kayhan.ir

کد خبر: ۷۲۱۸۰
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۲

خدمات متقابل عربی و فارسی


* سحر احمدی دانشجو و پژوهشگر ادبی



امروزه شبهات بسیاری درباره از خودباختگی زبان فارسی نسبت به زبان عربی مطرح می‌شود. اما اینکه آیا این قبیل ادعاها از منظر علمی صحیح است یا نه و اینکه آیا این تاثیرپذیری امری یک طرفه یا موضوع مهمی بوده، منشاء نگارش این نوشته است.
ملل بسیاری در طول تاریخ بوده‌اند که در مجاورت یا مراودت با همسایگان خود، تاثیر بر زبان یکدیگر گذاشته‌اند. از ابتدای شروع تاریخ خط که از بین‌النهرین به عیلام رفته و به عیلامی مقدم مبدل شده، تاکنون خط و زبان ملت‌های مختلف بر اثر این نزدیکی‌ها دچار تغییر شده است.
زبان عربی نیز از واژه‌های بیگانه بسیاری پُر شده است و این سخن شگفت‌انگیز نیست، سرگذشت مردم عرب این چنین بوده است که آنان همواره با گذشت روزگار در برابر بابلیان، مصریان، ایرانیان، یونانیان و رومیان سرکرنش فرو می‌آوردند. لذا آمیخته شدن زبان عربی با زبان‌های دیگر امر غیرقابل تصوری نیست.
جلال‌الدين سیوطی، از بزرگترین عالمان دینی قرن نهم هجری، در کتاب «المزهز في علوم اللغه و انواعها» می‌گوید: «لخم و جذام همسایگان مردم مصر و قیط بودند. قضاعه و غسان و ایاد با آرامیان و عبرانیان آمیخته شدند. تغلب و یمن در جزیره العرب با یونان و بکر با هند و حبشه همسایگی یافتند. عبد قیس و ازد عمان در بحرین با هندیان و ایرانیان، و مردم یمن با هندیان و حبشیان، و بیابان‌نشینان عربستان و عراق با نبطیان و ایرانیان، و به همین روش قبیله‌های دیگر با ملت‌های بیگانه درآمیختند.»
بدین صورت در زبان عربی واژگان بسیاری وارد شد، اما چنانچه السید ادی‌شیر، نویسنده «الدواعی لغنی اللغه العربیه» و «الالفاظ الفارسیه المعربه»، اذغان می‌کند، زبانی که در این میان گوی سبقت از زبان‌های دیگر ربود و زبان عربی واژه‌های زیادی از آن وام گرفت، زبان فارسی بود؛ نه تنها در میان قبیله‌هایی که در همسایگی ایران بودند، بلکه در دور دست‌ترین قبیله‌ها هم این واژگان راه پیدا کرد.
احمدبن محمد خفاجی، قاضی و فقیه قرن دهم هجری، در کتاب «شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل» (درباره واژگان دخیل و معرب در زبان عربی) واژه بالغا در زبان مردم مدینه را معرب واژه «پاچه» دانسته و از قول ابو عثمان عمرو بن بحر مشهور به جاحظ، ادیب مشهور قرن دوم و سوم هجری و صاحب کتاب «البیان و التبیین»، که از مادران کتب ادب عربی شمرده‌اند؛ می‌نویسد: «گروهی از ایرانیان در مدینه جایگزین شدند و مردم مدینه برخی از واژگان آنان را گرفتند، از همین روی بطیخ را خربز، سمیط را روذق: بره پوست کنده، و مصوص را مزوز: گوشت پخته در سرکه خوابانیده شده، می‌نامند.»
علاوه بر این؛ نثر عربی که تا قرن اول هجری به مقتضی زندگی اجتماعی عرب ساده بود، در قرن دوم بوسیله دو نویسنده ایرانی – عبدالحمید کاتب و شاگردش ابن مقفع- و به پشتوانه نثر زبان پهلوی، در نثر عربی تحولی ایجاد شد، چنانکه در ادبیات عرب معروف است: «بُدِئت الکتابهُ ببعد الحمید». این دو نویسنده نثر عربی را از آن سادگی و حالت بدوی خارج کردند و لفظ و معنا به سوی آراستگی و کمال بردند. چنانچه عبدالحمید را نخستین کسی می‌دانند که کتابت را به معنی حقیقی خود در نثر عربی متداول نمود. (البته تاثیر ایرانیان در متون عربی محدود به این دو نیست، بعنوان نمونه کتاب «مقامات» اثر بدیع‌الزمان همدانی که از برجسته‌ترین ادیبان عربی‌نویس و مبتکر مقامه‌نویسی بود، از بهترین آثار ادب عربی بشمار می‌رود.)
