پدیدهای به نام مینی سریال
سهیلا قوسی
«سریال تلویزیونی» به عنوان یکی از اهرمهای قدرتمند بقای شبکههای مختلف دولتی و خصوصی در سراسر جهان همواره دارای جایگاه ویژهای در مدیریت استراتژیک و برنامهریزیهای کلان و مطول سیاستگذاران این شبکهها بوده است. مجموعههای تلویزیونی شاخص جهان به ویژه آنهایی که به شکل ادواری و بیش از یک دهه از شبکه متبوع خود پخش میشوند گروهی زبده از بهترین درام نویسان، طراحان ایده و قصه، گفت وگو نویسان، روانشناسان و جامعه شناسان را به همراه دارند و همین امر سبب میشود تا این آثار در مقاطع زمانی مختلف مخاطبان بسیاری را مجذوب خود کنند. چنان که حق کپی رایت آثار مزبور خریداری شده و از شبکههای مختلفی در سراسر جهان پخش شوند و تماشاگران چند صد میلیونی را با خود همراه سازند.
قانون نانوشتهای وجود دارد که میگوید رمز موفقیت مضاعف یک مجموعه تلویزیونی در طولانی بودن تعداد قسمتهای آن است، در حالی که این یک قانون متقن نیست. در کنار انبوه مخاطبینی که به دنبال آثار دنباله دارند، هستند تماشاگرانی که با «ایجاز» رابطه بهتری برقرار میکنند، همانند آن دسته از خوانندگانی که در دنیای معاصر مفهوم رمان دیگر برایشان معنایی ندارد و به سراغ داستان کوتاه و داستانک میروند حتی در فضای پالپ فیکشنها (داستانهای عامه پسند) برخی از مخاطبان این گونه قصهها نیز به سمت قصههای موجر تمایل بیشتری دارند.
در سالهای ابتدایی دهه 70 میلادی درام پردازان و جامعه شناسانی که مستقیما با رسانه در ارتباط بودند به این باور رسیدند که طراحی سریالهای تلویزیونی کوتاه یا مینی سریال نیز در صورت دارا بودن داستانی قدرتمند و پرداختی مناسب میتوانند همان تاثیرگذاری ماندگار مجموعههای بلند را بر ذهن مخاطب داشته باشد، کما اینکه علاوه بر ایجاد جذابیتهای بصری، در انتقال مفاهیم مد نظر سیاستگذاران شبکه نیزموثر است و نگاه و ایدئولوژی مورد وثوق بعضا سرویسهای امنیتی و جاسوسی کشورهای تابعه را در کوتاهترین زمان ممکن به بیننده منتقل میکند. چنان که عمده مینی سریالهای تولید شده در شبکه بیبی سی بخصوص در دهههای 80 و 90 از این فرمول پیروی کردهاند. همانند دو مجموعه «لبه تاریکی» ساخته مارتین کمپبل و «خانه پوشالی» به کارگردانی مشترک آدرین هادگس وتیم هینز که در عین اینکه دارای ایده و قصهای تکاندهنده بودند بطور نامحسوس و با روش سوپاپ اطمینان در جهت سیاستهای دولت انگلستان حرکت میکردند. این دو سریال از تلویزیون ایران پخش شدهاند و با اقبال مخاطبان نیز مواجه بودهاند بویژه مجموعه «لبه تاریکی» که به بحث تاسیسات زیرزمینی هستهای بریتانیا میپرداخت و به رغم نقد روابط پنهان پشت پرده این فرایند ،مهر تاییدی بود بر به رخ کشیدن و قدرت نمایی سیاستگذاران انگلیسی. اما در عین حال این اثرتا به امروز که بیش ازدو دهه از نخستین پخش آن میگذرد در اذهان تماشاگران ایرانی باقی مانده است. نتیجه آنکه مجموعههای کوتاه نمایشی در صورت داشتن ساختاری درست و منسجم قطعا موفق خواهند
بود.
