kayhan.ir

کد خبر: ۸۶۷۴۸
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۳
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس»

ترور علما به دستور مشروطه‌خواهان انگلیسی



در ذكر خير خواهي‌(!) لامينگتون و براون و كرزن تنها همين قرارداد 1919 بس‌!، قراردادي كه سلطه مستشاران انگليسي بر قشون‌، ماليه و فرهنگ را ايجاد مي‌كرد و رهبران كميته ايران اين پيروزي آن را جشن مي‌گرفتند. وقتي بدانيم كه براون -كه آن همه براي ايران اظهار دلسوزي مي‌كرد قرار بود در اين بين زمام امور فرهنگ ايران را در دست بگيرد.»ديگر باورمان خواهد شد كه او اين جمله را: «دعاي مخلص هميشه اين خواهد بود كه به قوت تعالي مصايب ايران مظلوم رفع شود»، هرگز از روي حسن نيت نگفته است‌.
ديگر يار انگليسي براون در كميته ايران‌، لرد جورج ناتانيل كرزن اشراف‌زاده بود. او دوران كودكي‌اش را زير نظر دايه‌اي سخت‌گير و آموزگاري بسيار منضبط گذراند. جورج پسري فعال‌، باهوش و داراي نبوغي ذاتي به‌خصوص در نامه‌نگاري و مقاله‌نويسي بود. در 19 سالگي عازم آكسفورد شد، پنج سال تحصيل در آكسفورد، جورج را با بسياري از مسايل مهم روز و نيز سياستمداران زمانش آشنا كرد.
نطق‌هايي كه اين جوان بلندپرواز در انجمن ادبي آكسفورد مي‌كرد و مقالاتي كه براي روزنامه‌هاي لندن مي‌نوشت‌، به مرور چهره او را به محافل با نفوذ و سياستمداران شناساند و همين شهرت باعث شد تا او در سال 1886 براي اولين بار نماينده مجلس شود و يك سال بعد به دور دنيا سفر كند.
لرد كرزن‌، نايب السلطنه بريتانيا در هند در سال‌هاي نخست قرن 20 ميلادي و طراح اصلي قرار داد 1919 بود كه ايام جواني‌، در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه در پوشش مخبر روزنامه تايمز لندن به ايران آمد. درباره كرزن به درستي گفته‌اند كه‌: «در پس چهره يك اشراف‌زاده هوشمند و جذاب‌، با شور و علاقه فراوان‌، خود را وقف نظام امپرياليستي كرده بود. سفرهاي او بخشي از آموزش يا تعليم جهت مطالعة نزديك درباره اوضاع كشورهايي بود كه مي‌دانست روزي براي حكمراني به آن‌جا احضار خواهد شد.»
كرزن در سال 1893 به موكلان حوزه انتخابي خود گفت‌: «صحيح يا غلط، به نظر من چنين مي‌رسد كه ادامه موجوديت اين مملكت [بريتانيا] بستگي به حفظ بلكه مي‌خواهم جلوتر بروم و بگويم به توسعه امپراتوري بريتانيا دارد.»
عجيب نيست كه ياران براون را در كميته ايران چنين كساني تشكيل مي‌دادند. براون پس از احياي بابيگري و سپس بهايي‌گري كه اميد سياستمداران انگليس براي جايگزيني اسلام بود، وظيفه داشت تا با جايگزيني مأموران صددرصد وابسته به انگليس‌، سياست‌هاي استكباري بريتانيا در قبال جنبش مشروطه را هدايت كند.
از همين رو بود كه ايرانياني را كه به تعبير خود از 16 سالگي درصدد، رهايي از تقليد و اطاعت كوركورانه تعبدي بوده‌اند، در كميته ايران جذب و ساماندهي كرد. افرادي چون عيسي صديق‌، ذبيح بهروز، معاضدالسلطنه پيرنيا، محمد قزويني و سيدحسن تقي‌زاده براي براون مهره‌هاي ارزشمندي محسوب مي‌شدند كه در پيوند با نمايندگان و سياستمداران انگليسي‌، هدايت جريان مشروطه را در اوضاع بي‌نظمي و بي‌خبري دولت ايران كه آمار و علت مرگ و مير را از مرده‌شورها مي‌گرفت‌(!)، به دست انگلستان مي‌سپردند.
