kayhan.ir

کد خبر: ۷۷۰۳۶
تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۲

تلاشهای دشمنان و وظایف ما(1)(زلال بصیرت)



درباره نفوذ دشمن باید به این نکته توجه داشت که نمی‌توان از دشمن، جز دشمنی کردن توقعی داشت؛ اگر کسانی فکر کنند که دشمن، از دشمنی خود دست برمی‌دارد یا برای ما دلسوزی می‌کند و یا قصد خدمتی به ما دارد، بسیار اشتباه می‌کنند. کار دشمن، دشمنی است؛ از هر راهی بتواند نفوذ می‌کند تا هر ضرر و زیانی به انقلاب اسلامی وارد کند، اعم از کوچک یا بزرگ و کوتاه‌مدت یا درازمدت، دشمن از هیچ چیزی در این زمینه مضایقه نمی‌کند و غیر از این هم نباید انتظاری داشت. البته راس همه دشمنان ابلیس است که هزاران سال تجربه دارد و هر چیزی را هم که عقل خودش بدان نمی‌رسیده، در طول این هزاران سال تجربه کرده و به دیگران منتقل کرده است. افزون بر این، دست‌پرورده‌های خوبی هم تربیت می‌کند؛ تا آنجا که قرآن می‌فرماید: شیاطین الانس و الجن[1] خداند در این آیه ابتدا شیاطین انس را ذکر می‌کند؛ آنها همان دست‌پرورده‌های ابلیسند و وجودشان حذف نخواهد شد؛ یعنی تا روزی که خداوند متعال به آنها مهلت داده است، وجود خواهند داشت و حکمتش نیز این است که زمینه انتخاب را فراهم سازند؛ زیرا ارزش انسان به این است که بتواند انتخاب صحیحی داشته باشد؛ هر چه شرایط متضاد و مشکلات، افزون‌تر باشد، انتخاب، مشکل‌تر می‌شود؛ وقتی انتخاب مشکل‌تر شد، ارزش کار بیشتر می‌شود. بر این اساس، امتحاناتی نیز که امروز جامعه اسلامی با آن مواجه است، در طول تاریخ نمونه نداشته است. این نشانه آن است که بشر ترقی نموده و استعداد انتخاب بیشتری پیدا کرده است؛ یعنی باید شرایط سختی پیش آید تا نشان دهد کسانی که انتخاب صحیحی می‌کنند، چقدر کارشان ارزشمند است. در نهایت نیز باید به این منتهی شود که بر اساس اصول اعتقادی و روایات ما، 313 نفر پیدا شوند که در عالم بی‌نظیرند و آنها رهبران گروه‌هایی هستند که در رکاب امام‌زمان(ع) خواهند بود و می‌توانند جهان را اداره کنند.
انقلاب اسلامی، نقطه عطف تاریخ ایران
به هر حال، انتظار داشتن یک محیط آرام، بی‌دغدغه و بدون دشمن و گرفتاری، برای این عالم روا نیست:‌لقد خلقنا الانسان فی کبد؛[2] در این عالم، زندگی انسان همراه با رنج، زحمت و فشار است و باید هم باشد؛ زیرا در غیر این‌صورت، زمینه انتخاب صحیح و امکان رشد فراهم نمی‌شود.
مروری بر تاریخ اسلام و نیز تاریخ کشور خودمان نشان می‌دهد همیشه بین قدرت‌ها و اقوام مختلف برای رسیدن به سلطنت، اختلاف و نزاع وجود داشته است؛ گروهی می رفتند و گروهی دیگر بر سر کار می‌آمدند؛ هر دیکتاتوری نیز خویشاوندان خود را بر مسندهای قدرت قرار می‌داده است و گاهی یک کشور یا استان یا شهر را تحت تسلط خود قرار می‌دادند و تا آنجا که قدرتشان می‌رسید بر مردم حکومت و از آنها سوءاستفاده می‌کردند؛ تا اینکه مردم از آنها خسته می‌شدند و عده دیگری بر سر کار می‌آمدند و نقش آنها را تکرار می‌کردند.
