kayhan.ir

کد خبر: ۶۵۸۱۷
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۷
نگاهی به تازه‌ترین شماره نشریه اندیشه پویا

وقتی فروغی تطهیر می‌شود...


مسعود قدیمی
تازه‌ترین شماره ماهنامه اندیشه پویا شامل پرونده‌ای ویژه در خصوص شخصیت «محمدعلی فروغی» (ذکاء‌الملک) است. در این پرونده فروغی مبدل به مردی فاضل، آزادیخواه، مستقل، صبور، سلیم‌النفس و متباین از سیطره استبداد سلطنت پهلوی و بعضا مخالف آن و مغضوب و مطرود آن نامیده شده است. هر چند چنین موضعی از سوی نشریه اندیشه پویا جای تعجبی ندارد زیرا این ماهنامه از ابتدا مواضع محافظه‌کارانه خود را آشکار نموده است و تریبون «کاست روشنفکری ایران» چه در داخل و چه در خارج بوده است اما این پرسش مطرح است که آن اشخاصی که در این شماره نشریه این چنین چهره سیاسی محمدعلی فروغی را تطهیر نموده‌اند چگونه می‌توانند ابعاد فاجعه‌بار ماحصل عملکرد فروغی را در برابر یک سفر بی‌نتیجه به کنفراس صلح ژنو و دست‌نوشته‌های این سفر فراموش کنند؟ آیا آقایان حافظه تاریخی خود را از دست داده‌اند؟ یا اقتضای زمانه آن است که این چنین محافظه‌کاری پیشه کنند؟ لذا در این یادداشت روی سخنم با آنهاست که مرتبا از غضب و نفرت رضاشاه از فروغی سخن می‌گویند تا به این نتیجه برسند که فروغی عجب شخصیت مستقلی بود! دربار پهلوی چنان وحشتی از او داشت که تا در منزل او نیز افراد اجیر شده نهاده بود تا مراقب او باشند! از بس که فروغی انسانی وارسته و وطن‌پرست بود! این عده فراموش کرده‌اند  که عامل اصلی سیطره استبداد شانزده ساله رضا شاه و نجات سلطنت پهلوی در شهریور 1320 و تثبیت آن سلطنت به وسیله محمد‌رضا پهلوی، فروغی بود؟ آیا آنها فراموش کرده‌اند که نقش فروغی در طراحی مدل سیاسی حکومت در ایران پس از مشروطه به تقلید از آراء فیلسوفان عصر روشنگری و پدران فلسفه لیبرالیسم همچون جان لاک و جان استوارت میل تنها یک دستاورد داشت و آن آغاز حرکتی بود که در نهایت ایران را مبدل به کشوری اقماری، تحت سلطه امپریالیسم انگلیس با اقتصادی وابسته و خام‌فروش کرد. فروغی بود که در راس تیمی شامل اشخاصی همچون علی‌اکبر داور و وثوق‌الدوله برای تمدید قرار‌داد اسارت‌بار نفت ایران و انگلیس (دارسی) با دولت آن کشور وارد مذاکره شد‌.
 جای تعجب است از آقای کاتوزیان که در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» انتقادات جدی به سیاست ها و اغراض استعماری دولت انگلیس در ایران وارد کرد که حالا عامل اصلی این سلطه استعماری یعنی شخص محمدعلی فروغی را انسانی سلیم‌النفس خطاب می‌کند!
معیار و ملاک اشخاصی که در این نشریه این چنین فروغی را حمد و ستایش می‌کنند چیست؟ این که او اهل کتاب بود؟ گلستان و شاهنامه می‌خواند؟ با نگارش «سیر حکمت در اروپا» نسبت سوبژکتیویستی خدا در فلسفه دکارت را نسبتی موحدانه می‌دانست؟ در دست‌نوشته‌های خود تا می‌توانست چهره خود را همانند یک مصلح نمایان ساخت؟ خود را انسانی مستقل و مخالف سیاست‌های امپریالیستی انگلیس قلمداد کرد؟ خب انتظار داشتید که در این یادداشت‌ها چه بنویسد؟ از نقش خود در لژ بیداری سخن بگوید؟ از نطق خود در مدرسه دارالفنون بگوید که ایران را به آستینی بی‌حرکت تشبیه می‌کند که نیازمند دست انگلیس است تا حرکت کند. (رجوع کنید به نقل قول خان ملک ساسانی در مجلد اول کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین ص 455) انتظار داشتید از پیشینه خود بگوید یا از تجارت اجدادش در بغداد؟ از شعر معروف ملک‌الشعرای بهار که گفت:
