kayhan.ir

کد خبر: ۴۹۱۶۵
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۵
نقدی بر فیلم «شبگرد»

عاصی برابرغفلت

پژمان کریمی

در فیلم خـانه امـن ( (safe houseساخته دانیل اسپینوزا و نوشته دیوید گوگنهایم محصول 2012 آمریکا، شخصیتی به نام توبین فراست (با بازی دنزل واشینگتن) تاکید می‌کند:
- «اگه مدتی طولانی یه چیزی رو تمرین کنی، در اون ،حرفه‌ای میشی. روزی صد تا دروغ بگی، انگار که راسته»!
«امپریالیسم خبری» واقعیت جامعه امروز جهانی است.
این رویکرد رسانه‌ای  که بنا به تعریفی در پی تصاحب و مدیریت  منابع و شاهراه انتشار اطلاعات و آگاهی است، می‌کوشد ارزشهایی را به ذهن مخاطب القاء و تحمیل کند که در نهایت از مخاطب  یک بازیگر بسازد.
این بازیگر نقشی را بر عهده می‌گیرد و برای ایفای آن در صحنه‌ای حاضر می‌شود که در نهایت به فراهم شدن و استواری منافع کارفرمایان و کارگزاران امپریالیسم خبری می‌انجامد!
امپریالیسم رسانه‌ای، با استفاده از- مثلا- شگرد برجـسته‌سـازی (Agenda-setting theory) رویداد یا مفهومی‌یا بخشی از یک واقعیت  را در کانون اعتنای مخاطب قرار می‌دهد و تا مرز تبدیل شدن به ارزش و دغدغه  فردی – اجتماعی بر آن تمرکز و پافشاری می‌کند. چنین است که خواست تازه‌ای برای مخاطب تولید و تعریف می‌شود.
در یک جامعه ممکن است مفهوم «آزادی» نه تنها یک ارزش ذهنی که دارای مصادیق عینی هم به نظر آید و فرد بواقع خود را در گستره جامعه آزاد بپندارد و معرفی کند. اما رسانه مبتنی بر رویکرد امپریالیستی می‌تواند قلمرو آزادی فرد را بیرون  و ورای از هنجارهای جامعه‌اش ترسیم سازد. این همان «نیاز» تازه است که پاسخ دهی بدان، فرد و جامعه را به عنوان مخاطب در مسیر خواست و منافع امپریالیسم خبری، نقش و بازی می‌دهد!
فیلم سینمایی«شبگرد» (nightcrawer) به کارگردانی دان گیلوری، محصول2014 آمریکاست.
این اثر،دربرگیرنده نگاهی منتقدانه و دردمندانه رو به امپریالیسم خبری است!
لوییس بلوم - با بازی چشمگیر جیک جیلنهال – یک دزد خرده پا در شهر بزرگ لوس آنجلس  است. او یک شب شاهد یک سانحه تصادف می‌شود. گروهی فیلمبردارسر می‌رسند و گزارشی تصویری تهیه می‌کنند. این گزارش از یک شبکه تلویزیونی پخش می‌شود. لوییس علاقه‌مند به کار تصویربرداری و گزارشگری می‌شود و خیلی زود می‌فهمد که با تهیه و فروش گزارش از حوادث شهری می‌تواند پول خوبی بدست آورد. او برای پول تا جایی پیش می‌رود که برای تهیه  یک گزارش ویژه و دیدنی، بر پایه یک طراحی دقیق، پلیس و همکار جوانش را در برابر گلوله تبهکاران قرار می‌دهد.
 در شبگرد، شبکه‌های تلویزیون و لوییس‌در واقع نمونه‌ای از کارگزاران امپریالیسم خبری هستند.
