيست.
رسول مکرم اسلام ص در خطبه شعبانيه فرموده اند: «[رمضان] شهري است كه در آن دعوت به ضيافت الهي شدهايد. ابواب جهنم به روي شما بسته است؛ درهاي بهشت باز است و شياطين در اين ماه در غُل و زنجيرند»(3)
در اين ماه، راههاي منتهي به جهنم، مسدود ميشوند؛ يعني از درب بسته بايد وارد جهنم شد؛ و بالعكس! راههاي رحمت الهي به سوي انسان باز است. شياطيني كه انسان را به جهنم دعوت میكنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوي ميشوند، در اين ضيافت الهي، در غُل و زنجيرند. اينها حقايقي است كه براي اهل مشاهدهي ملكوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخي بزرگان میشود اين را فهميد؛ مثلاً مرحوم انصاري همداني وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شويد اذان بگوئيد». اطرافيان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ايشان پاسخ داده بود: «مگر نميبينيد ملائكه روز دارند میروند و ملائكه شب فرود میآيند»
- ماه اسلام و طهارت : در همه ماهها اين زمينهها وجود ندارد. در ماه ضيافت است که انسان میتواند به صيام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسليم در مقابل خداي متعال و نبيّ مكرم و اهلبيت عليهمالسلام است. انسان میتواند مقام اسلام را در اين ماه به دست آورد. اگرچه به حسب ظاهر فرصتهاي اين ماه كوتاه است، ولي در همين فرصتهاي كوتاه اين حقايق به كف آوردني است. انسان میتواند در اين ماه از همه رذالتها و آلودگيهايي كه در وجود انسان بيتوته کردهاند، پاك شود. در هر منزلي چه در شهر و چه در روستا و در منزل، محل مخصوصي به عنوان مکاني براي تطهير و حمام وجود دارد که وسائل و فضا براي شستشو در آن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ يعني شرايط باطني و ملكوتي عالم در اين ماه براي پاك شدن و طهارت انسان به طور کامل آماده است. اگر انسان بتواند از اين ماه استفاده كند، به طهارت میرسد. خدا رحمت کند استادي را كه میگفت: «بچه که بوديم با اقوام و رفقا میرفتيم حمام خزينهاي قديم؛. سه چهار ساعت در حمام میمانديم؛ كشتي میگرفتيم و بازي میكرديم. وقتي از حمام بيرون میآمديم تازه چركهايمان خيس خورده بود. يك دست كتك میخورديم كه چرا حمام رفتيد؟»
گاهي «شهر الطهور» براي بعضي انسانها نيز مثل همين است. وقتي ماه مبارک تمام میشود، تازه چركهايش خيس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انساني اهل بهرهمندي باشد، میتواند همه رذالتهاي روحي خود را در اين ماه تطهير كند؛ ظاهر و باطنش را با شريعت هماهنگ كند تا ملكات و مراتب مختلف وجودي و نفسش همه تطهير و پاك شوند.
- ماه تمحيص و خالص شدن : ماه مبارک رمضان، ماه خالص شدن است. خيلي از ناخالصيها براي انسان پوشيده است؛ اين ناخالصيها را میتوان در اين ماه يافت و آنها را پاك كرد. خداي متعال در سوره آل عمران وقتي از جنگ احد و شكستهايي كه به حسب ظاهر براي مسلمانها پيش آمده بحث میکند، در ضمن همان آيات میفرمايد: «ليمحص مافيقلوبكم»(4) اين جنگهاي سنگين براي اين بود كه آن چه در قلب شماست، تمحيص شود. انسان در تحت فشارهاي سنگين است كه میتواند به پاكي و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغيار آزاد کند. وقتي در طلا ناخالصيهايي وجود داشته باشد، اين آلايشها را به راحتي نميتوان از طلا گرفت؛ بايد طلا را در كوره آتش قرار داد. وقتي طلا در دماي بالا قرار گرفت، ناخالصيها خود را از طلا جدا میكنند و ديگر مقاومت ندارند؛ آن چه باقي میماند طلاي خالص و گران قيمتي است که تمحيص شده است. ناخالصيهاي وجود انسان، تعلقات به غير خداست که در جان او شکل میگيرد؛ کوره وجود انسان نيز، ميدان جنگي است كه خدا زمينه آن را میچيند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از تعلقاتي که از جنود ابليسند، رها گردد؛ در ماه مبارک رمضان چنين شرايطي براي تمحيص و خالص شدن آماده است؛ انسان بايد توجه کند که اين آمادگي و مهيا شدن شرايط، هميشگي نيست و در ماههاي ديگر نميتوان آن را يافت.
