در حالی که حدود یک هفته از آغاز به کار دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا میگذرد، ابهامات و گمانهزنیها در خصوص سیاستها و جهتگیریهای وی – به ویژه در حوزه سیاست خارجی- در حجم وسیعی ادامه دارد. مواضع ضد و نقیض و غیرشفاف ترامپ درباره مسائل مختلف به گونهای است که جفری گلدبرگ –تحلیلگر مشهور و سردبیر نشریه آتلانتیک- در یکی از برنامههای تلویزیونی پربیننده آمریکا میگوید؛ چندی پیش وزیرخارجه یکی از کشورهای عربی از من درباره سیاست ترامپ در قبال ایران پرسید و من فیالبداهه جواب دادم: ممکن است ترامپ در چهار سال آینده با ایران وارد جنگ شود و این احتمال نیز وجود دارد که به ایران برود تا یک سری هتلها و زمینهای گلف را در آنجا افتتاح کند! من نمیدانم! همه اینها قابل بحث است. پاسخ گلدبرگ بازتابی از غیرقابل پیشبینی بودن ترامپ است. به این معنا که او میتواند سیاستی تا 180 درجه متضاد داشته باشد. اما شواهد و قرائن نشان میدهد ترامپ نه با ایران وارد جنگ خواهد شد و نه برای افتتاح هتل و زمین گلف به ایران خواهد آمد. البته امضای دیروز ترامپ پای دستورالعمل محدودیت سفر اتباع هفت کشور - از جمله ایران - به آمریکا نشانهای از رویکرد مستاجر جدید کاخ سفید است. دیروز ترامپ دستوری را امضا کرد که به جرات میتوان گفت، بستر آن در دولت اوباما فراهم شده بود. با این حال هنوز نمیتوان با قاطعیت گفت دیپلماسی ترامپ چه خواهد بود و اگر این سؤال از خود او هم بشود، شاید پاسخی شبیه سردبیر نشریه آتلانتیک بدهد! چرا که او فعلاً با چالشهای فوری و مهمتری دست بهگریبان است. ترامپ به عنوان تاجری میلیاردر که حالا رئیسجمهور شده و آمریکا به عنوان کشوری که تا چند سال پیش، سودای جهان تک قطبی را در سر داشت، روزهای سختی را میگذراند و به احتمال قریب به یقین روزهای بسیار سختتری نیز در پیش خواهد داشت. هرچه این تنش و چالش درونی آمریکا گستردهتر و عمیقتر شود، میتواند به نفع ایران باشد. رئیسجمهور کنونی آمریکا با نوعی بحران مشروعیت مواجه است. تظاهرات علیه رئیسجمهوری که تازه قدرت را به دست گرفته در تاریخ آمریکا بیسابقه است. نکته قابل تامل آنکه این اعتراضات صرفاً محدود به مردمی که به ترامپ رای دادهاند نیست و بخشی از سیستم حاکم بر آمریکا نیز در این آتش میدمند، از چهرهها و رسانههای پرنفوذ گرفته تا سیستم اطلاعاتی و امنیتی این کشور. نقش سیا در این ماجرا جالب و قابل تامل است. جیمز پتراس استاد جامعهشناسی دانشگاه بینگهامتون در نیویورک تحلیلی خاص در این مورد دارد. به عقیده وی در حالی که همیشه دستگاههای امنیتی آمریکا – در راس آنها سازمان سیا - با ابزار مختلف و کمک سایر نهادهای آمریکا مشغول توطئه و براندازی (Regime Change) علیه دولتهای مخالف خارجی بودهاند، برای نخستین بار در تاریخ این کشور، سیا در حال انجام همین عملیات علیه دولت ترامپ است. نکته جالبتر آنکه در این پروژه دقیقاً از همان شیوههایی استفاده میشود که در مورد دولتهای متخاصم خارجی کاربرد دارد؛ تهییج مخالفان، سازماندهی تظاهرات، استفاده از چهرههای سرشناس و مشهور در حوزههای مختلف، میدانداری رسانهها، برچسبزنی و ترور شخصیت، اتهامزنی بخصوص در زمینههای اخلاقی، ادعای دستکاری در انتخابات و به چالش کشیدن نتایج، اتهام وابستگی به خارج که در این مورد خاص ترامپ عامل کرملین لقب گرفت! مخالفتهای داخلی با ترامپ تا جایی پیش رفت که عدهای سیاستمدار چپ و راست آمریکا در اقدامی بیسابقه از «الکترال کالج» خواستند برخلاف نتیجه نهایی انتخابات، هیلاری کلینتون را به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا معرفی کند. چرا که الکترال کالج نقش تنفیذکننده رای مردم را داشته و به لحاظ قانونی این قدرت