نقشآفرینی روسیه در بحران سوریه
سیده مهدیه قرشی
پذیرش طرح نظارت بر سلاح شیمیایی سوریه به عنوان اقدام ابتکارآمیز روسیه برای حل بحران سوریه از طرف کشورهای غربی و خود سوریه سبب شد تا التهابات ناشی از اعلام حمله نظامی به سوریه دچار وقفه شده و حرکت امریکا در منطقه با رکود و کنترل مواجه شود. اوباما که تا چندی پیش حمله مستقیم نظامی به سوریه را امری حتمی تلقی کرده بود در ادامه برنامه پرهیز از ورود به جنگ در این کشور، از کنگره خواست هرگونه رایگیری برای اقدام نظامی علیه سوریه را تا به نتیجه رسیدن این مسئله از طرق دیپلماتیک به تعویق بیندازند. این موضوع در حالی مطرح شد که به نظر میرسد آمریکا در تنگنا و محذورات بینالمللی و فشار لابیهای صهیونیستی و بدون در نظر گرفتن مقدورات داخلیاش قصد عملی کردن حمله نظامی را داشت که راه حل پیشنهادی روسیه، رقیب دیرینهاش در این زمان باعث شد تا به طور موقتی از این تنگنا خارج شود. در این میان و با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر منطقه، نمیتوان نقشآفرینی روسیه را در جریان فازهای مختلف پیش آمده در بحران اخیر نادیده گرفت. اگرچه در این مسیر موضعگیری روسیه در قبال بحران سوریه موجب شده تا آمریکا و متحدانش نتوانند به راحتی به اهداف خود در این کشور مبنی بر براندازی دولت قانونی سوریه دست یابند اما درعین حال نباید این مسئله را از نظر دور داشت که با توجه به نگاه رئالیستی حاکم بر محیط بینالمللی، میتوان حمایت روسیه از سوریه را در جهت دستیابی به منافعاش در منطقه تعبیر کرد. نگاهی گذرا به سیر تاریخی روابط میان این دو کشور که به قبل از فروپاشی شوروی سابق بازمیگردد، میتواند دلایل حمایت روسیه از سوریه را از منظر تاریخی تبیین نماید.
در سال 1925 اولین حزب کمونیستی در سوریه که اتفاقا پرقدرتترین حزب مایل به بلوک شرق در دنیای عرب نیز به شمار میرفت به کمک روسیه ایجاد شد. پس از استقلال سوریه در 17 آوریل 1946 روابط دو کشور گسترش یافت تا جایی که سوریه کمکهای قابل توجه نظامی و اقتصادی از روسیه دریافت کرد. شوروی علاوه بر فروش اسلحه به سوریه و مصر، پایگاههایی در خاورمیانه از جمله بندر لاذقیه در سوریه و بندر اسکندریه در مصر را در اختیار خود گرفت. در این دوران شوروی از حرکتهای کشورهای عربی بر ضد اسرائیل حمایت میکرد، یکی از این کشورها که در این جبهه قرار داشت، سوریه بود. اگرچه در ابتدا شوروی در تاسیس اسرائیل نقش بسزایی ایفا کرده بود اما پس از قرار گرفتن اسرائیل در قرارگاه بلوک غرب و مجهز شدن این کشور توسط آمریکا، روسیه ترجیح داد تا شروع به حمایت و تجهیز کشورهای عربی به خصوص مصر و سوریه کند. بر همین