رشد فرهنگ در گرو بازگشت به قرآن(زلال بصیرت)
در يک نوع ادبيات رايج در دنيا، کشورها به دو دسته توسعهيافته و در حال توسعه (غيرپيشرفته) دستهبندي ميشوند؛ هر چند چنين ادبياتي في نفسه، مشکلي ندارد، اما غالبا برداشتي که از چنين ادبياتي ميشود، اين است که تمام هم و غم انسان، بايد در اين زمينه باشد و براساس اين نگاه، جزء کشورهایي مانند آمريکا بودن که کشوري توسعهيافته است، افتخار به شمار ميرود. کوچکترين مناقشهاي در خصوص چنين ادبياتي، سبب ميشود تا عدهاي موضع بگيرند و آن را مخالفت با توسعه قلمداد کنند، ما به عنوان مسلماني که فرهنگ قرآن را پذيرفتهايم، بايد ببينيم آيا قرآن کريم نيز چنين ادبياتي را تأیيد ميکند يا خير؟
تقسيم بنديهای قرآن
در يک دستهبندي موجود در قرآن برخي انسانها، اهل نور و برخي اهل ظلمت معرفي شدهاند. هر چند اين ادبيات در قرآن کريم رايج است، اما در ادبيات سياسي و اجتماعي جامعه ما رايج نيست و مثلا کسي در نطق انتخاباتياش از نور و ظلمت سخن نميگويد.
سعادت و شقاوت، تقسيمبندي ديگري است که قرآن کريم، مطرح کرده است؛ البته مراد قرآن از سعادت و شقاوت يا خوشبختي و بدبختي با آنچه که در ادبيات رايج جامعه وجود دارد، در معني تفاوت دارد. مصداق خوشبخت در قرآن، رسيدن به قرب الهي و بهشت و مصداق بدبخت، کسي است که به عذاب الهي گرفتار ميشود؛ اما مصداق خوشبختي در ادبيات رايج اجتماعي، کسي است که مثلا دچار نقص و بيماري نبوده و در رفاه مادي به سر ميبرد و مصداق بدبخت کسي است که چنين نباشد.
عدهاي از مردم، دنياطلب هستند که سرانجام آنها، رسوايي، خجالت و جهنم خواهد بود و عدهاي ديگر نيز آخرتطلب هستند؛ آنها ايمان دارند و سعي خود را انجام خواهند داد که طبق آيات، خداوند از چنين افرادي، شکرگزاري خواهد کرد.
خداوند متعال عدهاي از انسانها را از چهارپايان نيز بدتر دانسته است، در يک تقسيمبندي، خداوند عدهاي را بدترين جنبندگان و عدهاي را اولياي خود بيان کرده است. گروه اول را رها ميکند تا چند روزي در اين دنيا بچرند و بهرهمند شوند و بر گروه دوم، درود و مغفرت ميفرستد.
ما به اين قرآن اعتقاد داريم و ادعا داريم که حاضريم جان خود را در راه زنده ماندن اين کتاب آسماني تقديم کنيم، پس حداقل بايد سعي کنيم که تفکر و ادبياتمان نيز قرآني باشد؛ در قرآن کريم، ادبيات توسعهيافته و در حال توسعه وجود ندارد، بلکه چنين ادبيات و دستهبنديهايي که ذکر شد، وجود دارد. حداقل بينديشيم که ما در کدام يک از دستهبنديهاي قرآن قرار داريم؛ در گروه نور هستيم يا ظلمات؟ در گروه سعادت هستيم يا شقاوت؟ دنياطلب يا آخرتطلب؟ اولياي الهي يا بدترين جنبندگان؟ البته جزء گروه نور بودن، سعادتمند شدن و آخرتطلب بودن، دشواريها و سختيهاي بسياري هم دارد، اما اگر بخواهيم در گروه مطلوب در دستهبنديها، جاي بگيريم بايد روي هوي و هوسها، پا گذاشته و سختيها را تحمل کنيم.
اگر کسي، از اولياي خدا شد، هرگز نميترسد. نمونه بارز آن امام خميني(ره) است که خودش فرمود «به خدا قسم در زندگي، از هيچ چيزي نترسيدهام»؛ اين مسئله وقتي محقق ميشود که انسان به قدرت نامتناهي متصل شود و امام(ره) اين اعتقاد را داشت.
ما بايد با خود بينديشيم آيا دائم به فکر نور و آخرت و سعادت هستيم يا به فکر شکم و رفاه خودمان؟ آيا جزء کشورهاي پيشرفته شدن را بيشتر دوست داريم يا جزء ياران ابي عبدالله(ع) شدن را افتخار ميدانيم؟ البته طبيعي است که اگر قابل جمع شد، بهتر است.
