kayhan.ir

کد خبر: ۵۴۴۸۰
تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۶
سفری جهادی از تهران به همدان و فیروزکوه

کارگریِ متخصصIT دانشجوی پزشکی و روحانی محبوب بچه‌ها

ساعت 8 صبح
قبل از همدان مسیرمان را به سمت «کبودر‌آهنگ» تغییر دادیم و از آنجا هم به سوی «گل تپه»؛ سپس دوراهی غار علیصدر را به سمت چپ حدود 20 کیلومتری رفتیم تا به «قهرود سفلی» رسیدیم. اگر اشتباه نکنم از آنجا تنها 50 کیلومتر تا بیجار کردستان راه مانده بود و این حکایت از آن داشت که 70 کیلومتری هم از همدان گذشته بودیم.
درست هشت و هفت دقیقه وارد روستا شده و هشت و ۱۵ دقیقه هم داخل مدرسه شبانه‌روزی شدیم که جهادگران گروه «منتظران مصلح» از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران آنجا بودند.
ساعت 8 و 45 دقیقه
حیاط بزرگ مدرسه ولوله بود، کمیته به کمیته خواهران و برادران جهادگر آماده شده و هر کمیته پذیرایی خود را که یک کیک و آبمیوه ناقابل بود تحویل گرفته و سوار بر خودرو به سمت روستای محل فعالیت خود حرکت می‌کرد. از کمیته پزشکی و دندانپزشکی که در روستاهای مختلف، خدمات مختلف تخصصی را عرضه می‌کردند تا متخصصینی که منزل به منزل وارد خانه‌ها شده تا هیچ‌یک نفری از روستاییان را هم از پیشگیری و درمان جا نیندازند و یا کمیته عمرانی که دانشجویان رشته‌های مختلف پزشکی و پیراپزشکی همگی مشغول تعمیرات منزل و ساخت سرویس بهداشتی بودند حتّی حاج‌آقا محمدی چهره آشنای کودکان و نوجوانان، روحانی جوانی که زینت‌بخش برنامه‌های عمو پورنگ شده و در کنار شور عمو، شعور و معرفت را هم به بچه‌ها منتقل می‌کند؛ او نیز آمده بود روستا تا از روح جهاد و ایثار جهادگران، جان تازه‌ای بگیرد.
ساعت 11 و 20 دقیقه
پس از بازدید از عرصه‌های مختلف، گپ و گفتی داشتیم با افرادی متفاوت در اردو که قرار بود کاری هنری را برای اولین بار رقم بزنند.
یک ماه قبل بود که اردوی جبهه جهادی منتظران خورشید پایان پذیرفته و خبرنگار صدا و سیما گزارشی از این اردوی کامل آماده کرده بود. گویا گزارش در مرحله تدوین بوده که یکی از کارگردانان مستند واحد خبر رسانه ملی آن را دیده و شیفته اردوی جهادی شده بود. وی فی‌الفور طرح اولین مستند خبری و گزارشی معاونت خبر صدا و سیما را از این اردوها آماده و تقدیم معاون خبر می‌کند و این معاون عزیز نیز در کمتر از 24 ساعت موافقت خویش را اعلام کرد. این طرح، مرا 7صبح پنجشنبه به رسانه ملی می‌کشاند تا نحوه عملیاتی کردن آن را با مدیر مربوط و کارگردان بررسی کنیم ... که بالاخره به حضور گروه مستند در این اردو انجامید که اصلی‌ترین بهانه این سفر چند ساعته نیز، خداقوت و سرکشی از این گروه رسانه‌ای بود. به هرحال ساعت 11و20 دقیقه گروه منتظران صلح را به مقصد تهران ترک کردیم و ساعت 14و30 دقیقه نماز ظهر و عصرمان را در معاونت روابط عمومی خوانده و پس از صرف ناهار حرکت کردیم.
ساعت 15 و 40 دقیقه
ساعت 30/15 با سردار غلامی- مسئول سازمان بسیج سازندگی- قرار داشتیم برای عزیمت به اردوی جهادی متفاوتی در فیروزکوه که ایشان هم 10 دقیقه‌ای تأخیر نمود البته طبق معمول به دلیل جلسات مکرّر و پشت سر هم. جلساتی که گاه مدیران ما را مسخّر خود می‌کند و اوقات اداری را پشت سر هم پر می‌کند البه با شناخت 5 ساله‌ام از حاج نعمان (غلامی) یقین دارم که او اهل پشت میز نشینی و اداره سازمان متبوعش از پایتخت نبوده و از این استان به آن استان در حال سرکشی از رده‌های زیرمجموعه و به قول خودش «خدا قوت» به آنان است.
حاج نعمان با همان چهره خاکی و شلوار و پیراهن ساده‌اش آمد و البته با محاسن بلندی که جذابیت چهره این مرد خدا را بیشتر نموده است.
این بار مقصدمان روستای آرو بود از توابع شهرستان فیروزکوه.
ساعت 17 و 5 دقیقه