- ماه قيام براي خدا : رمضان، «شهر القيام» است؛ در ظاهر يعني اين كه انسان میتواند در اين ماه شب زنده داري كند؛ ولي شايد معناي بيش تري در اين فراز نهفته باشد. شايد بتوان گفت که انسان در اين ماه میتواند به «قياملِلّه»(5) برسد. قياملِلّه كه انسان براي خدا قيام کند و همه حياتش قيام براي او باشد، كار آساني نيست. نکته اين جاست که اين مهم در اين ماه ممكن است. شهر رمضان، شهري است كه انسان از هدايت و بيّنات قرآن برخوردار است. هميشه چنين فضايي در دسترس انسان نيست كه قرآن در ماه رمضان اين چنين بهره و بار دهد. خواندنها و بهرهمنديها متفاوت است. در سايهسار اين بهرهمنديهاي ويژه است که انسان میتواند براي خدا خالص شود و براي خدا قيام کند.
- ماه درک ولايت الهيه : در ادامه، حضرت به اين جا میرسند که: «فَأَبَانَ فَضِيلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ»؛ خداي متعال فضيلت اين شهر را پنهان نكرد؛ اين آشکار ساختن نعمت هم جزو نعمتهاي الهي است. اگر خداوند متعال همان گونه كه شب قدر را مخفي كرده، ماه خود را هم پنهان میکرد، كار مشكل میشد. انسان اگر میخواست به بركات اين ماه برسد بايد همه سال را مراقبه میکرد؛ ولي خداي متعال اين ماه را براي همه معرفي نموده است. «بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ»؛ خدا حرمتهايي براي اين ماه قرار داده است. آن حرمات براي چيست؟ «فَحَرَّمَ فِيهِ مَا أَحَلَّ فِي غَيْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِكْرَاماً»؛ حرام بودن اموري که در ساير ايام حلال شمرده شده، به خاطر اكرام و اعظام اين ماه است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَيِّناً» زمان آن نيز معيّن است و جابه جا نميشود؛ اين طور نيست كه ماه رمضان پس و پيش بشود؛ اين هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابه جايي بود، ممكن انسان اين ماه را از دست بدهد.
«لَا يُجِيزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ يُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا يَقْبَلُ أَنْ يُؤَخَّرَ عَنْهُ»؛ بايد اين ماه در مواقف خودش احيا شود، چرا که نعمت بسيار ويژهاي در اين ماه نهفته است. «ثُمَّ فَضَّلَ لَيْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَيَالِيهِ عَلَى لَيَالِي أَلْفِ شَهْرٍ»؛ يك شب از شبهاي اين ماه، از شبهاي هزار ماه برتر است. اين شب، گنج عظيم و بي حد و اندازهاي است كه خداي متعال آن را در اين ماه قرار داده است و انسان بايد تلاش كند اين گنج را به دست آورد. کسب فيض از اين شب، يعني تدارك همه كاستيهاي عمر. انسان در اين عمر معمولي، انسان نميتواند كاري از پيش ببرد؛ مسير سلوک طولاني است و دست آوردهاي انسان اندک. اگر انسان بخواهد قدم بزرگي بردارد، بايد به درك شب قدر برسد و الا بهره چنداني از عمر خود نبرده است.
بر اساس بعضي روايات، خداي متعال شب قدر را در مقابل عمر طولانياي كه به امم سابق داده،به امت نبي اكرم صلي الله عليه وآله عطا كرده که عطاي بسيار ارزشمندي است. در ذيل روايات سوره قدر، دو شأن نزول براي اين سوره بيان شده است، که هر دو میتواند درست باشد. شأن نزول اول در تفسير صافي مرحوم فيض کاشاني(6) چنين نقل شده است:
حضرت در خواب ديدند بني اميه بر منبر ايشان بالا رفتهاند و مردم را به قهقرا برميگردانند؛ هرچه حضرت مردم را پيش برده بودند، آنها به عقب برميگرداندند. نبي اکرم(ص) محزون شدند كه جبرئيل آمد و گفت: «يا رسول الله چه شده؟». حضرت خوابي که ديده بودند را شرح دادند. جبرئيل عرض كرد: «من مطلع نيستم و بايد بروم ماجرا را از خداي متعال تفحص كنم.». جناب جبرئيل برگشت و سوره قدر و يك آيه ديگر را آورد. بشارت اين بود که ما در مقابل اين دولت طولانياي كه به آنها داديم و آنها مردم را به قهقرا برميگردانند، به تو شب قدر را عطا کرديم؛ شب قدر تو از اين دولت كارگشاتر است و همه فتنهگري آنها را جبران میكند.