اما پدیده مینی سریالسازی در ایران داستان دیگری دارد. به رغم آنکه این جریان از دهههای گذشته آغاز شده است اما تا سالهای اخیر همواره ساز و کاری «جسته و گریخته وار» داشته است و شاید بتوان گفت نمونههای جدی آن دو مجموعه «باز مدرسم دیر شد» ساخته حسین افصحی و «هشت بهشت» از ساختههای زنده یاد اکبر خواجویی بود. «باز مدرسم دیر» شد تا کنون بارها و بارها به روی آنتن شبکههای مختلف سیما رفته است به دلیل داشتن سوژهای فراگیر که در هر دورهای قابل تامل و پرداخت است علاوه بر ایجاد حسی نوستالژیک در نسل والدین امروز با مخاطبان کودک نیز ارتباط برقرار میکند. اما مجموعه «هشت بهشت» که ساختاری اپیزودیک داشت و زبان حال و قصه آدمهایی بود که در سدههای دور در مقطعی همگی در یک کاروانسرا جمع شده بودند تا راهی سفر حج تمتع شوند و هر یک به طریقی به این سفر روحانی دعوت شده بودند به رغم علاقه مندی تماشاگران تا کنون پخش مجددی نداشته است لیکن توفیق این دو اثر موید این است که سوژه جذاب و داستان پردازی بدون حشو و زوائد در قالب مینی سریال نیز میتواند بینندگان بسیاری را معطوف خود
کند.
اما در چند سال اخیر ساخت سریالهای کوتاه، بنا به ضرورت، شکل جدی تری به خود گرفته است و مدیران سیما این الزام را حس کردهاند که ایدههایی که پرداخت و کارکرد نهاییشان در قالبهای کوتاه بیشتر از ساختارهای مطول است به ویژه در مناسبتهای ملی و مذهبی میتوانند در اجرا فضای مناسبی را برای رسانه و مردم ایجاد کنند اما نکته قابل تامل این است که آثاری که در دو سه سال اخیر در این قالب تولید شدهاند چندان مورد توجه تماشاگران سیما نبودهاند که میتوان علتهای متعددی را برای آن متصور شد، اعم از نداشتن فیلمنامه محکم، نبود گروه حرفهای قدرتمند در بطن کار، عدم رعایت ایجاز و استفاده از «مقدمههای طولانی که لازمه سریالهای طولانی است». شاید بتوان گفت تنها اثر قابل توجهی که در این مقطع تولید شد به رغم تمام نقص هایش مینی سریال «پازل» به کارگردانی ابراهیم شیبانی بود که در هفته بزرگداشت سربازان گمنام امام زمان(عج)ساخته شد و تا حدودی نیز با اقبال بینندگان تلویزیون مواجه شد. اما در ماههای اخیر به نظر میرسد که مدیران جدید سیما در برنامههای بلند مدت خود در عرصه تولید در کنار ساخت مجموعههای بلند مدت (بالای 100 قسمت) اهتمام ویژهای را نیز صرف مقوله مینی سریال کردهاند و این ضرورت را درک نمودهاند که علیالخصوص در مناسبتهای دینی، ایام فاطمیه، لیالی قدر و دهههای مختلف محرم و ماه صفر میتوان با انتخاب مضامین اسلامی و آموزههای عرفانی مرتبط با این ایام که قابلیت پرداخت در یک اثر سلسله وار کوتاه نمایشی را دارند تلنگری زد به ذهن و قلب مخاطبان رسانه ملی و این امر مستلزم گزینش یک تیم حرفهای و کاربلد است. به بیان دیگر انتخاب متنی که از همان پلانهای قسمت اول مخاطب را درگیر کند و همچنین وجود گروه سازنده خوب به منزله جدی انگاشته شدن مبحث مینی سریال است و به نظر میرسد دو مینی سریالی که در شبهای قدر امسال از دو شبکه یک و سه سیما پخش شدند نخستین گامهای این مسیر جدیاند؛ «نیاز» ساخته حسین سهیلی زاده و ساعت صفر به کارگردانی سعید سلطانی. «نیاز» با مضمون ایثار و «ساعت صفر» با موضوع بازنگری دوباره در خود از مفاهیم عمیق ماه مبارک رمضان است. بهره گیری از دو کارگردان موفق و نام آشنا که در زمینه ساخت مجموعههای بلندی ید طولایی دارند در این حوزه در واقع دعوتی است برای سایر فیلمسازان و فیلمنامه نویسان که این فرآیند را جدی بگیرند و به این باور برسند که مجموعه کوتاه نیز در صورت رعایت استانداردهای تکنیکی و در نظر گرفتن المانهای مخاطبپسند میتواند تاثیرگذار و ماندگار باشد و وجودش در چرخه تولید آثار نمایشی تلویزیون ایران همچون شبکههای جهانی به رسمیت شناخته شود.