اساس، از اواخر دهه 1950 میلادی تا اواخر دهه 1980،به دنبال روی گردانی مصر از شوروی و پیوستن به بلوک غرب، عملا سوریه مهمترین متحد مسکو در منطقه خاورمیانه باقی ماند و به همین دلیل در این دوران ارتش سوریه توسط پیشرفتهترین تجهیزات جنگی روسیه، مجهز شد به طوری که در این راستا مسکو با تحویل موشکهای سام 50 به سوریه سعی کرد توازن نیروهای منطقه را علیه اسرائیل تغییر دهد. در سالهای پس از فروپاشی نیز، روسیه نزدیکی خود با سوریه را در قالب تمایل جهت حل و فصل مسائل جهانی ادامه داد اما طولی نکشید که در دهه 90 روسیه براساس گفتمان یورو آتلانتیکگرایی در سیاست خارجیاش به تحکیم روابط خود با غرب و آمریکا روی آورد و از کشورهای آسیایی فاصله گرفت. به همین دلیل در برههای روابط میان روسیه و سوریه به سردی گرایید لکن پس از روی کار آمدن گفتمان اورآسیانیسم روابط روسیه با کشورهای آسیایی و متحدان سابقاش مجدد افزایش یافت. در واقع روسیه به بهرهگیری از این گفتمان که همکاری با کشورهای آسیایی را درپی داشت، درصدد تضمین استقلال خود برآمد. همین موارد باعث شد که روسیه و سوریه، چه در سالهای حیات اتحاد شوروی و چه سالهای پس از آن، مبادرت به حفظ رابطه خود با سوریه کند. بهطوری که در جریان بحران سوریه، روسیه به حمایت از دولت این کشور پرداخته و در این میان هزینههای ناشی از این حمایت را که منجر به رویارویی این کشور با آمریکا در منطقه میگردید تقبل کرد.
از آنجا که حفظ ثبات و امنیت در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز از مهمترین دغدغههای روسیه به شمار میرود، بحران سوریه و دامنهدار شدن این کشمکشها در داخل این کشور، منافع روسیه را در مناطق یاد شده به خطر خواهد انداخت. چرا که در صورت شکست اسد و برکناری وی از ریاست دولت سوریه، فرصت مناسبی را برای جریانهای سلفی- وهابی و اصولاً اسلامگراهای رادیکال ایجاد خواهد کرد که درعین بهدست گرفتن زمام امور در این کشور، به گسترش نفوذ خود در منطقه پرداخته و باتوجه به اینکه منطقه آسیای مرکزی و قفقاز از جمعیت نسبتاً زیاد مسلمان برخوردار است بستر مساعدی جهت نفوذ گروههای سلفی- وهابی را ایجاد میکند. این امر مسلماً در ادامه منجر به حضور عربستان در این منطقه به عنوان رهبر جریانهای سلفی- وهابی شده و در ادامه نفوذ غیرمستقیم آمریکا را در منطقه تحت نفوذ روسیه حاصل خواهد نمود. از سوی دیگر سوریه به واسطه وجود بندر طرطوس تنها پایگاه روسیه در مدیترانه بوده و در صورت وقوع هرگونه خللی در روند اداره سوریه و کنارهگیری دولت اسد، روسیه این منطقه را از دست خواهد داد و بدینگونه مجال بیشتری برای حضور ناتو در مدیترانه ایجاد خواهد شد.