در اینکه این دو نویسنده سنت‌های مزین پهلوی را به عربی منتقل کردند شکی نیست، چنانچه حسن بن عبدالله بن سهل، معروف به ابوهلال عسکری، شاعر، ادیب و لغت شناس قرن چهارم هجری، در کتاب «الصناعتین: کتابه و الشعر» (که این اثر را شاید بتوان در نقطه اوج منحنی تحولی که برای تاریخ نقد ادبی ترسیم کرده‌اند، پنداشت)، می‌نویسد: «عبدالحمید کاتب، نمونه‌هایی که در فن نویسندگی برای آیندگان باقی گذاشت، از زبان فارسی استخراج کرد و به زبان عربی گردانید.»
حال که مشخص شد لغات زیادی از زبان فارسی وارد زبان عربی شده و شیوه نثر عربی نیز تحت تاثیر نثر فارسی قرار گرفته است، ممکن است این سوال پیش آید که چرا هنگام سخن گفتن عربی، نمی‌توانیم تاثیر آن را طوری که واژگان عربی در زبان فارسی بکار می‌رود، متوجه شویم؟ در پاسخ به مهم‌ترین دلایل این موضوع اشاره می‌کنیم:
 الف) املاء کلمات: در زبان عربی کلماتی که از زبان‌های دیگر و از آن جمله از زبان فارسی گرفته شده اگر دارای حروفی بوده‌اند که صدا مخارج آن حروف در زبان عربی وجود نداشته، یا اگر هم وجود داشته اعراب آنها را با صدائی دیگر که منطبق با طبیعت زبانشان بوده تلفظ می‌کردند. مثلا وقتی چرم را از فارسی گرفته اند؛ و چون صدای «چ» را نداشته‌اند، آن را در گفتن به (ص) تبدیل کرده و صرم گفته‌اند، در نوشتن هم «صرم» نوشته، نه آنکه «چرم» بنویسند و «صرم» بخوانند. ولی در زبان فارسی با آنکه بعضی مخارج حروف عربی مانند (ع) و (ح) و (ص) و (ض) و بقیه حروفی که در دستور زبان ذکر کرده‌اند وجود ندارد، و در گفتار هم؛ این حروف به حروف دیگری که صدای آنها در زبان فارسی هست، تبدیل می‌شود یعنی (ع) به (ا) ؛ (ح) به (ه) ؛ (ص) به (س) و (ض) به (ز) تبدیل می‌شوند.
ب) کلمه مهمان در دستور زبان میزبان: در زبان عربی وقتی یک کلمه خارجی اعم از فارسی یا غیرفارسی بکار می‌رود، علاوه بر اینکه حروف آن به شرحی که دیدیم منطبق با لهجه عربی می‌شود؛ شکل و هیئت آن هم تغییر می‌کند، تا حدی که در قالب یکی از اوزان عربی جای گیرد. مثلا راه را ترهات، پنجه را فنرج و چنانچه پیشتر آمد؛ پاچه را بالغا می‌نامند.
لذا بدین دلایل، وجه بارز تاثیرگذاری زبان فارسی در زبان عربی مکتوم مانده است (که برخی راهیابی حدود 3 هزار واژه را از فارسی به عربی را نیز عنوان کرده‌اند) به عبارت دیگر تاثیرپذیری زبان‌های فارسی و عربی در یکدیگر، به هیچ وجه امری یکطرفه و تنها از سوی زبان عربی نبوده است.
همچنین درباره میزان وام‌گیری زبان فارسی از زبان عربی در بعض موارد اغراق صورت می‌گیرد، در این باره پروفسور ریچارد دیویس در کتاب«Persian»  با اذغان به اینکه بستر اصلی زبان و واژگان فارسی برگرفته از زبان پهلوی و فارسی میانه است، می‌نویسد: «وام‌گیری زبان فارسی از زبان عربی به واژگان محدود است و زبان عربی، تاثیری بر ریخت‌شناسی زبان فارسی نداشته ‌است به جز چند مورد معدود همچون طریقه جمع بستن در زبان عربی که برای آن دسته از واژگانی که از عربی به پارسی آمده، به‌کار می‌رود همان‌طور که در زبان انگلیسی هم لغات وام گرفته از لاتینی به همان شکل لاتینی خود جمع بسته می‌شوند.»
دیدیم که تاثیرگذاری لغات میان زبان فارسی و عربی دو طرفه بوده و حتی نثر عربی نیز تحت تاثیر نثر فارسی قرار می‌گیرد. ضمن اینکه در زمینه تاثیرگذاری عربی در فارسی دیدیم که این تاثیرگذاری چندان هم شگرف نبوده است. (تمامی این مباحث فارغ از نقش ایرانیان در تدوین قواعد زبان عربی است؛ چنانچه عمرو بن عثمان بن قنبر سیبویه دانشمند ایرانی علم نحو، با تالیف «الکتاب»، سنگ ‌بنای نحو عربی را بنیان نهاد و برای نخستین بار اصول و قواعد نحو را پایه‌ریزی کرد - این کتاب را به سبب ارزش و اهمیتش، قرآن النحو می‌خوانده‌اند - که در طول تاریخ و از زمان تالیف تا به امروز مهمترین و مشهورترین اثر در نحو عربی به شمار می‌رود.) لذا حتی فارغ از نقش فارسی زبانان بر روی تدوین زبان عربی؛ این مسئله که زبان فارسی بسیار وابسته به زبان عربی بوده از منظر علمی سخنی بی‌پایه بوده و حتی در موارد مهمی تاثیرگذاری زیادی بر روی خود زبان عربی داشته است.