در طول تاریخ کشور ایران، انقلاب اسلامی نقطه عطف شاخصی است؛ اینکه حرکتی به نام دین و به دست بزرگ‌ترین عالم روحانی وقت انجام گیرد و به تعبیر حضرت امام، عده‌ای مردم پابرهنه این طور همت و کمک کنند، شهید بدهند، اموال و راحتی‌شان را فدا کنند، زندان بروند و شکنجه شوند - بدون اینکه کمکی از جایی بگیرند یا اینکه ثروتی در اختیار داشته باشند - تا به پیروزی برسند، این حادثه عظیمی در تاریخ است؛ منتها چون خود ما کمابیش در متن این وقایع و جریان‌ها بوده‌ایم، به آن عادت داریم، وگرنه اگر کسی از بیرون، تاریخ را بررسی کند، به این نقطه که می‌رسد، برجستگی فوق‌العاده‌ای می‌بیند که از جنبه‌های متعددی با حوادث پیشین قابل مقایسه نیست.
هماهنگی غرب و شرق در دشمنی با ایرانی اسلامی
در مقابل این حرکت رو به رشد و گسترش، که قابلیت اسوه بودن برای دیگر ملت‌ها را دارد، دشمنان احساس خطر می‌کنند و معتقدند که باید با به‌کارگیری تمام قوای خود جلوی آن را بگیرند. آنها در ابتدا می‌پنداشتند این حرکت، جریان ساده‌ای است که می‌توان در مدت شش ماه بساط آن را برچید؛ ولی پس از چندی دریافتند که این‌گونه نیست و نه تنها در داخل مرزهای خودش روز‌به‌روز استحکام بیشتری پیدا می‌کند، در حال سرایت کردن به کشورهای دیگر نیز می‌باشد. بر این اساس، تصمیم گرفتند با تمام قدرت در مقابل این نظام بایستند. در این مورد، قدرت‌های شرقی و غربی، که در دو نقطه و قطب مقابل هم بودند، با هم اتفاق‌نظر داشتند؛ مجاهدین را ابتدا مارکسیست‌ها تایید کردند و روی کار آوردند؛ اما بعد آمریکایی‌ها آنها را از دست مارکسیست‌ها قاپیدند. در زمان صدام، همین افراد که بزرگترین دشمن شاه به شمار می‌آمدند، همکار صدام و ستون پنجم دشمن در داخل شدند.
هدف دشمن، زدن ریشه اصلی انقلاب
به هر حال، جهان غرب، بویژه بعد از فروپاشی اردوگاه مارکسیسم، یکپارچه شدند تا ریشه این انقلاب را از بیخ و بن برکنند؛ اما بتدریج دریافتند که این رشه به سادگی قابل کنده شدن نیست. بر این اساس، مدت‌ها متخصصان و کارشناسان حوزه‌های مختلف، اعم از جامعه‌شناس، روانشناس، تاریخ‌شناس و مردم‌شناس روی آن کار کردند تا بفهمند ویژگی‌ها و بن مایه‌های اصلی این انقلاب چیست، تا شاید بتوانند آن را برکنند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که بن‌مایه اصلی، ایمان مردم است که مقوله‌ای فرهنگی، ایدئولوژیک و نوعی نگرش به هستی، زندگی و انسان است.  به دنبال این فکر ریشه‌ای و بنیادین، سلسله ارزش‌هایی مانند شهادت‌طلبی، ‌ایثار و امثال اینها به وجود می‌آید، مانند درختی که ریشه مستحکمی دارد و هر روز شاخه‌ها، برگ‌ها و میوه‌های جدیدی به بار می‌آورد.