براون براي توجيه اين سرسپردگي به اعضاي كميته تفهيم مي‌كرد كه اگر ايران را تنها بگذاريم‌، دلايل بسياري وجود دارد كه تحت نفوذ بلشويك‌ها از طريق شمال قرار بگيرد. به همين جهت است كه در نامه‌هاي براون به تقي‌زاده‌، مسئله خطر بلشويك‌ها بسيار مورد تأكيد قرار مي‌گيرد.
اما در واقع در پس پرده تشكيل اين كميته هدف انگليسي‌ها حفظ منافع بازرگاني بريتانيا بود كه در كتاب محرمانه‌اي كه وزارت امورخارجه جهت استناد هيئت نمايندگي اين كشور در كنفرانس 1919 در اختيار اعضاي خود قرار داده بود، در چندين بند منافع بازرگاني بريتانيا را به اين شرح خلاصه كرده است‌:
الف‌) حفظ و نگهداري شعب تلگراف اروپا و هند و كمپاني تلگراف هند و اروپا
ب‌) بانك شاهنشاهي ايران‌
ج‌) بازرگاني دريايي در خليج فارس‌
د) كمپاني نفت انگليس و ايران‌
 هـ) امتياز كمپاني لينچ بروس در رودخانه كارون و اهواز به اصفهان‌
و) امتياز سنديكاي راه آهن ايران‌
ز) حفظ و نگهداري شركت‌هاي مختلف بازرگاني بريتانيا و هند.
به قول دنيس رايت‌:
«در واقع اين‌گونه بر مي‌آيد كه در آخرين روزهاي عمر دودمان قاجاريه نيز، درست همانند آغاز سلطنت آن‌ها، بريتانيا حفظ منافع خود را در حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران به مثابه سدي در برابر امپراتوري خود در هندوستان مي‌ديده است‌، صرف نظر از اين‌كه حال در ايران منافع عظيم اقتصادي نصيب انگلستان شده بود كه بايد از آن‌ها حمايت مي‌كرد.»
  ***
 مشروطه انگليسي در دستان براون و تقي‌زاده‌
روز 25 محرم 1326، اتومبيل سلطنتي محمدعلي شاه به سمت دوشان تپه در حركت بود، به فاصله چند متر پس از اتومبيل‌، چند كالسكه و تعدادي فراش و نگهبان به‌دنبال اتومبيل حركت مي‌كردند كه ناگهان انفجار دو نارنجك‌، اتومبيل و فراش‌ها را از جا كند. چند نفر از فراش‌ها فرياد زدند كه به جان شاه سوءقصد شده‌! در اين هنگام‌، كالسكه‌اي كه به‌دنبال اتومبيل حركت مي‌كرد، به سرعت جاده را دور زد و به طرف قصر سلطنتي بازگشت‌. شاه كه داخل كالسكه سلطنتي بود، جان سالم به در برد اما اين مسئله او را مصمم كرد تا مجلس اول را كه با فرمان مشروطيت آغاز به كار كرده بود، از ميان بردارد. به‌دنبال آن‌، مجلس بمباران و تعطيل شد. پس از بمباران مجلس سيدحسن‌تقي‌زاده كه يكي از نمايندگان وقت بود، به سفارت انگلستان پناهنده شد.
شاه كه از دست داشتن تقي‌زاده در جريان سوءقصد مطلع شده بود، از سفارت انگلستان خواست تا او را تحويل دهد اما سفارت نپذيرفت‌. «شاه خواست تا او را ده سال تبعيد كنند اما سفارت نپذيرفت و با چانه زدن‌هاي مكرر اين مدت را به يكسال و نيم تقليل داد. او با كمك كالسكه سفارت از تهران خارج شد و به رشت رفت‌. در آن‌جا جناب «رابينو» كنسول انگليس از او پذيرايي كرد و در پذيرايي تقي‌زاده تشريفات خاص قايل شد.»
سرانجام خشم شاه به تعطيلي و بمباران مجلس و دست آخر به عزل خودش منجر شد و بار ديگر مجلس آغاز به كار كرد.