در آيه شريفه 60 از سوره مبارکه کهف آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»؛ پروردگارت محيط به مردم است؛ آنها نميتوانند از ملك و حكومت خدا بيرون بروند و كاري كنند كه خدا نميخواهد. خدا به کاري که آنها میکنند، احاطه دارد. شايد اين جا بپرسيم: «پس اين فتنهها چيست؟» اين خوابي كه حضرت ديدند و اين شجره ملعونهاي که قرآن معرفي میکند، بيرون از اراده خدا نيست؛ كسي در كار خدا نميتواند اختلال كند. اين كورهاي الهي است كه مردم بايد در آن وارد شوند تا عدهاي خالص شده و عدهاي هم جدا شوند. آنهايي كه در ادعاي ايمان و بندگي صادق بودند، بايد صف شان جدا شود. در قيامت اين گونه نيست که هرکسي در صف جداگانهاي پيش بيايد؛ بلکه هر كسي به دنبال امام خود به محشر میآيد.
ذيل اين آيه روايتي است که فريقين با كمي اختلاف آن را نقل كردهاند. در اين روايت گفته شده است: اين فتنه ماست و اين فتنه براي مردم لازم است. بعضي روايات شجره ملعونه را به بني اميه تفسير كرده اند. در مقابل اين فتنه، ما شب قدر را به تو داديم كه جبران همه آنها باشد. شأن نزول دوم اين آيه در روايت ديگري است(7) كه آيه را بگونه متفاوتي معنا میكند: در محضر رسول خدا عرض شد كه بعضي از امم سابقه 120 سال فقط شمشير روي دوش داشتند و میجنگيدند، در حالي كه عمر متوسط امت حضرت 60 تا 70 سال است. حضرت به خداي متعال عرض كردند كه خدايا در مقابل اين عمرهاي طولاني به امت من چه عطا کردهاي؟ آيه نازل شد که ما به تو و امت تو شب قدر را عطا کرديم كه جبران نقص عمر را میكند.
خود دنيا كه موضوعيت ندارد. اين عمر براي اين است كه انسان بتواند بارش را براي ادامه راه ببندد؛ و الا اين که انسان هزار سال در اين دنيا باشد يا صد سال، نقشي در عاقبت او ندارد. در اين مسير بايد بار را برداشت و رفت. اين نكته قابل تأمّلي است. پيامبر ما غير از حضرت موسي و حضرت نوح و حضرت ابراهيم علیهم السلام است كه بايد هزار سال كنارشان باشي تا به مقصد برسي؛ با رسول اکرم صلي الله عليه وآله در يک عمر کوتاه هم میتوان به مقصد رسيد. مثل اين كه يك استاد زبردست كاركرده، 40 سال درس بگويد؛ از نظر استعداد و توانايي هم كامل باشد. اما با استادي كه به معناي حقيقي کلمه استاد است، خيلي فرق میكنند. ممكن است كتابي را با او در عرض يك ماه بخواني ولي با ديگري در طول يك سال هم نه. اين شفاعت حضرت و اهلبيت علهيم السلام است كه راه را كوتاه میکند. شب قدر براي امتي است كه میتواند از اين شفاعت بهرهمند شود.