بر این اساس، دشمنان تصمیم گرفتند از هر سو به این درخت حمله کنند؛ یعنی هم میوه‌ها و هم شاخ‌و برگ آن و در نهایت ریشه آن را بزنند؛ دشمنان با تشکیل گروه‌های مزدور و ترورها، برخی شاخ‌و برگ‌های آن را زدند؛ بعدها نیز یاد گرفتند که برای نفوذ بیشتر، عناوین ملی، ایرانی و اسلامی برای این گروه‌ها انتخاب کنند. همه این کارها را انجام دادند، ولی هدف اصلی این بود که ریشه را بخشکانند، ریشه، همان اعتقاد، فکر، بینش و ارزش‌های مردم است و این یعنی فرهنگ، برای این کار نقشه‌های بسیار گسترده‌ای طراحی کردند. افرادی که مسئول پیگیری و شناسایی این نوع کارها هستند، بخشی از توطئه‌ها را کشف می‌کنند؛ وگرنه این مسائل آنقدر پیچیده است که هیچ متخصص مسائل امنیتی بدرستی نمی‌تواند همه اینها را کشف کند. چه بسا بعد از ده‌ها سال، شاخه‌ای از این نوع روابط شبکه‌ای را می‌فهمند؛ ولی به عمق و کلیت آن دست نمی‌یابند. اجمالا نیز معتقدند که شاخه‌های پیچیده‌تری دارد که باید کشف شود.
استفاده از نیروهای درون انقلاب
 برای ضربه زدن
متاسفانه اینها در میان انقلابیون عوامل خوبی برای اجرای نقشه‌هایشان شناسایی می‌کنند؛ افرادی که اساسا ایمانی به انقلاب ندارند و اگر به اصل انقلاب به منزله یک حرکت اجتماعی معتقدند به اسلام معتقد نیستند و یا دلبستگی آنها به مال، مقام، ریاست و پرستیژ، آنها را غافل می‌کند و دچار نوعی ازدواج شخصیتی[3] می‌شوند؛ یعنی از یک طرف انقلاب را دوست دارند و از طرف دیگر نمی‌توانند از منافعشان صرف‌نظر کنند.
تردید عمر سعد
 برای کشتن یا نکشتن امام‌حسین(ع)!
همه شما داستان عمر سعد را شنیده‌اید؛ وقتی به او پیشنهاد کردند با سیدالشهدا(ع) بجنگد، از شب تا صبح قدم می‌زد و فکر می‌کرد که آیا قبول کند یا خیر، یعنی زود نتوانست تصمیم بگیرد؛ بالاخره او از خانواده مشهوری بود که در عالم اسلام موقعیتی داشتند؛ پدر او سعدبن‌ابی‌وقاص از سرداران معروف اسلام بود. در آن زمان، معروف بود که بیشتر عراقی‌ها و بویژه اهل کوفه طرفدار امام‌علی(ع) بودند؛ زیرا امیرالمومنین در آنجا حکومت و سال‌ها خدمت کرده بود، برخلاف شامی‌ها که طرفدار معاویه بودند. حالا به یکی از این اهالی کوفه پیشنهاد داده‌اند که پسرعلی(ع) را به شهادت برسان! عمر سعد آنقدر عاشق حکومت ری بود که متحیر ماند قبول کند یا نکند! تا اینکه آخر پذیرفت این کار را انجام دهد.
سخنرانی آیت‌الله مصباح‌یزدی(دام ظله) در دیدار با جمعی از اعضای شورای مرکزی و فعالان اتحادیه جامعه اسلامی
 دانشجویان خراسان رضوی؛ قم؛ 94/6/26
1. انعام / 112.                       [2]. بلد/4.
[3]. ازدواج شخصیت اصطلاح معروفی در حوزه روان‌شناسی است؛ در این حالت، نوعی تضاد در درون فرد به وجود می‌آید که نمی‌داند کدام مسیر را انتخاب کند.