درعین حال و در زنجیره کشورهای وابسته به غرب در منطقه، قدرت گرفتن ترکیه نیز باتوجه به رویکرد نوعثمانیگرایی در سیاست خارجی این کشور که منجر به داعیهداری آن در کسب موقعیت هژمونی منطقهای شده، میتواند معادلات منطقهای را به هم زده و منافع روسیه در منطقه را با مخاطراتی روبهرو کند. در همین راستا تلاش ترکیه برای عبور دادن خط لولهای از ترکمنستان به اروپا نمونهای از اقدامات این کشور در جهت کاهش وابستگی اروپا به گاز روسیه و به دنبال آن به چالش کشیده شدن منافع روسیه در حوزه انرژی بوده است. به همین دلیل آینده سوریه بهطور مستقیم بر روال عملی و رفتار خارجی کشورهای منطقه تأثیر بسزا دارد. بنابراین روسیه با حمایت از کشورهایی چون سوریه قصد دارد منافع خود را به صورت حداکثری و درعین حال با کمترین هزینه به دست آورد. در واقع پیشروی جبهه غربی- عربی در سوریه و به دنبال آن در منطقه، منافع روسیه را با بحران مواجه خواهد کرد. درعین حال به دست گرفتن ابتکار عمل روسیه در حل مناقشات در منطقه نیز زمینهای برای بازگشت این کشور به شبه وضعیتی اثرگذار چون دوران قبل از فروپاشی شوروی فراهم کرده و از این رهگذر عرصه فعالیت آمریکا در منطقه را محدودتر مینماید. به همین جهت روسیه در تلاش است که با استفاده از روشهایی با حداقل تنش، توازن قوا را به منطقه بازگرداند. این موضوع اگرچه همواره از برنامههای اصلی آمریکا در قبال کشورهای مؤثر غرب آسیا به شمار میرفته لکن چیدمان این قدرتها از منظر هر یک از اعضای شورای امنیت، آمریکا و روسیه، تعریفی متفاوت دارد. درحال حاضر بحران سوریه شاخصی برای نمایاندن چگونگی صفبندی کشورها در مقابل یکدیگر شده است. درعین حال و با وجود این گروهبندیها، آمریکا و روسیه به جنگ سرد خاموش خود همچنان ادامه میدهند. در واقع بحران سوریه بهترین گزینه موجود در منطقه برای روسیه محسوب میشود زیرا این کشور با بهرهگیری از ظرفیتهای به وجود آمده میتواند به اعاده حیثیت خود بپردازد. این درحالی است که بعد از بهبود شرایط اقتصادی این کشور در دوره دوم ریاست جمهوری پوتین، تلاش این کشور در جهت دستیابی به مسئله فوق روند جدیتری به خود گرفته است و روسیه از قبل تنشهای سوریه، دست به مانوری برای عقب راندن حریف و محکم کردن جای پای خود در میان کشورهای منطقه غرب آسیا کرده است.
پذیرش طرح نظارت بر سلاح شیمیایی سوریه به عنوان اقدام ابتکارآمیز روسیه برای حل بحران سوریه از طرف کشورهای غربی و خود سوریه سبب شد تا التهابات ناشی از اعلام حمله نظامی به سوریه دچار وقفه شده و حرکت امریکا در منطقه با رکود و کنترل مواجه شود. اوباما که تا چندی پیش حمله مستقیم نظامی به سوریه را امری حتمی تلقی کرده بود در ادامه برنامه پرهیز از ورود به جنگ در این کشور، از کنگره خواست هرگونه رایگیری برای اقدام نظامی علیه سوریه را تا به نتیجه رسیدن این مسئله از طرق دیپلماتیک به تعویق بیندازند. این موضوع در حالی مطرح شد که به نظر میرسد آمریکا در تنگنا و محذورات بینالمللی و فشار لابیهای صهیونیستی و بدون در نظر گرفتن مقدورات داخلیاش قصد عملی کردن حمله نظامی را داشت که راه حل پیشنهادی روسیه، رقیب دیرینهاش در این زمان باعث شد تا به طور موقتی از این تنگنا خارج شود. در این میان و با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر منطقه، نمیتوان نقشآفرینی روسیه را در جریان فازهای مختلف پیش آمده در بحران اخیر نادیده گرفت. اگرچه در این مسیر موضعگیری روسیه در قبال بحران سوریه موجب شده تا آمریکا و متحدانش نتوانند به راحتی به اهداف خود در این کشور مبنی بر براندازی دولت قانونی سوریه دست یابند اما درعین حال نباید این مسئله را از نظر دور داشت که با توجه به نگاه رئالیستی حاکم بر محیط بینالمللی، میتوان حمایت روسیه از سوریه را در جهت دستیابی به منافعاش در منطقه تعبیر کرد. نگاهی گذرا به سیر تاریخی روابط میان این دو کشور که به قبل از فروپاشی شوروی سابق بازمیگردد، میتواند دلایل حمایت روسیه از سوریه را از منظر تاریخی تبیین نماید.
