مظلومیت دوباره سینمای دفاع مقدس؛ این بار اروند
تصویرروز-
فیلم «اروند» تازهترین محصول سینمای ایران در حوزه دفاع مقدس است. ساخت این فیلم از اواخر پاییز سال گذشته و در سکوت خبری شروع شد، اما آنچه توجه را به آن جلب کرد، موضوع اصلی این فیلم بود. قرار بود که برای اولینبار موضوع تکاندهنده 175 غواص شهید در یک فیلم سینمایی به تصویر کشیده شود. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: یونس جانباز اعصاب و روان، حالا بیست و هفت سال پس از پایان جنگ هنوز هم با خاطره همرزمانش روزگار میگذراند. همراه شدن او با یک گروه تفحص اما اتفاقات تازهای را در این جریان سیال ذهن وارد میکند.
این فیلم اما همانطور که در سکوت، ساخته شد، در سکوت رونمایی شد و در سکوت هم به نمایش درآمد. علیرغم اینکه فیلم اروند، اثری بالاتر از سطح متوسط سینمای ایران است و به لحاظ ساختاری و دراماتیک نیز یک فیلم استاندارد و خوب محسوب میشود اما با حداقل سالنهای سینما وارد مرحله اکران شد. به همین دلیل هم پوریا آذربایجانی، کارگردان این فیلم، با انتشار یادداشتی به این بیمهری واکنش نشان داد. متن یادداشت کارگردان فیلم «اروند» به این شرح است:
«زمانه لابد عوض شده است یونس… زمانه لابد دیگر زمانهات نیست یونس…خریدار نداری این روزها… این چند ماه عمده شنیدهایم این را …خریدار نداری… کسی لابد نمیپسندد تصویر آدمهای خاکآلود و عاشقی را که از اعماق تاریخ آمده باشند بر سردر سینما… کسی حوصلهات را ندارد… نه اینجا جنجال درست کردهای که جالب باشی و نه افتخاراتت مرزها را درهم نوردیده که دورهات کنند و نه سفرهای گسترده بودی که آدمهایی از سازمانهای مختلف… پسرخالهها و فامیلها چند ماهی را نشسته باشند دورش به مهمانی… صفحه اینستاگرام و فالوورهم که نداری …
اصلا کجا آمدهای تو؟… از کجا آمدهای تو؟… واقعا خودت بگو… سوار کدام موج بودهای و یا هستی که الآن میخواهی تصویر تو راهم بگذارند قاطی تصویر سایر موجسواران اعزامی به المپیک فروش … اصلا قرارت این بوده مگر با خودت هیچوقت؟… قرار موج و فروش؟…
نه نبوده … خودت نمیگویی… یعنی اصلا تو عادت نداری به حرف زدن … آن هم بلند حرف زدن… ولی آنها که با تو بودهاند … همراه …و بیشتر میشناختهاند تو را بارها گفتهاند و نوشتهاند که یونسها هیچ نبودند اگر بودن را با تفاسیر امروز معنی کنیم … بعد، یکیشان، یکی از همانها که دلش را همانوقت، همان سی سال پیش همراه با تو جا گذاشته بود توی نهر خین میپرسد … اصلا کدام اینها حاضرند زن و بچه و جوانیشان را بگذارند توی این شهر درندشت و بروند دست خالی بایستند جلوی گلوله که مبادا همشهریشان فردا به جای بفرما بگوید تفضل…
نسل دیگری بودهاند آنها … نسل برتر شاید… آخرین نسل برتر… نسلی که با پول معامله نشده اند… نسلی که با پول معامله نکردهاند … نسلی که همه چیزشان را گذاشتهاند و رفتهاند تا ما بمانیم و یادشان… که امروز آن هم خریدار ندارد …اصلا کدام یاد ؟… مگر یادآوری صرفه اقتصادی هم دارد؟…
میشنوی یونس؟… میبینی یونس؟…
میشنوی… میبینی…
میگویی تقصیر ندارند …تقصیر ندارید … آدمید خب…موجسوار که باشی پاهایت بند تخته موج است و خودت هم سیالی روی آب… آدم روی آب اصلا چه خبر دارد از آدم زیر آب … آدمهای زیر آب… ما آدمهای زیر آبیم رفیق … آدمهای توی رود … آدمهای اروند … اروند را مگر خودت نساختهای؟… خودت نیامدهای مگر خین … بیلهای تفحص را مگر خودت ندیدهای توی ساحل امالرصاص؟… لمسشان نکردهای مگر… روی زمین آنچه مانده است از ما یک مشت خاک است و کمی استخوان … اصلا خودت را بگذار جای صاحبان سینما… کله کداممان را میخواهند بگذارند روی سردر؟… اصلا کدام کله را … یک همرزم آذری هم داشتیم که چشمش سبز بود و امیدمان به او بود … رضا را میگویم … اما مادرش همین چند ماه پیش دو حفره تحویل گرفت به جای چشمانش…میخندی… میگویی آنها که اسمشان مقاومت است و یا این اسم را الصاق کردهاند به خودشان و مقابل هر بیان تازهوارد و صادق و مستقلی هم مقاومت میکنند ندیدند … یا نخواستند که ببینند … بیدعوت بودهایم ما از ابتدا… بیدعوتیم ما اینجا…
دیشب یکی از بچهها … همان که تیر رسام سرش را شکافت … حسین را میگویم …میگفت … همان خردادماه هم که همه آمدند و جمع شدند دورمان و تصویر گرفتند و همه صفحات مجازیشان شد صد و هفتاد و پنج… جای شکرش باقیست …پس عکسی را نشانم داد با مدیری که کت و شلوار پوشیده بود و دست گذاشته بود روی تابوت و زیرش نوشته بود … چه بی ادعا رفتند…»
گفتنی است، صفحه تصویر روز به زودی به نقد و بررسی فیلم «اروند» خواهد پرداخت.