kayhan.ir

کد خبر: ۶۱۸۰۸
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۱
احسان نراقی-۳

حضور علمای مبارز در کاشان و عقده‌ای که گلوگیر نراقی شد(پاورقی)

با آغازِ جنگِ جهانی دوم و اشغالِ ایران، عمرِ استبدادِ رضاخانی نیز در شهریورماه سال 1320ش، به پایان رسید. همان کسانی که رضاخانِ میرپنجِ قزاق‌خانه را، به رضاشاهِ کبیرِ دربار تبدیل کرده بودند، او را با خفت و خواری از تختِ سلطنت به زیر کشیدند و راهی جزیره‌ دورافتاده‌ موریس نمودند. با وجود حضور بیگانگان در کشور و مشکلاتِ عدیده‌ ناشی از این حضور، استبدادِ رضاخانی به میزانی بود که این وضعیت، خوشحالی مردم را به دنبال داشت. همه‌ باورها و اعتقاداتی که در طولِ دوران رضاخان، به سخره گرفته شده بود و با شدت با آن مقابله می‌شد، به صحنه‌ی زندگی اجتماعی مردم بازگشت. در این موقع، آیت‌الله شيخ محمد خالصى زاده، که از نوجوانى، به همراه پدرش که از مراجع تقلید بود، در انقلاب 1920م عراق، حضور داشت و عليه انگلستان به مبارزه پرداخته بود، به ایران تبعید شد و در ایران نیز، به علت مبارزاتی که در جریان قرارداد 1919م و پس از آن، در جریانِ جمهوریت رضاخانی داشت، سال‌ها در تبعید بود. مقارن با اشغال ایران، آیت‌الله خالصی‌زاده، به مبازرات خود قوت بیشتری بخشید و علیه انگلستان اقدام به سخنرانی و دادنِ فتوا نمود که این مسئله، موجب تغییر محلِ تبعید او، در اردیبهشت ماه سال 1321ش، از تویسرکان به کاشان گردد.
با حضورِ ایشان در کاشان، روحی تازه در کالبد مبارزات مردم متدین و دردمند، دمیده شد. یکی از اقداماتی که در این موقع صورت گرفت، تبدیلِ دوباره‌ مسجد آقا بزرگ به حوزه‌ علمیه بود. عکس‌العمل این اقدام، در نشریه منشور نور، به تاریخ چهارم اردیبهشت سال 1324ش، به شکل زیر درج شده است:
«در این شهر، چنان بی‌دینی غلبه کرده بود که مسجد آقا ‌‌[بزرگ]، به شکل دبیرستان دوشیزگان تبدیل شده بود. این دبیرستان، وسیله اجراء شهوات دشمنان دین گردیده و زیر قبه مسجد، کلاس درسِ رقص و موسیقی دایر شده بود... بعد از وقایعِ شهریور، لله الحمد، مسجد از لوثِ بی‌عصمتی پاک شد و حوزه علمی در کاشان دایر گردید.» 14
تعطیلی دبیرستان دانش دوشیزگان و استقرارِ دوباره‌ حوزه‌ علمیه در مسجد آقا بزرگ در سال 1323ش، نه تنها مهاجرت حسن نراقی و رخشنده گوهر به تهران را به دنبال داشت که این مسئله، به عقده‌ای گلوگیر برای احسان نراقی، که در این زمان در سنینِ آغازِ جوانی قرار داشت، تبدیل گردید، تا جایی که یکی از دلایلِ اصلی روی آوردنِ خود به تفکرات مارکسیستی در این دوران را، این مسئله بر شمرد:
«یک واقعه خانوادگی، به این ترتیب که پدر من از یک خانواده روحانی بود. پس از ازدواج با مادر من، که تحصیل کرده مدرسه دخترانه آمریکائی بود، به قصدِ خدمت به فرهنگ، از آرامشِ اوضاع زمان شاه فقید استفاده کرد و به کمک فرهنگ در کاشان، دبیرستان دخترانه‌ای افتتاح نمودند. این موسسه بارها از طرف وزرای فرهنگ زمان شاه فقید مورد تمجید قرار گرفته بود. پس از شهریور بیست، که ظاهراً آزادی‌هائی به دست آمده بود و عده‌ای از این آزادی‌ها سوءاستفاده می‌کردند، منجمله سیدمحمد خالصی‌زاده ( آخوند مشکوک )، به کاشان آمده و به حمایت حزب اراده ملی، در آن زمان شروع به مبارزه با این موسسه فرهنگی نموده و با هتاکی و تهمت، یک اقدام نوع پرورانه را لجن‌مال نمود و از اینکه دختران به مدرسه می‌روند، این مطلب‌‌[را] لطمه به دین و اسلام نشان داد و بالاخره در اثر تحریک مردم متعصب، پدر و مادر من ناگزیر به بستن مدرسه شده و از کاشان مهاجرت کردند.» ۱۵
احسان نراقی و تحصیلات
دورانِ خردسالی احسان نراقی در مدرسه‌ای که توسط مادرش تأسیس شده بود، سپری گشت. در همین محیط، زبان باز کرد و در میانِ دخترکان دانش‌آموز، به بازیگوشی مشغول شد و زمانی هم که به سن مدرسه رسید، دو سه سالی را در همان مدرسه به تحصیل پرداخت:
«تا کلاس چهارم ابتدائی، عده‌ای دانش آموزِ پسر هم با دختران رویِ یک نیمکت و پشتِ یک میز به تحصیل ادامه دادند؛ ولی بعد به مدرسه پسرانه رفتند. پسرم احسان هم مدتی در مدرسۀ خودِ من تحصیل کرد و بعد به مدرسه پسرانه رفت.» 16
رشد و نموِ احسان نراقی در مدرسه‌ی دخترانه، به میزانی بر روحیات او اثر گذاشت که پس از انتقال وی به مدرسه‌ی پسرانه، بعدازظهرها، خود را با شوق و ذوق به مدرسه‌ دخترانه می‌رساند تا با آنان همبازی شود:
«من، آن زمان در مدرسه پهلوی درس می‌خواندم، بعدازظهرها ساعتِ 4، با سرعت به مدرسه مادرم می‌آمدم و با دخترانِ مدرسه مادرم، والیبال بازی می‌کردم. اصلاً تیپِ زندگی من، زندگیِ فرنگی بود. با دخترها و پسرها بزرگ می‌شدم.» 17
این شیوه‌ تربیتی، که در جایِ خود به آن پرداخته خواهد شد، احسان نراقی را در دوران دانشجویی در ژنو و تدریس در ایران، به مسائل اخلاقیِ حادّی مبتلا نمود.
پی نوشت‌ها در دفتر روزنامه موجود است