شناخت خدا با خدا (پرسش و پاسخ)
پرسش:
از منظر آموزههای وحیانی چه روایاتی دلالت بر سیر شناخت خدا با خدا دارد؟
پاسخ:
در روایات و ادعیه معصومان(ع) کلمات فراوانی در تبیین سیر شناخت خدا با خدا وجود دارد. به طوریکه در کتاب اصول کافی، ج1، ص85 و توحید صدوق، ص285 بابی به همین عنوان منعقد شده است (باب انه عزوجل لایعرف الابه).
در اینجا به نقل چند روایت و چند جمله از دعای عرفه امام حسین(ع) بسنده میکنیم.
1- امام صادق(ع) در بیان استدلالی عمیق، ضمن ناکارآمد خواندن راههای متعارف شناخت، برای معرفت توحید، مانند راه علت و معلول، اسم و وصف، و شناخت با مفهوم، صورت و مثال، پس از استدلال حکیمانه بر چگونگی بطلان راههای پنجگانه برای شناخت خدا، با دو جمله مثبت و منفی که مکمل یکدیگرند و با تکرار «انما» که مفید هم است چنین میفرماید: «انما عرفالله من عرفه بالله، فمن لم یعرفه به لیس یعرفه، انما یعرف غیره» خدا را تنها کسی شناخت که با خدا شناخت، و هر کس او را به وسیله او نشناسد هرگز او را نشناخته است، بلکه غیر او را شناخته است. (توحید صدوق، ص143)
2- امام صادق(ع) در روایت مفصلی میفرماید: معرفت محبان واقعی اهل بیت(ع) به توحید، معرفت حقیقی و محکم است «انهم عرفوا التوحید حق معرفته و احکموا علم توحیده» آنان قبل از آنکه اسمای حسنای خدا را بشناسند، نخست خود او را میشناسند، زیرا آنان همواره خدا را شاهد و حاضر میبینند و معرفت عین شاهد مقدم بر معرفت اسم و وصف و فعل اوست. «ان معرفه عینالشاهد قبل صفته» (تحفالعقول، ص326)
3- امام صادق(ع) به زراره میفرماید: اگر زمان غیبت کبرای حضرت قائم را ادراک کردی پیوسته از خدا درخواست کن خودش را به تو بشناساند، تا در پرتو آن رسول و حجت او را نیز بشناسی و در دین گمراه نباشی «یا زراره! ان ادرکت ذلکالزمان فالزم هذا الدعاء: اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...» (بحارالانوار، ج54، ص146) در این دعا معرفت خدا قبل از شناخت بسیاری از امور یاد شده است. به طوریکه شناخت خدا باعث معرفت نبوت، رسالت و امامت میشود.
4- امام صادق(ع) از علی(ع) نقل میکند که فرمود: «اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله» خدا را به خدا بشناسید و رسول را به رسالت. (اصول کافی، ج1، ص85)
این مضمون، به گونهای دیگر در ادعیه نیز آمده است: «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» تو را به وسیله خودت شناختم و تو من را به خودت راهنمایی کردی. (دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد(ع))
5- از امام موسیبن جعفر(ع) نقل شده است که «انالله تبارک و تعالی... لیس بینه و بین خلقه حجاب غیرخلقه...» بین خدای تبارک و تعالی و خلق او جز خلق او حجابی نیست. (توحید صدوق، ص179) در حجابهای مادی حجاب، محجوب و محجوب عنه از یکدیگر جدا هستند، ولی در حجاب بودن خلق، خود خلق حجاب خود است. همانطور که اضافه مقولی دارای مضاف و مضافالیه است ولی در اضافه اشراقی مضاف عین مضافالیه است، حجاب عادی بین محجوب و محجوب عنه است ولی حجاب معنوی عین محجوب است. یعنی ویژگی این حجاب یکطرفه بودن آن است. زیرا خدای سبحان که نور محض است حجاببردار نیست. انسان است که خودبینی او حجاب اوست و دفع آن به نفی خودبینی و گذر از علم حصولی است. به قول حافظ در دیوان غزل 266 میان عاشق و معشوق هیچ حایلی نیست- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز هر قدر سعه وجودی انسان بیشتر و توان دید معنوی او قویتر باشد، بهره معرفت توحیدی او افزونتر است. هر چند هیچکس نمیتواند به حق معرفت او دست یابد حتی معرفت ختم رسولان که از بیشترین شعاع هستی و قویترین روح الهی برخوردار است، همراه با اظهار عجز است که فرمودند: «ما عرفناک حق معرفتک» (بحارالانوار، ج69، ص23)
6- در دعای عرفه امام حسین(ع) طبق نقل سید ابن طاووس(ره) جملات نغز و عمیقی است که به راستی مبین نزدیکترین راه معرفت توحیدی است، حضرت میفرماید: «الهی ترددی فیالاثار یوجب بعدالمزار» خدایا، سر در آثار (آفاق و انفس) موجب دوری از توست. مرا خدمتی فرما که به وصال شهود جمالت رساند. چگونه ممکن است چیزی که در وجود و هستی خویش محتاج توست، دلیل بر تو باشد؟ (چون دلالت آن به تبع وجودی است که تو به او دادهای) آیا برای غیر تو ظهوری است که تو آن را نداشته باشی و آن چیز موجب غیرظهور تو گردد؟! (کسی که ظاهر، باطن، اول و آخر هستی و وجود است، هرگز جا برای وجود غیر باقی نمیگذارد، چه رسد به اینکه غیرمظهر او باشد) کی غایب بودهای تا محتاج دلیل باشی و کی دور بودهای تا آثار (آفاق و انفس) کسی را به تو رساند؟! کورباد (یا کور است) چشمی که تو را همواره مراقب خود نمیبیند و در زبان باد (یا در زیان است) بندهای که نصیبی از عشق و محبت تو نیافت.
خدایا، امر کردی برای شناخت تو به آثار رجوع کنم ولی، مرا به تجلیات انوار و مشاهده خود نایل گردان تا درون خویش را از نگاه به آثار مصون دارم و با همتی بلند، از اعتماد به آنها روی برتابم و به تواصل گردم، که تو بر هر چیزی توانایی.
آری او داخل در هر چیزی است بدون امتزاج و خارج از آن است بدون بینونت «داخل فیالاشیاء علی غیر ممازجه، خارج منها علی غیر مباینه» (توحید صدوق، ص306)