در سال 1925 اولین حزب کمونیستی در سوریه که اتفاقا پرقدرتترین حزب مایل به بلوک شرق در دنیای عرب نیز به شمار میرفت به کمک روسیه ایجاد شد. پس از استقلال سوریه در 17 آوریل 1946 روابط دو کشور گسترش یافت تا جایی که سوریه کمکهای قابل توجه نظامی و اقتصادی از روسیه دریافت کرد. شوروی علاوه بر فروش اسلحه به سوریه و مصر، پایگاههایی در خاورمیانه از جمله بندر لاذقیه در سوریه و بندر اسکندریه در مصر را در اختیار خود گرفت. در این دوران شوروی از حرکتهای کشورهای عربی بر ضد اسرائیل حمایت میکرد، یکی از این کشورها که در این جبهه قرار داشت، سوریه بود. اگرچه در ابتدا شوروی در تاسیس اسرائیل نقش بسزایی ایفا کرده بود اما پس از قرار گرفتن اسرائیل در قرارگاه بلوک غرب و مجهز شدن این کشور توسط آمریکا، روسیه ترجیح داد تا شروع به حمایت و تجهیز کشورهای عربی به خصوص مصر و سوریه کند. بر همین اساس، از اواخر دهه 1950 میلادی تا اواخر دهه 1980،به دنبال روی گردانی مصر از شوروی و پیوستن به بلوک غرب، عملا سوریه مهمترین متحد مسکو در منطقه خاورمیانه باقی ماند و به همین دلیل در این دوران ارتش سوریه توسط پیشرفتهترین تجهیزات جنگی روسیه، مجهز شد به طوری که در این راستا مسکو با تحویل موشکهای سام 50 به سوریه سعی کرد توازن نیروهای منطقه را علیه اسرائیل تغییر دهد. در سالهای پس از فروپاشی نیز، روسیه نزدیکی خود با سوریه را در قالب تمایل جهت حل و فصل مسائل جهانی ادامه داد اما طولی نکشید که در دهه 90 روسیه براساس گفتمان یورو آتلانتیکگرایی در سیاست خارجیاش به تحکیم روابط خود با غرب و آمریکا روی آورد و از کشورهای آسیایی فاصله گرفت. به همین دلیل در برههای روابط میان روسیه و سوریه به سردی گرایید لکن پس از روی کار آمدن گفتمان اورآسیانیسم روابط روسیه با کشورهای آسیایی و متحدان سابقاش مجدد افزایش یافت. در واقع روسیه به بهرهگیری از این گفتمان که همکاری با کشورهای آسیایی را درپی داشت، درصدد تضمین استقلال خود برآمد. همین موارد باعث شد که روسیه و سوریه، چه در سالهای حیات اتحاد شوروی و چه سالهای پس از آن، مبادرت به حفظ رابطه خود با سوریه کند. بهطوری که در جریان بحران سوریه، روسیه به حمایت از دولت این کشور پرداخته و در این میان هزینههای ناشی از این حمایت را که منجر به رویارویی این کشور با آمریکا در منطقه میگردید تقبل کرد.