«‌شاها کنم از خبث فروغی خبرت/ خون می‌کند این جهود ناکس جگرت
خطبه شهی و عزل تو را خواهد خواند / ز آن‌گونه که خواند از برای پدرت»
انتظار داشتید که در خاطراتش از روابطش با سرجاسوس انگلیس در ایران شاپور جی سخن بگوید؟
اشخاصی که در ماهنامه اندیشه پویا فروغی را یک لیبرال می‌دانند مشخصا درک به خصوصی از این ایدئولوژی ندارند. آنها این‌گونه می‌پندارند که انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی مانند انقلاب‌های لیبرالی – بورژوایی در کشوری چون فرانسه است و گویا فروغی هم یک لیبرال انقلابی همچون ولتر!
 این تلقی به کلی اشتباه است‌. زیرا در ایران طبقه بورژوازی شهری (آن‌گونه که در فرانسه پدید آمد و موجب انقلاب کبیر شد) وجود نداشت، در مقابل طبقه فئودالی که در کنار اشرافیت حامی سلطنت باشد نیز وجود نداشت (فئودالیسم آن‌گونه که در غرب پدید آمد در ایران شکل نگرفت در مقابل نوعی زمین‌داری کلان در ایران پدید آمد)، هیچ تغییری در روند شیوه تولید نیز پدید نیامد زیرا اقتصاد ایران صنعتی نبود، لذا هیچ‌کدام از پیش‌زمینه‌های وقوع یک انقلاب لیبرال – بورژوایی در ایران وجود نداشت و آن عده‌ای که مشروطیت را بر این مبنا قضاوت می‌کنند به کلی مسیر اشتباهی رفته‌اند. اگر ولتر یک انقلابی است (از نوع لیبرالش البته) مخالف سلطنت پادشاهی و اشرافیت بود، ولتر سرتاسر زندگی خود را در مبارزه به سربرد، ماموران حکومت لویی چهاردهم  او را تا مرز کشور سوئیس تعقیب نمودند. اگر ولتر را یک لیبرال انقلابی که وابسته لژ ماسونی گراند اوریان بود، بدانیم پس به این نتیجه می‌رسیم که محافظه‌کاری، اشرافیت طرفدار حاکمیت نظام پادشاهی در کنار کلیسا و شیوه تولید نظام فئودالی با انقلابی‌گری لیبرالی و بورژوایی اشخاصی چون دیدرو‌، ولتر‌، دالامبر و... دو پدیده در مقابله هم هستند. به تعبیر هگلی یکی تز و دیگری آنتی‌تز است، با این تفاسیر در ایران دوره مشروطیت آنچه اتفاق افتاد کاملا متفاوت است، اگر فروغی را یک لیبرال بدانیم تنها به دلیل نگارش کتابی چون «‌آداب مشروطیت دوٌل» که رساله‌ای مقلدانه و تجددمآب بود، نمی‌توانیم منکر وابستگی او و خانواده‌اش به دربار قاجار شویم. پس این چه لیبرالی است که از دربار ناصر‌الدین شاه مواجب می‌گیرد و خود عامل اصلی سیطره سلطنت پهلوی است؟ اگر انقلاب مشروطه اصول دموکراسی را برای ایران به ارمغان آورد این چه مجلسی (مجلس اول و دوم‌) بود که در آن همان اشخاصی صاحب کرسی شدند که تا پیش از مشروطیت سیطره فردی و قومی بر مناطق مختلف ایران داشتند. اگر مشروطیت انحصارات را از بین برد پس چرا یک سوم کرسی‌های مجلس دوم را زمین‌داران کلان تصاحب کردند؟ آیا دستاورد انقلاب مشروطه و جریان شبه‌روشنفکری در ایران تنها سیطره بوروکراسی بیمار وابسته به فروش نفت خام نبود؟
جالب است که در پرونده ویژه ماهنامه اندیشه پویا در خصوص محمد‌علی فروغی هیچ اشاره به لژ بیداری نشده است در حالی که لژ بیداری از اصلی‌ترین لژهای ماسونی مرتبط با  لژ‌های فرانسه همچون گراند اوریان و سپس لژ‌های انگلیس و آلمان بود لذا نقش این لژ در راهبرد اهداف استعمار غرب در ایران بسیار پر رنگ‌تر از لژ‌هایی بود که به تقلید از فراماسونری جهان در ایران پدید آمد (مانند جامع آدمیت) چنانچه که قرار‌داد نگین 1919 نیز توسط یکی از اعضای همین لژ(وثوق‌الدوله) منعقد شد.