«سریال تلویزیونی» به عنوان یکی از اهرمهای قدرتمند بقای شبکههای مختلف دولتی و خصوصی در سراسر جهان همواره دارای جایگاه ویژهای در مدیریت استراتژیک و برنامهریزیهای کلان و مطول سیاستگذاران این شبکهها بوده است. مجموعههای تلویزیونی شاخص جهان به ویژه آنهایی که به شکل ادواری و بیش از یک دهه از شبکه متبوع خود پخش میشوند گروهی زبده از بهترین درام نویسان، طراحان ایده و قصه، گفت وگو نویسان، روانشناسان و جامعه شناسان را به همراه دارند و همین امر سبب میشود تا این آثار در مقاطع زمانی مختلف مخاطبان بسیاری را مجذوب خود کنند. چنان که حق کپی رایت آثار مزبور خریداری شده و از شبکههای مختلفی در سراسر جهان پخش شوند و تماشاگران چند صد میلیونی را با خود همراه سازند.
قانون نانوشتهای وجود دارد که میگوید رمز موفقیت مضاعف یک مجموعه تلویزیونی در طولانی بودن تعداد قسمتهای آن است، در حالی که این یک قانون متقن نیست. در کنار انبوه مخاطبینی که به دنبال آثار دنباله دارند، هستند تماشاگرانی که با «ایجاز» رابطه بهتری برقرار میکنند، همانند آن دسته از خوانندگانی که در دنیای معاصر مفهوم رمان دیگر برایشان معنایی ندارد و به سراغ داستان کوتاه و داستانک میروند حتی در فضای پالپ فیکشنها (داستانهای عامه پسند) برخی از مخاطبان این گونه قصهها نیز به سمت قصههای موجر تمایل بیشتری دارند.
در سالهای ابتدایی دهه 70 میلادی درام پردازان و جامعه شناسانی که مستقیما با رسانه در ارتباط بودند به این باور رسیدند که طراحی سریالهای تلویزیونی کوتاه یا مینی سریال نیز در صورت دارا بودن داستانی قدرتمند و پرداختی مناسب میتوانند همان تاثیرگذاری ماندگار مجموعههای بلند را بر ذهن مخاطب داشته باشد، کما اینکه علاوه بر ایجاد جذابیتهای بصری، در انتقال مفاهیم مد نظر سیاستگذاران شبکه نیزموثر است و نگاه و ایدئولوژی مورد وثوق بعضا سرویسهای امنیتی و جاسوسی کشورهای تابعه را در کوتاهترین زمان ممکن به بیننده منتقل میکند. چنان که عمده مینی سریالهای تولید شده در شبکه بیبی سی بخصوص در دهههای 80 و 90 از این فرمول پیروی کردهاند. همانند دو مجموعه «لبه تاریکی» ساخته مارتین کمپبل و «خانه پوشالی» به کارگردانی مشترک آدرین هادگس وتیم هینز که در عین اینکه دارای ایده و قصهای تکاندهنده بودند بطور نامحسوس و با روش سوپاپ اطمینان در جهت سیاستهای دولت انگلستان حرکت میکردند. این دو سریال از تلویزیون ایران پخش شدهاند و با اقبال مخاطبان نیز مواجه بودهاند بویژه مجموعه «لبه تاریکی» که به بحث تاسیسات زیرزمینی هستهای بریتانیا میپرداخت و به رغم نقد روابط پنهان پشت پرده این فرایند ،مهر تاییدی بود بر به رخ کشیدن و قدرت نمایی سیاستگذاران انگلیسی. اما در عین حال این اثرتا به امروز که بیش ازدو دهه از نخستین پخش آن میگذرد در اذهان تماشاگران ایرانی باقی مانده است. نتیجه آنکه مجموعههای کوتاه نمایشی در صورت داشتن ساختاری درست و منسجم قطعا موفق خواهند
بود.
