به یاد « شهید محمدرضا چنگان»
یک انتخاب عاشقانه! (حدیث دشت عشق)
سال 1342 در خطه خانه زاد خورشید در نگین فیروزهای شهرهای ایران زمین، دیده به جهان گشود. نافله ناز نماز شبش ترک نمیشد و آن زمان که سکوت و خلوت و خاموشی شب، همه را به سوی خویش فرا میخواند، او به سوی معبود میشتافت.
آن زمان که مردی از تبار نور، در خزان غمزده و سرد پهلوی حدیث شکفتن را زمزمه نمود، طنین نوای پیر در گوش دل او نیز پیچید. پس با دوستانی چون «احمد ربانی»، فعالیت خویش را در مبارزه با رژیم وقت آغاز کرد. محل کارش جایگاه تجمع انقلابیون و اتخاذ تصمیمات آنان شد. تا جایی که حتی از رهگذر همین امور، موفق به انهدام گروهی از عمال رژیم شدند. پس از به بار نشستن انقلاب، به عضویت مدرسه بسیج عشق درآمد و پس از آن در سپاه پاسداران پذیرفته شد اما هیچ چیز این پرنده بیتاب را آرام نمیکرد. از سال 1360، پیوسته در دیار پیکرهای تا خدا رفته، حاضر بود و در عملیات «حصر آبادان» و سایر عملیاتهایی که تا زمان شهادتش انجام شد، شرکت داشت. مسئولیتهای مختلفی چون فعالیت در پست اسلحهخانه برای تجهیز گردانها، فعالیت در نیروی پیاده و سرانجام فرماندهی گردان «امام حسن مجتبی(ع)» را عاشقانه پذیرا بود. بارها زخمدار خاک سرخ دیار عاشقان شد و سرانجام سال 1363 در منطقه «هورالهویزه» و طی عملیات «بدر»، اذن دخول به ضیافتالله را دریافت نمود.
فرازی چند از وصیتنامه شهید:
«... پیامم به همه این است که جهاد را که فروع دین است فراموش نکنید که در غیر این صورت سعادت را به دست نمیآورید. دنیا پوچ است. مرگ را نمیتوان گول زد و از دستش فرار کرد. چه بهتر است عاشقانه انتخاب کنیم و به سویش برویم...»