لذا روايت عجيبي در تفسير فرات که مرحوم مجلسي نيز آن را در بحار نقل کرده است، میگويد: «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»(8) شب قدر، بايد ارتباطي با ولي خدا داشته باشد. تلقي من اين است كه حقيقت شب قدر، درك ولي خدا و مقام ولايت الهيه است. «ولايت علي ابن ابيطالب حصني»(9) انسان اگر به محيط امن ولايت الهيه وارد نشود؛ شب قدري ندارد. انسان خطرپذير است؛ بايد وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پيدا كند. اگر «كلمهًْ لاالهالاالله» حصن خداست،«ولايت علي ابن ابيطالب» هم حصن خداست. پذيرش ولايت اولياي الهي، شرط توحيد و مقوّم توحيد است؛ انساني كه اين شرط را قبول ندارد، در واقع يك پاي توحيدش میلنگد و مقامي از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محيط ايمن الهي و آن وادي امن وارد نشود، همواره در خطر است. شيطان، نفس و ديگران تهديدش میكنند. وادي ولايت خداست كه وادي ايمن است. شايد حقيقت شب قدر هم همين باشد؛ منتها بعيد نيست که چنين درکي از شب قدر، با ماه رمضان نيز ارتباط داشته باشد؛ كما اين كه شب قدر هم در ماه رمضان است. شايد معنايش اين باشد كه درك حقيقت مقام ولايت الهيه هم در اين ماه براي انسان مقدور میشود. اگر انسان در اين ماه بتواند خودش را به آن وادي ايمن و ولي خدا برساند، در كنار او بيش از هزار سال پيش میرود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم كه تلاش کند، به ايمني و حصن الهي نميرسد. يك شب كه با وليّ خدا سالك باشي، به آن وادي ايمن میرسي و به مقام حصن الهي راه میيابي؛ طبيعي است که چنين شبي از هزار شب كه خودت راه بروي بهتر است. يك شب سلوک با ولي خدا، از هزار ماه دويدن به تنهايي، براي انسان كارگشاتر است؛ اين يک شب، آدم را به يك فضاي ديگري وارد میکند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، كمكم میفهمد كه هنوز چيزي به دست نياورده و همه اينها بازيچه است. ما براي بهرهمندي از بازيچههاي دنيا خلق نشدهايم؛ آمدهايم در اين دنيا تا او را پيدا کنيم. براي به دست آوردن او هم بايد شب قدر را درک کنيم.
شب قدر، بيرون از اين ماه نيست آنهايي كه اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را براي اين مهم آماده میكردند؛ حتي عدهاي از فرداي ماه رمضان براي رمضان سال بعد آماده میشدند تا به درك شب قدر برسند. ولي نبايد فراموش کرد که درك شب قدر، غير از بيدار ماندن است! ممكن است آدم بيدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن كبير بخواند؛ ولي به درك شب قدر نرسد. درك شب قدر يعني ورود به محيط ايمن الهي. روايت میفرمايد:«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهًْ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَهًْ الْقَدْرِ»؛ اسرار اين روايت براي اهل سرّ گوياست؛ آدرس گنج را نشان دادهاند. بعد از اين كه آدرس را گرفت، بايد دنبال گنج باشد؛ آستينها را بالا بزند و گنج را پيدا كند. داشتن نقشه گنج به تنهايي براي رسيدن به گنج كافي نيست؛ اين روايت نقشه گنج است: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَهًْالْقَدْرِ». بعد يك هشدار سنگين هم میدهند كه خيال نكنيد اين معرفت در كتابهايي است كه میخوانيد؛«وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَهًْ؛ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»
در کتاب «علل الشرايع» روايتي از ابابصير نقل شده که ايشان از حضرت سؤال كردند: چرا به حضرت میگويند زهرا؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَهًِْ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَهًْ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ»(10) زماني که خداي متعال وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله عليها را از نور عظمت خود آفريد، و اين نور كه منشعب از عظمت الهي بود، تجلي كرد، زمين و آسمانها از نورش روشن شده و حجابي در ديدگان ملائك پديدار گرديد. با اين كه خود ملائك،وجود نوري داشتند، اما با ديدن اين نور به سجده افتادند و پرسيدند: اين نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ»؛ اين نور شعبهاي از نور خودم است؛ او را در نقطه سمائي و رفعت يافته منسوب به خودم مکان دادم؛ او را از عظمت خودم آفريدم و او را از صلب يکي از پيامبرانم که بر ديگر رسولان برتري داده ام، خارج خواهم کرد. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي»؛ و از اين نور رهبران و امامانى به وجود مىآيند كه پس از انقطاع وحى، مردم را به سوى حق هدايت مىنمايند.
به هر حال، حقيقت وجودي حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها، سرّي از اسرار خداست؛ «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ»(11) شب قدر هم در اين ماه است و انسان بايد اين شب را درك كند. از طريق معرفت صديقه طاهره سلام الله عليها میشود به آن شب راه يافت. آنهايي كه چشمشان را بر وجود مقدس صديقه طاهره بستهاند، نه تنها به شب قدر نرسيدند، بلکه از پيامبر خدا و اميرالمؤمنين هم جدا شدند. آنهايي كه ايستادند و تماشا كردند و به روي خودشان نياوردند و از خانهاي که جبرئيل در آن رفت وآمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نميتوانستند به شب قدر راه پيدا کنند. ابتلا و بلاي حضرت، حلقه اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولايت است. اگر ابتلاي ايشان نبود بقيه جدا میشدند؛ فتنههاي شيطان همه را جدا میكرد. کسي كه حلقه اتصال همه است، هرچه و هرکه را بخواهد، میتواند به وصل برساند. طريقش بلائي است كه حضرت تحمل كرده است؛ بلاي حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه ي اتصال و پيوند همه اوليا به مقام نبوت و ولايت است. در باطن عالم هر كسي متصل میشود از اين راه متصل میشود؛ بلاي صديقه طاهره سلام الله عليها حلقه اتصال باطني است. شايد معناي شب قدر بودن حضرت هم همين باشد؛ چراکه در مقابل آن دولتهاي طولاني، حضرت كار را روشن كرد.