آزمون خداوند
اصحاب صفّه که از مکه به مدينه مهاجرت کرده بودند و از اصحاب پيامبر(ص) به شمار ميرفتند، به شدت در فقر قرار داشتند و در مسجد النبي زندگي ميکردند؛ در واقع از دست مشرکان مکه، خانه و کاشانه را رها کرده و به مدينه آمدند؛ بايد با خود بينديشيم آيا واقعا اين روش را براي خدا ميتوانيم تحمل کنيم و يا با خود ميگوییم بايد با بتپرستان تعامل سازنده ميکردند تا به اين گرفتاريها و سختيها مبتلا نشوند؟
اين اسلام با تحمل سختيها و رنجهاي بسيار به دست ما رسيده است، آيا تحمل اين رنجها براي رسيدن به توسعه و برداشتن تحريمها بود؟ و آيا آنها، تعامل سازنده را بلد نبودند؟ آيا ما هم حاضريم سختيها را به خاطر اسلام تحمل کنيم يا تعامل سازنده را شيوهاي بهتر ميپنداريم؟
همه سختيها و بلاهاي الهي براي امتحان است تا افراد آزموده شده و رشد کنند، ادبيات قرآن اين گونه است و دائما سعادت و شقاوت، شيطان و خدا و حق و باطل را مطرح ميکند و نه ادبياتي که امروز، در مسائل سياسي و اجتماعي رواج دارد. حتي خداوند متعال به پيامبر(ص) ميفرمايد که چشمان خود را به آنچه عدهاي از آن بهره ميبرند ( ازواج و اولاد و زينتها) مدوز، چرا که آنها آزمايش الهي هستند.
بر اساس ادبيات قرآن کريم، همه ما بر سر يک دو راهي هستيم که يکي به عرش و بهشت ختم ميشود و يکي سقوط بوده و به جهنم ختم ميشود، مهمترين عاملي که سبب شده است تا خداوند متعال، برخي از انسانها را از چهارپايان پستتر بداند، اين است که آنها کساني هستند که با عقل و قلب خود، حق را درک نميکنند و نميشنوند و تنها به دنبال هوي و هوس بوده و تحت تأثير غرایز هستند. لذا بايد دائما به اين مسئله توجه داشته باشيم که چرا آمدهايم؟ به کجا آمدهايم و به کجا ميرويم؟
در مسائل سياسي و اجتماعي، چنين طرز فکرهايي اثر دارد، برخي ميگويند يکي از کمبودهايي که کشور ما دارد، نداشتن حزب قوي است! حال به فرض که دو حزب قوي در کشور وجود داشت؛ آيا غير از اين است که براي پيروزي حزب، بايد کاري ميکرديم که مردم خوششان بيايد و رأي بدهند؟ آيا هيچ وقت از لزوم رضاي الهي و امام زمان (عج) سخن ميگفتيم؟
در حال حاضر نيز کانديداها براي اينکه رأي بياورند، ارزشهاي انقلاب و اسلام و راه امام(ره) و شهدا را شعار خود قرار نميدهند، بلکه اموري مانند آشتي با جهان، رفع تحريمها و امثال آن را به عنوان شعار قرار ميدهند تا بتوانند رأي مردم را جذب کنند. در واقع شعارهاي انتخاباتي ما، همان شعارهاي انتخاباتي است که در آمريکا نيز توسط حزب جمهوريخواه و دموکراتها مطرح ميشود و دليلش، کمرنگ شدن فرهنگ قرآني در جامعه است.
امروز، عدهاي که به فکر توسعه هستند، ميگويند دلواپس آخرت مردم نباشيد، در حالی که فرهنگ جامعه ما در حال تنزل و رسيدن به همان نقطهاي است که در دوران طاغوت بود. رشد فرهنگ نيز جز با رجوع به قرآن محقق نميشود؛ البته صرف خواندن قرآن، کافي نيست، بلکه بايد فرهنگ آن را در جامعه پياده کرد.
بايد به خاطر داشته باشيم که صدها هزار نفر جان پاک خود را فدا کردند تا فرهنگ قرآني در جامعه پياده شود و مبادا کاري کنيم که خون آنها را پايمال کنيم. پس وظيفه اول ما شناخت دين و استفاده از عقل است که ببينيم از کجا آمده و به کجا ميرويم و براي رسيدن به سعادت بايد چه کنيم و در ادامه نيز براساس آن، عمل کنيم.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي (دام ظله) در ديدار با جمعي از بسيجيان مازندران و گروهی از بانوان شهر کوهسار؛ قم؛ 7/6/94
زلال بصیرت روزهای پنجشنبه منتشر میشود.