معیت خدا و نقش اسباب در نظام هستی
محمدرضا ستوده
یکی از سنتهای الهی که خداوند برای خود به عنوان آییننامه، واجب کرده، سنت اسباب است. در روایات اسلامی آمده است که نظام هستی در سایه نظام علی و معلولی و سبب و مسبب مدیریت میشود. از جمله روایاتی که میگوید: ابی الله ان تجری الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهیز دارد که امور جز به اسبابش جریان یابد. پس نظام هستی همان نظام سبب و مسبب است.
از امام رضا(ع) روایت است که فرمود: کل قائم فی سواه معلول؛ هر قیامکننده در غیر خدا معلول است. پس میتوان گفت که خداوند علت علتها و علتالعلل است؛ به این معنا که سرچشمه هستی اوست و او همان علت اولین هستی است که علل میانی تا علت قریب به او وابسته است.
معیت قیومی خداوند در همه مراتب علل و اسباب
اگر گفته شود که خداوند علت علل و راس همه اسباب است، آیا به این معناست که خداوند در دیگر مراتب، حضوری ندارد؟ در پاسخ باید گفت که براساس آموزههای قرآنی اینکه خداوند علت علل است به معنای این نیست که در دیگر مراتب، حضوری ندارد یا حضور او محدود است.
خداوند اگر علت علل است در همه حلقات علل و اسباب حضور دارد و این گونه نیست که حلقهها مستقل عمل میکنند. پس خداوند هرگز در هیچ حلقهای کار را به سببی نسپرده است، بطوری که خداوند تنها در آغاز سلسله باشد و حلقات این سلسله بقیه امور را انجام بدهند؛ بلکه خداوند به حکم آن که با هر آفریدهای معیت قیومی دارد، در همه مراتب آفریده و نیز اسباب و حلقات علل حضور دارد. از همین رو در هر حلقهای از علت نزدیک آن آفریده به آن آفریده نزدیکتر است؛ چنان که با هر معلولی از خود آن معلول به خودش نزدیکتر است. لذا به عنوان نمونه درباره انسان میفرماید: نحن اقرب الیه من حبلالورید؛ از خود انسان به او از رگ گردنش نزدیکتر هستیم. (ق/16)
به سخن دیگر، خداوند به هر آفریدهای از خود آن آفریده به خودش نزدیکتر است؛ چه رسد نسبت به علت قریب یا سبب قریب آن آفریده که نسبت علی و معلولی به هم دارند. پس این گونه نیست که چون خداوند در راس علتها و اسباب است در میانه یا مباشر حضوری ندارد، بلکه نه تنها در همه حلقات هست، بلکه از خود علت قریب معلول به آن معلول نیز نزدیکتر است؛ زیرا مقام اطلاق خداوند که صمد است و همه جا را پر کرده است اجازه نمیدهد جایی باشد که او نباشد. خداوند بارها در آیات قرآنی بر این نکته تاکید میکند که هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن، به این معنا که در همان حال که اول است در آخر و در همان حال که ظاهر است، باطن است. خداوند بصراحت در آیه 84 سوره زخرف میفرماید: و هوالذی فیالسماء اله و فیالارض اله، او خدایی است که در آسمان و زمین خداست. حضور او در جایی به معنای عدم حضور در جایی دیگر نیست؛ چرا که خداوند همه هستی را پر کرده است و این گونه نیست که مانند باران که از آسمان تنزل یابد، آن را خالی کند و تجافی صورت گیرد. تجافی برای صمد معنایی ندارد.
حضرت امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه فرموده است: انت الدانی فی علوه و العالی فی دنوه؛ تو در عین نزدیکی، عالی و در عین علو در نزدیکی هستی. لذا ایشان میفرماید که خداوند هم با سبب و هم بیسبب میتواند به انسان کمک کند؛ زیرا بهرهگیری خداوند از سبب به معنای محدودیت او نیست که هر کاری را اگر بخواهد انجام دهد حتما باید با سبب انجام دهد و حلقات اسباب را از بالا تا پایین به عنوان حلقات ابتدایی و میانی و مباشر به کار گیرد، بلکه خداوند میتواند بیسببی هم کار را انجام دهد. پس اگر در کاری شفیع لازم است او میتواند بیشفیع نیز آن را انجام دهد: فیقضی لی حاجتی بغیر شفیع. پس قانون خداوند او را محدود و دست بسته نمیگذارد. به سخنی دیگر، قانون خداوند، او را محکوم نمیکند تا حاکم شود؛ چرا که وجود اسباب در کارها و امور به این معنا نیست که جلوی اطلاق مطلق را بگیرد؛ یعنی خداوندی که با هر چیزی است ولی این معیت مطلق است محدود به امری چون اسباب و علل و حلقات واسطهای نمیشود. پس خدایی که این اسباب و علل را آفریده و به کار میگیرد تا هر چیزی در محدوده خود عمل کند موجب نمیشود که اطلاق معیت خداوند با هر چیزی از او گرفته شود؛ چرا که خداوند در همه جا حضور دارد و به معلول نسبت به خودش نزدیکتر است چه رسد به علت قریب و مباشری که برای آن آفریده قرار داده؛ چرا که وقتی به خود معلول یک علت قریب و مباشر نزدیکتر است به حکم اولویت به علت قریب و مباشر آن نیز نزدیکتر خواهد بود و علت قریب موجود نمیشود تا خداوند مستقیم نتواند عمل کند.