3- تدارک نقصها در وداع با شهر ضيافت
در ماه مبارک رمضان، عدهاي ارباب فضيلت بودند؛ از شبها و روزهاي اين ماه استفاده كردند و بارشان را بستند. وقتي به پايان ضيافت الهي میرسند، خداحافظيهاي سنگين آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام عليك يا شهر الله الاكبر و عيد اوليائه».
ماه رمضاني که گذشت، ديگر بر نميگردد؛ ماه بعدي كه میآيد، ماه رمضان ديگري است. روايتش را مرحوم شيخ حر عاملي در باب محاسبه نفس و جهاد با نفس بيان كرده اند(12) ايشان میگويند: «روزي كه میآيد به آدم میگويد من ديگر تكرار نميشوم؛ خيال نكني كه فردا من هستم! فردا يك روز ديگري است؛ من میروم و ديگر هم به دنيا بر نميگردم؛ مواظب باش بهرهات را از من ببري». ماه رمضان هم اين طوري است. عدهاي ماه رمضان را پشت سر میگذارند و بهره مند میشوند؛ خوشا به حالشان. براي ما كه نتوانستيم بهرههايي مثل آنها داشته باشيم، درسي دادند؛ در فراز دعاي وداع با ماه مبارک میخوانيم: «خدايا ما در مقابل اين ماه كه از دست داديم، در مقابل تفريط و كوتاهي خودمان در حق اين ماه، مصيبت زده و منكسر هستيم كه چرا ماه خدا آمد و ما نه از شبهايش بهره برديم و نه از روزهايش؛ دست خالي از ماه جدا میشويم».در ادامه میفرمايند: «اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَكَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَيْهِ»؛ خدايا ما تو را حمد میكنيم دركار تو که نقصي نيست؛ تو را فقط بايد ستود. تو ماه طهور را قرار دادي؛ شهر صيام را قرار دادي؛ انبياء را فرستادي؛ همه راهها را باز كردي؛ ملائكه ات را آماده، و شياطين را در غل و زنجير كردي؛ من كوتاهي كردم و از اين ماه بهره مند نشدم. حالا كه بهره مند نشدهام، هم اقرار به بديهاي خودم دارم و هم اعتراف به تضييع الطاف تو. بدي كردم و تضييع كردم حق تو را؛ حالا در مقابل اين اسائه و اضائه ما چه داريم؟ قلب ما با ندامت پيوند خورده است؛ پشيمان هستيم؛ خوشحال و بي تفاوت نيستيم كه شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عدهاي پاك و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام شناس شدند و مقام ولايت الهيه را يافتند و به آن راه پيدا كردند؛ اما ما دست خالي هستيم. بهرهاي كه از زبان ما براي توست اين است كه عذر حقيقي و صادقانه داريم؛ نه اين كه بگوييم خدايا تو نخواستي ما برسيم؛ نه! كار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستيم؛ ما تضييع كرديم. خدايا از تفريطها و اين مصيبتهايي كه به ما رسيده است، مصيبت زده ايم! در مقابل اين ندامتها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشي؟ «اجراً نستدرك به الفضل المرغوب فيه»؛ اجري كه ما با آن، فضلي را كه از كف رفته است تدارك كنيم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه»؛ در ازاي همه آن گنجهايي كه در اول ماه نسبت به او تحريص میشد، ولي ما به دست نياورديم و از كنار آن گذشتيم. انسان میتواند با انكسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفريطهاي خودش هم بهره مند شود. خدا رحمت كند استادي را که میگفت: بچه را میفرستي اين قوري را بشويد، میاندازد میشكند؛ دو حالت دارد: يك موقع میآيد سرش را هم بالا میگيرد میگويد شكست كه شكست؛ شما هم تنبيه میكنيد. مستحق است که تنبيه كنيد. يك موقع میآيد میبينيد که منكسر و خجالت زده است؛ شما به او روحيه میدهيد و میگوييد چيزي نشده است؛ قوري مال شكستن است؛ يك قوري ديگر میخريم. اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، اين انكسار، بهره میدهد؛ اما عبادتي كه سرت را بالا بگيري و بگويي من روزه را كه گرفتم؛ نماز را هم كه خواندم؛ چه كم گذاشته بودم؟ چنين عابدي مستحق چوب خوردن هست.