از آنجا که حفظ ثبات و امنیت در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز از مهمترین دغدغههای روسیه به شمار میرود، بحران سوریه و دامنهدار شدن این کشمکشها در داخل این کشور، منافع روسیه را در مناطق یاد شده به خطر خواهد انداخت. چرا که در صورت شکست اسد و برکناری وی از ریاست دولت سوریه، فرصت مناسبی را برای جریانهای سلفی- وهابی و اصولاً اسلامگراهای رادیکال ایجاد خواهد کرد که درعین بهدست گرفتن زمام امور در این کشور، به گسترش نفوذ خود در منطقه پرداخته و باتوجه به اینکه منطقه آسیای مرکزی و قفقاز از جمعیت نسبتاً زیاد مسلمان برخوردار است بستر مساعدی جهت نفوذ گروههای سلفی- وهابی را ایجاد میکند. این امر مسلماً در ادامه منجر به حضور عربستان در این منطقه به عنوان رهبر جریانهای سلفی- وهابی شده و در ادامه نفوذ غیرمستقیم آمریکا را در منطقه تحت نفوذ روسیه حاصل خواهد نمود. از سوی دیگر سوریه به واسطه وجود بندر طرطوس تنها پایگاه روسیه در مدیترانه بوده و در صورت وقوع هرگونه خللی در روند اداره سوریه و کنارهگیری دولت اسد، روسیه این منطقه را از دست خواهد داد و بدینگونه مجال بیشتری برای حضور ناتو در مدیترانه ایجاد خواهد شد.
درعین حال و در زنجیره کشورهای وابسته به غرب در منطقه، قدرت گرفتن ترکیه نیز باتوجه به رویکرد نوعثمانیگرایی در سیاست خارجی این کشور که منجر به داعیهداری آن در کسب موقعیت هژمونی منطقهای شده، میتواند معادلات منطقهای را به هم زده و منافع روسیه در منطقه را با مخاطراتی روبهرو کند. در همین راستا تلاش ترکیه برای عبور دادن خط لولهای از ترکمنستان به اروپا نمونهای از اقدامات این کشور در جهت کاهش وابستگی اروپا به گاز روسیه و به دنبال آن به چالش کشیده شدن منافع روسیه در حوزه انرژی بوده است. به همین دلیل آینده سوریه بهطور مستقیم بر روال عملی و رفتار خارجی کشورهای منطقه تأثیر بسزا دارد. بنابراین روسیه با حمایت از کشورهایی چون سوریه قصد دارد منافع خود را به صورت حداکثری و درعین حال با کمترین هزینه به دست آورد. در واقع پیشروی جبهه غربی- عربی در سوریه و به دنبال آن در منطقه، منافع روسیه را با بحران مواجه خواهد کرد. درعین حال به دست گرفتن ابتکار عمل روسیه در حل مناقشات در منطقه نیز زمینهای برای بازگشت این کشور به شبه وضعیتی اثرگذار چون دوران قبل از فروپاشی شوروی فراهم کرده و از این رهگذر عرصه فعالیت آمریکا در منطقه را محدودتر مینماید. به همین جهت روسیه در تلاش است که با استفاده از روشهایی با حداقل تنش، توازن قوا را به منطقه بازگرداند. این موضوع اگرچه همواره از برنامههای اصلی آمریکا در قبال کشورهای مؤثر غرب آسیا به شمار میرفته لکن چیدمان این قدرتها از منظر هر یک از اعضای شورای امنیت، آمریکا و روسیه، تعریفی متفاوت دارد. درحال حاضر بحران سوریه شاخصی برای نمایاندن چگونگی صفبندی کشورها در مقابل یکدیگر شده است. درعین حال و با وجود این گروهبندیها، آمریکا و روسیه به جنگ سرد خاموش خود همچنان ادامه میدهند. در واقع بحران سوریه بهترین گزینه موجود در منطقه برای روسیه محسوب میشود زیرا این کشور با بهرهگیری از ظرفیتهای به وجود آمده میتواند به اعاده حیثیت خود بپردازد. این درحالی است که بعد از بهبود شرایط اقتصادی این کشور در دوره دوم ریاست جمهوری پوتین، تلاش این کشور در جهت دستیابی به مسئله فوق روند جدیتری به خود گرفته است و روسیه از قبل تنشهای سوریه، دست به مانوری برای عقب راندن حریف و محکم کردن جای پای خود در میان کشورهای منطقه غرب آسیا کرده است.