اما پدیده مینی سریالسازی در ایران داستان دیگری دارد. به رغم آنکه این جریان از دهههای گذشته آغاز شده است اما تا سالهای اخیر همواره ساز و کاری «جسته و گریخته وار» داشته است و شاید بتوان گفت نمونههای جدی آن دو مجموعه «باز مدرسم دیر شد» ساخته حسین افصحی و «هشت بهشت» از ساختههای زنده یاد اکبر خواجویی بود. «باز مدرسم دیر» شد تا کنون بارها و بارها به روی آنتن شبکههای مختلف سیما رفته است به دلیل داشتن سوژهای فراگیر که در هر دورهای قابل تامل و پرداخت است علاوه بر ایجاد حسی نوستالژیک در نسل والدین امروز با مخاطبان کودک نیز ارتباط برقرار میکند. اما مجموعه «هشت بهشت» که ساختاری اپیزودیک داشت و زبان حال و قصه آدمهایی بود که در سدههای دور در مقطعی همگی در یک کاروانسرا جمع شده بودند تا راهی سفر حج تمتع شوند و هر یک به طریقی به این سفر روحانی دعوت شده بودند به رغم علاقه مندی تماشاگران تا کنون پخش مجددی نداشته است لیکن توفیق این دو اثر موید این است که سوژه جذاب و داستان پردازی بدون حشو و زوائد در قالب مینی سریال نیز میتواند بینندگان بسیاری را معطوف خود
کند.
اما در چند سال اخیر ساخت سریالهای کوتاه، بنا به ضرورت، شکل جدی تری به خود گرفته است و مدیران سیما این الزام را حس کردهاند که ایدههایی که پرداخت و کارکرد نهاییشان در قالبهای کوتاه بیشتر از ساختارهای مطول است به ویژه در مناسبتهای ملی و مذهبی میتوانند در اجرا فضای مناسبی را برای رسانه و مردم ایجاد کنند اما نکته قابل تامل این است که آثاری که در دو سه سال اخیر در این قالب تولید شدهاند چندان مورد توجه تماشاگران سیما نبودهاند که میتوان علتهای متعددی را برای آن متصور شد، اعم از نداشتن فیلمنامه محکم، نبود گروه حرفهای قدرتمند در بطن کار، عدم رعایت ایجاز و استفاده از «مقدمههای طولانی که لازمه سریالهای طولانی است». شاید بتوان گفت تنها اثر قابل توجهی که در این مقطع تولید شد به رغم تمام نقص هایش مینی سریال «پازل» به کارگردانی ابراهیم شیبانی بود که در هفته بزرگداشت سربازان گمنام امام زمان(عج)ساخته شد و تا حدودی نیز با اقبال بینندگان تلویزیون مواجه شد. اما در ماههای اخیر به نظر میرسد که مدیران جدید سیما در برنامههای بلند مدت خود در عرصه تولید در کنار ساخت مجموعههای بلند مدت (بالای 100 قسمت) اهتمام ویژهای را نیز صرف مقوله مینی سریال کردهاند و این ضرورت را درک نمودهاند که علیالخصوص در مناسبتهای دینی، ایام فاطمیه، لیالی قدر و دهههای مختلف محرم و ماه صفر میتوان با انتخاب مضامین اسلامی و آموزههای عرفانی مرتبط با این ایام که قابلیت پرداخت در یک اثر سلسله وار کوتاه نمایشی را دارند تلنگری زد به ذهن و قلب مخاطبان رسانه ملی و این امر مستلزم گزینش یک تیم حرفهای و کاربلد است. به بیان دیگر انتخاب متنی که از همان پلانهای قسمت اول مخاطب را درگیر کند و همچنین وجود گروه سازنده خوب به منزله جدی انگاشته شدن مبحث مینی سریال است و به نظر میرسد دو مینی سریالی که در شبهای قدر امسال از دو شبکه یک و سه سیما پخش شدند نخستین گامهای این مسیر جدیاند؛ «نیاز» ساخته حسین سهیلی زاده و ساعت صفر به کارگردانی سعید سلطانی. «نیاز» با مضمون ایثار و «ساعت صفر» با موضوع بازنگری دوباره در خود از مفاهیم عمیق ماه مبارک رمضان است. بهره گیری از دو کارگردان موفق و نام آشنا که در زمینه ساخت مجموعههای بلندی ید طولایی دارند در این حوزه در واقع دعوتی است برای سایر فیلمسازان و فیلمنامه نویسان که این فرآیند را جدی بگیرند و به این باور برسند که مجموعه کوتاه نیز در صورت رعایت استانداردهای تکنیکی و در نظر گرفتن المانهای مخاطبپسند میتواند تاثیرگذار و ماندگار باشد و وجودش در چرخه تولید آثار نمایشی تلویزیون ایران همچون شبکههای جهانی به رسمیت شناخته شود.