نمايندگان مجلس دوم نيز مانند مجلس اول با يكديگر اختلافات بسياري داشتند، برخي از آن‌ها معتدل و برخي ديگر به شدت تندرو بودند. تندروها كه رهبراني چون سيدحسن تقي‌زاده و حيدر عمواوغلي را داشتند، انجمن آذربايجان را كه فرمان قتل محمدعلي شاه را نيز داده بود، اداره مي‌كردند. آن‌ها در همان شروع كار مجلس دوم‌، درصدد برآمدند تا به يكباره با از ميان برداشتن مخالفين خود در مجلس‌، زمام امور را در دست گيرند. اولين قرعه به نام آيت‌الله بهبهاني اصابت كرد و او كه تنها مرد مبارزه با افراطي‌ها به‌شمار مي‌رفت‌، در روز 8 رجب 1328 ترور شد.
با ترور مرحوم آيت‌الله سيد عبدالله بهبهاني مردم و روحانيت كه پيش از اين نيز با اعدام «شيخ فضل‌الله نوري‌» رهبر جنبش تنباكو به خشم آمده بودند، برعليه مشروطيت به پا خاستند. اسماعيل رايين در اين‌باره مي‌نويسد:
«سيد محمدكاظم يزدي كه از بزرگ‌ترين مراجع تقليد شيعه و مقيم نجف بود، پس از شنيدن خبر اعدام «شيخ فضل‌الله نوري‌» و ترور «آيت‌الله بهبهاني‌» از جناياتي كه در ايران عليه پيشوايان مذهبي مي‌شد، آن‌قدر متأثر گرديد كه همواره مي‌گفت‌: «ايراني‌ها دين ندارند» ولي آن‌ها كه از كنه اين جنايات آگاهي داشتند، مي‌دانستند كه ترور و آدمكشي اواخر مشروطيت «به دستور كميته وحشت‌» كه يكي از شعب «انجمن آذربايجان‌» در تهران بود، صورت مي‌گرفت‌. در رأس اين انجمن سيدحسن تقي‌زاده و در رأس كميته وحشت حيدر عمواوغلي قرار داشت‌. پس از ترور مرحوم بهبهاني «آخوند ملاكاظم خراساني‌» مرجع بزرگ تقلیدكه خود از مشروطه خواهان بود و كتابي نيز درباره مشروطيت نوشته است‌، به اتفاق «آيت‌الله عبدالله مازندراني‌» حكم تكفير تقي‌زاده را صادر و به مجلس ابلاغ كردند.»
بعد از اين حكم بود كه تقي‌زاده مجبور به فرار و خروج از ايران شد و به استانبول رفت و مدتي در آن‌جا توقف كرد. تقي‌زاده در اين مدت براي سردار اسعد بختياري و ممتاز السلطنه سفير ايران در پاريس نامه‌هايي نوشت و از آن‌ها خواست تا در صدد پيدا كردن شغلي براي او باشند. او پس از 6 ماه اقامت در استانبول سرانجام به پاريس رفت‌.
در پاريس‌، سردار اسعد ترتيبي داد تا او با مسترلينچ سرمايه‌دار و نماينده پارلمان بريتانيا ديدار كند.
به نوشته خود سيد حسن تقي‌زاده‌، بين لينچ‌، او و سردار اسعد چندين ملاقات انجام شد كه در يكي از اين ملاقات‌ها ممتازالسلطنه هم حضور داشت‌.
لينچ به تقي‌زاده پيشنهاد كرد تا به لندن رفته و با او همكاري كند و متعهد شد كه مخارج او را پرداخت كند.
لينچ به تقي‌زاده مي‌گويد: «وجود شما در اروپا به ما فرصت مي‌دهد كه به‌طور غير مستقيم تبليغات مورد نظر را بنماييم‌. ولي لينچ هيچ‌گونه توضيحي درباره اين‌كه چه نوع تبليغاتي مي‌خواهد بنمايد نمي‌كند.»
مدتي پس از اين ماجرا، تقي‌زاده كه نه مي‌توانست به ايران بازگردد و نه مي‌خواست كه در استانبول بماند، دست به دامان مشيرالملك وزير مختار ايران در لندن شد و از او خواست تا نزد مسترلينچ برود و از جانب خود از لينچ بخواهد تا بار ديگر دعوتش را تكرار كند، تقي‌زاده به مشيرالملك مي‌نويسد:
«در صورت ثابت بودن حضرات از قول خودشان جزئياتش معلوم شود كه چطور متكفل مي‌شوند و به چند اندازه مساعدت مي‌نمايند و هم تا چه مدت متكفل مي‌شوند؟ در صورت قرار حركت از اين‌جا، مخارجي هم در مسافرت خواهد بود و هكذا...».