انكسار در درگاه خداي متعال (كه انسان هر كاري كرده است از حد تقصير بيرون نرود و خيال نكند كه بندگي انجام داده است) ارزشمند است و خريدار دارد. انسان وقتي به اعمال و حالات بزرگان نگاه میكند، میبيند و میفهمد كه خيلي هم راه نرفته است. اين صدق الاعتذار و عقد الندم، تدارك نقصهاست.
اگر كسي قبل از شب قدر نتوانسته است مهيا شود بايد اين دو حال را داشته باشد: يکي اين كه خدايا من قدر اين ماه را ندانستم؛ مثل آنهايي که يك سال خودشان را آماده میكنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدايا دستم خالي است؛ با دست خالي وارد ماه ضيافت تو شدم. آدمي كه میخواهد مهماني برود، پيداست؛ دست کم، دست و صورتش را میشويد! خدايا، من هيچ كاري نكردم؛ آلوده آمدم. خدايا، آنها که آماده شده بودند، گوارايشان باد؛ به آنها که عطا میکني، صد برابر عطا کن؛ ما را هم از چشم کرمت دور نبين.
از يک بزرگواري روايت بسيار لطيفي شنيدم که خوانده بود: عدهاي روز قيامت مزد كارهايشان را میگيرند؛ يك عدهاي هم هستند كه عامل به اين كارها نبودند، ولي همه آن مزدها را به آنها هم میدهند. انگار گروه اول اعتراض میكنند كه خدايا ما زحمت كشيديم؛ پاسخ میشنوند که اينها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آنها به اين مزدها و عطايا طمع و اميد داشتند. اين يعني اميد بالله؛ اميد به كرم خدا؛ اگر اين درخواست در انسان پيدا شود كه خدايا ما تا الآن آماده نبوديم؛ خدايا آن حالات و آن تهيئايي كه به دوستان و اوليائت به خاطر زحمتهايشان دادي گوارايشان باد؛ به آنها صد برابر بده؛ اما خدايا به ما هم همه آن آمادگيها را عطا كن؛ از خزانه بي منتهاي تو كه كم نميآيد! به ما هم به خاطر خودت عطا كن؛ به خاطر معصومين (عليهم السلام) عطا كن؛ از صدقه سري امام زمان (عليه السلام) به ما هم همه آن چه به خوبان عنايت میکني را عنايت کن. اگر آدم به اين اميدها برسد، آن وقت آمادگي بهرهمندي از شب و روز ماه رمضان هم در او پيدا میشود.
در اين دعاست که حضرت میفرمايند: «خدايا؛ يك ماههاي رمضاني میآيد كه ما زنده نيستيم، ولي بندگان تو میآيند بندگي میكنند. خدايا؛ هر چه به آنها میدهي، به ما هم عنايت فرما». حتي حضرت در اميد به فضل الهي کمي پيشتر میرود و میفرمايد: «وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِكَ»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا کن. اين جا که بحث عدل مطرح نيست! اين اميد خيلي بزرگي است! «فَإِنَّ فَضْلَكَ لَا يَغِيضُ، وَ إِنَّ خَزَائِنَكَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِيضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِكَ لَا تَفْنَى، وَ إِنَّ عَطَاءَكَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا». انسان بايد اين گونه در كرم خداي متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انكسار، اخبات و رجاء به فضل بيمنتهاي الهي پيدا شود، جبران همه كاستيها خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها :
1- توبه، آيه 72.
2- الإرشاد، ج2، ص91.
3- عيون اخبارالرضا، ج1، ص295.
4- آل عمران؛ 154.
5- سبأ، 46.
6- الکافي، ج4، ص159.
7- تفسير صافي، ج5، ص352.
8- تفسيرفراتالكوفي، ص582.
9- الامالي صدوق، ص 235.
10- عللالشرائع، ج1، ص180.
11- أمالي الصدوق، ص114.
12وسائل الشيعه، ج16، ص94.