را دارد که فرد دیگری را برخلاف رای مردم به عنوان رئیسجمهور معرفی کند. گرچه این مجمع درخواست انتخاب کلینتون را رد کرد اما طرح چنین مطالبهای، خود گویای عمق بحران سیاسی در سیستم آمریکاست. فارغ از اینکه آیا موج اعتراضات علیه ترامپ سازماندهی شده است یا خودجوش، بهرحال نشان دهنده وضعیتی غیرطبیعی و بیسابقه است که ظرفیت تبدیل به بحران را نیز دارد. تا جایی که عدهای عنوان کردهاند احتمال دارد ترامپ نتواند دوران چهار ساله ریاستجمهوری خود را به پایان برساند. در عین حال برخی پا را از این نیز فراتر گذاشته و دونالد ترامپ را «گورباچف غرب» نامیدهاند. شعار گورباچف ایجاد اصلاحات در سیستم اتحاد جماهیر شوروی و در معنایی وسیعتر بلوک شرق بود که در نهایت به فروپاشی این سیستم انجامید. شعار ترامپ نیز دست کمی از آن ندارد و گفته بود وقتی به کاخ سفید رفت سیفون را خواهد کشید و در این چند روز با اظهارات و حتی دستورات و تصمیمات جنجالی درصدد است نشان دهد به وعدههای انتخاباتی خود پایبند است. موج ترامپهراسی و ترامپستیزی به مرزهای آمریکا محدود نشده و کشورهای اروپایی را نیز به شدت درگیر کرده است. آمریکا برای اروپا همان نقشی را بازی میکند که شوروی سابق برای بلوک شرق بازی میکرد و زلزله در واشنگتن، اروپا را نیز خواهد لرزاند. امروز تحلیلگران غربی از به راه افتادن موج «ترامپیسم» در اروپا خبر میدهند. موجی که باعث میشود سیاستمدارانی با شعارهای ملیگرایانه در سیاست و اقتصاد آزادگریز و حمایتآمیز در اقتصاد روی کار آیند و نظم و نظامهای سیاسی- امنیتی(مثل ناتو) و اقتصادی را تضعیف کرده و در نهایت به هم بزنند. همزمان با روی کار آمدن ترامپ، راستگرایان اروپا در شهر کوبلنز در آلمان گردهم آمدند. محور سخنرانیها علیه پناهجویان و مهاجران، یورو (پول واحد اروپا) و مرزهای باز اروپا بود. مارین لوپن، نامزد انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، سال 2016 را سال بیداری مردم انگلیس (به دلیل رای به خروج از اتحادیه اروپا) خواند و گفت: «من مطمئنم، مردم قارۀ اروپا هم بیدار میشوند.» در تحلیل این وضعیت نباید به بیراهه رفت و دچار افراط و تفریط و جوزدگی شد. ترامپ عامل آشفتگی امروز آمریکا و پسلرزههای آن در اتحادیه اروپا نیست. ترامپ و نسخههای مشابه آن، خود محصول یک آشفتگی و دوران گذار هستند. دورانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی میتوان آن را «پیچ تاریخی» نامید. ایشان بیش از دو سال پیش در تبیین این شرایط میفرمایند؛ «نگاه به اوضاع سیاسی جهان و منطقه نشان میدهد که ما در مقطع حساسی هستیم؛ به معنای واقعی کلمه، امروز یک پیچ تاریخی است. این را بدانید! اگر قوی نباشید زور خواهید شنفت؛ نه از آمریکا و غرب، حتی از موجودی مثل صدام. اگر قوی نباشید به شما زور میگویند، بر شما تحمیل میکنند. باید قوی بشوید.» (16/4/1393) اگر زیربنا، علل، ملزومات، نتایج و دورنمای این پیچ تاریخی به طور دقیق و درستی فهم شود، تصمیمگیری درباره چگونه سیاست ورزیدن درست خواهد بود و در غیر این صورت، تصمیمات و برنامهها بر پایه متغیرهایی فرعی مانند فلان توافقی که معلوم نیست چقدر عمر داشته باشد و فلان سیاستمداری که آنسوی دنیا روی کار آمده و سرنوشتش روشن نیست و مسائلی از این دست، بنا خواهند شد. توجه به این نکته ظریف و اساسی، تکلیف تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور را در مواجهه با دولت ترامپ روشن میکند. اگر تصویر دقیقی از جایگاه فعلی و مقصد خود در این راه داشته باشیم، ترامپ چیزی جز یک دستانداز در این پیچ تاریخی نیست و عبور از این دستانداز برای ایران اسلامی به آسانی صورت میپذیرد، همانطور که از سراب اوباما عبور کردیم. محمد صرفی