وارد روستای ییلاقی آرو شدیم با 320 خانوار و قریب به هزار و 200 نفر جمعیت ساکن. روستایی زیبا و خوش آب و هوا که درختان سر به فلک کشیده گردو در کوچه پس کوچه‌های آن، سایه‌ای مستمر برسر رهگذران ایجاد کرده بود.
در این روستا امّا جهادگرانی متفاوت حضور داشتند؛ 15 جهادگر که همگی متخصصین IT بودند از دو دکترای فناوری اطلاعات تا شش کارشناس ارشد و هفت کارشناس این رشته که خدمات ارزنده‌شان در زیر ساخت‌های فنی و برنامه‌نویسی شبکه‌های تخصصی در سراسر کشور عیان است و اینک آنها را نه در کنار سرورها و رایانه‌ها و ... که بیل و فرغون به دست مشاهده می‌کردم. دستانی که در نهایت موس‌رایانه را لمس کرده بود اینک آمده بودند برای یک پیرزن روستایی که فرزندی معلول داشت اتاقی را بسازند و دیوار خراب او را بازسازی کنند که خدا می‌داند در آن ساعتی که در محضرشان بودم آن پیرزن چگونه مانند یک مادر پیر، گرد جهادگران می‌چرخید و دائما آب و چای می‌آورد تا خستگی ظاهری آنان را برطرف کند.
آن سوی دیگر روستا نیز باز قصّه پیرزنی دیگر که تنهای تنها بود لذا عاجز بود از تعمیر دیوار منزل و حیاطش؛ و در آن منطقه ییلاقی، دیوار خراب یعنی خانه‌ای که با کوچک‌ترین بارانی مملوّ از آب می‌شد و برای او باران یعنی خراب شدن منزل و از بین رفتن وسایل زندگی. امّا این مادر پیر نیز چند روزی بود که حتّی خودش نیز شاهد لبخندهایی بود که مدتی از چهره او رخت بربسته بودند و حضور و خدمت جهادگران، جان دوباره‌ای به حیات او بخشیده بودند و شاید بزرگترین آرزوی او را محقق کرده بودند.
خدمت جهادگران در این روستا، درخواست‌های مردم را برای رسیدگی به سایر خانوارها افزایش داده بود و سردار دینی- معاون فناوری اطلاعات و ارتباطات بسیج- که به قول خودش خادم این گروه جهادی بود به شایستگی نیازمندان را شناسایی و آنان را راهنمایی می‌کرد. آن پیرمرد و پیرزنی که فرزند جوانی داشت را انگیزه می‌بخشید تا آستین همّت را بالا زده و خود به صحنه بیایند چرا که اولویت برای آنانی است که تنها هستند، نیازمندانی که از سویی چشم‌شان به درگاه الهی است و از سوی دیگر به درب خانه که آیا جهادگری می‌رسد که درخواست آنان را لبیک گوید؟!
آری خوشا بر من و شما که زیست‌مان در حکومت علوی نهاده شد حاکمیتی که راهبرش به تأسی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از هزار و 400 سال، هنوز فرش زیر پایش گلیم و زیلویی ساده است که ساعتی نشستن روی آن «مرد» می‌خواهد که پایش درد نگیرد. رهبری که حیاتش در اوج سادگی و بی‌آلایشی است و حتی خانواده و فرزندانش نیز از زخارف دنیا دور هستند.
زهی سعادت نصیب من و شماست که در این دنیای دنیّ که جوانان اروپایی و آمریکایی در پی هوای شیطانی و هوس خیالی در حال پرسه زدن‌های باطل هستند؛ چشمان ما روز و شب به تمثال هزاران نوجوان و جوان زیبا صورت و پاک‌سیرتی است که پیشوند مشترک نام همه‌شان «شهید» است و باز هم شکر و سپاس حضرت دوست جلت عظمته را که در این وانفسای روزگار که فرزند آقای خاص را به دلیل افساد مالی و امنیتی و ... به اوین می‌برند خیل عظیمی از کاروان همان  نوجوانان و جوانان  از جنس نسل سومی و چهارمی این انقلاب، در اوج تخصص و تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاهی، در بحبوبه  اشتغال روزمره و عناوین و پست‌های مدیریتی در نهادها و ادارات و شرکت‌های دولتی و خصوصی و در اوان حیات مشترک و آغاز پیوند آسمانی؛ لباس خاکی خدمت‌رسانی را برتن نموده و با شعار «همه با هم بسیج سازندگی» به دورترین مناطق و روستاها عزیمت می‌کنند و تمام آنچه در این سال‌ها آموخته‌اند در طبق عشق و اخلاص به مردان غیرتمند و زنان پاکدامن روستایی هدیه می‌کنند ... خدایا! تو را بر این همه نعمت شکر.

اسماعیل احمدی