یکی از سنتهای الهی که خداوند برای خود به عنوان آییننامه، واجب کرده، سنت اسباب است. در روایات اسلامی آمده است که نظام هستی در سایه نظام علی و معلولی و سبب و مسبب مدیریت میشود. از جمله روایاتی که میگوید: ابی الله ان تجری الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهیز دارد که امور جز به اسبابش جریان یابد. پس نظام هستی همان نظام سبب و مسبب است.
از امام رضا(ع) روایت است که فرمود: کل قائم فی سواه معلول؛ هر قیامکننده در غیر خدا معلول است. پس میتوان گفت که خداوند علت علتها و علتالعلل است؛ به این معنا که سرچشمه هستی اوست و او همان علت اولین هستی است که علل میانی تا علت قریب به او وابسته است.
معیت قیومی خداوند در همه مراتب علل و اسباب
اگر گفته شود که خداوند علت علل و راس همه اسباب است، آیا به این معناست که خداوند در دیگر مراتب، حضوری ندارد؟ در پاسخ باید گفت که براساس آموزههای قرآنی اینکه خداوند علت علل است به معنای این نیست که در دیگر مراتب، حضوری ندارد یا حضور او محدود است.
خداوند اگر علت علل است در همه حلقات علل و اسباب حضور دارد و این گونه نیست که حلقهها مستقل عمل میکنند. پس خداوند هرگز در هیچ حلقهای کار را به سببی نسپرده است، بطوری که خداوند تنها در آغاز سلسله باشد و حلقات این سلسله بقیه امور را انجام بدهند؛ بلکه خداوند به حکم آن که با هر آفریدهای معیت قیومی دارد، در همه مراتب آفریده و نیز اسباب و حلقات علل حضور دارد. از همین رو در هر حلقهای از علت نزدیک آن آفریده به آن آفریده نزدیکتر است؛ چنان که با هر معلولی از خود آن معلول به خودش نزدیکتر است. لذا به عنوان نمونه درباره انسان میفرماید: نحن اقرب الیه من حبلالورید؛ از خود انسان به او از رگ گردنش نزدیکتر هستیم. (ق/16)
به سخن دیگر، خداوند به هر آفریدهای از خود آن آفریده به خودش نزدیکتر است؛ چه رسد نسبت به علت قریب یا سبب قریب آن آفریده که نسبت علی و معلولی به هم دارند. پس این گونه نیست که چون خداوند در راس علتها و اسباب است در میانه یا مباشر حضوری ندارد، بلکه نه تنها در همه حلقات هست، بلکه از خود علت قریب معلول به آن معلول نیز نزدیکتر است؛ زیرا مقام اطلاق خداوند که صمد است و همه جا را پر کرده است اجازه نمیدهد جایی باشد که او نباشد. خداوند بارها در آیات قرآنی بر این نکته تاکید میکند که هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن، به این معنا که در همان حال که اول است در آخر و در همان حال که ظاهر است، باطن است. خداوند بصراحت در آیه 84 سوره زخرف میفرماید: و هوالذی فیالسماء اله و فیالارض اله، او خدایی است که در آسمان و زمین خداست. حضور او در جایی به معنای عدم حضور در جایی دیگر نیست؛ چرا که خداوند همه هستی را پر کرده است و این گونه نیست که مانند باران که از آسمان تنزل یابد، آن را خالی کند و تجافی صورت گیرد. تجافی برای صمد معنایی ندارد.
حضرت امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه فرموده است: انت الدانی فی علوه و العالی فی دنوه؛ تو در عین نزدیکی، عالی و در عین علو در نزدیکی هستی. لذا ایشان میفرماید که خداوند هم با سبب و هم بیسبب میتواند به انسان کمک کند؛ زیرا بهرهگیری خداوند از سبب به معنای محدودیت او نیست که هر کاری را اگر بخواهد انجام دهد حتما باید با سبب انجام دهد و حلقات اسباب را از بالا تا پایین به عنوان حلقات ابتدایی و میانی و مباشر به کار گیرد، بلکه خداوند میتواند بیسببی هم کار را انجام دهد. پس اگر در کاری شفیع لازم است او میتواند بیشفیع نیز آن را انجام دهد: فیقضی لی حاجتی بغیر شفیع. پس قانون خداوند او را محدود و دست بسته نمیگذارد. به سخنی دیگر، قانون خداوند، او را محکوم نمیکند تا حاکم شود؛ چرا که وجود اسباب در کارها و امور به این معنا نیست که جلوی اطلاق مطلق را بگیرد؛ یعنی خداوندی که با هر چیزی است ولی این معیت مطلق است محدود به امری چون اسباب و علل و حلقات واسطهای نمیشود. پس خدایی که این اسباب و علل را آفریده و به کار میگیرد تا هر چیزی در محدوده خود عمل کند موجب نمیشود که اطلاق معیت خداوند با هر چیزی از او گرفته شود؛ چرا که خداوند در همه جا حضور دارد و به معلول نسبت به خودش نزدیکتر است چه رسد به علت قریب و مباشری که برای آن آفریده قرار داده؛ چرا که وقتی به خود معلول یک علت قریب و مباشر نزدیکتر است به حکم اولویت به علت قریب و مباشر آن نیز نزدیکتر خواهد بود و علت قریب موجود نمیشود تا خداوند مستقیم نتواند عمل کند.