شبکه‌های تلویزیون و لوییس، برای جلب مخاطب و پول بیشتر، مخاطب را به سمت رویدادهایی می‌رانند و عادت می‌دهند،که اهمیتی در رستگاری دنیوی و دیگرجهانی انسان ندارند. آنها با نمایش گزارشهای هول‌انگیز و جذاب، هیجان آفرینی می‌کنند  و این چنین؛ نیازی اساسی اما سطحی وکاذب برای مخاطب فراهم می‌آورند .این نیاز از ژرفایی برخوردار است که مخاطب  مجاب و حاضر می‌شود روز خود را با تماشای یکی از بهترین گزارش‌های حادثه‌ای و جنایی آغاز کند. این رویکرد و عادت، «دیوغفلت» را روزانه بیدار می‌کند؛ غفلت از رویدادها و موضوعها و مفاهیمی که «زندگی ساز»اند و عبور آگاهانه و یا ناآگاهانه از کنار آنها با جوهره و رسالت انسانی و الهی در تضاد قرار دارد!
انسانی که با شوق و سرخوشی تماشای مصایب و دردسرهای دیگران را سرگرمی دلپذیر و ارضا میل هیجان‌خواه خودیافته، چقدر می‌تواند جدی و درست به «خود»، «دیگران» و«هستی» فکر کند؟چقدر می‌توان به  رقت قلبی و حس غمخوارانه او نسبت به انسان  امیدوار بود  و او را در راه خدمت به همنوع آماده  و استوار فرض نمود؟
 پاسخها روشن است!
در شبگرد، لوییس بلوم نیز به رغم زیرکی‌ها و نکته سنجی‌های ویژه ،خود یک قربانی و بازیگراست. قربانی و بازیگر مسخ شده تطمیعات امپریالیسم خبری! نه تنها او، مدیر میانی شبکه خریدار گزارش‌های لوییس را هم  باید یک قربانی قابل ترحم  به شمارآورد. زیرا «نینا»(با بازی رنه روسو،همسر گیلوری کارگردان فیلم) مجبور است برای فراهم شدن منافع شبکه - مثلا دریافت و پخش گزارش‌های جذاب- به خواسته‌های پلید فردی بی‌ریشه و سطحی مانند لوییس تن بدهد.
در معادلات امپریالیسم خبری، عمله‌ها و پادوها، حکم برده دارند و مجری محض منویات صاحبان قدرت و رسانه‌اند! آنها به محض رها‌شدگی از تصلب اندیشه و اندیشه‌ورزی و احترام به واقعیت و خضوع در برابر حقیقت، از دایره بردگان حذف می‌شوند.
تاکید بر واژه و قید «برده» در چهارچوب فعالیت رسانه‌ای را یک بار در سال 1387 مدیر هلندی رادیو زمانه خطاب به سردبیر ایرانی این رادیوی سکولار –مهدی جامی -  بکار برد و بعد او را اخراج کرد! ...بگذریم!
در بـخـشی از فـیلم شبگرد، لوییس و اریک دستیارخامدستش – با بازی تبعه انگلیس «ریزاحمد»-به طرف محل وقوع یک حادثه با سرعت  در حرکت هستند. مسیر پر پیچ است و شاید کنایه از پیچیدگی‌ها و ناهمواری‌های درک «کارویژه» امپریالیسم خبری دارد. اریک با نگاه به تابلو بزرگ تبلیغاتی با لحنی معترضانه می‌گوید:
«آگهی‌ها به سمتی که خودشون دوست دارن، مردم رو می برن!»
این جمله، خلاصه عصیان فیلم نسبت به فضای عمومی رسانه‌های آمریکاست. رسانه‌هایی که در دستان شش کلونی بزرگ جهانی از جمله امپراطوری روبرت مرداک صهیونیست موسوم به "News Corporation” به شکل انحصاری اداره می شوند و نقطه ‌ عزیمت آنها تنها «پول و قدرت» است.
در ساخته دان گیلوری، پلیس حضور منفعلانه‌ای دارد.کارآگاهان دریافته‌اند که  لوییس   اطلاعاتی از عامل یاعاملان  یک رویداد جنایت‌آمیز بدست دارد اما او با کتمان اطلاعات، از همکاری با پلیس سرباز می‌زند.پلیس، لوییس را هدف بازجویی قرار می‌دهد اما چیزی بدست نمی‌آورد تا با پیش کشیدن آن محملی قانونی برای دستگیری دست و پا کند! پس در کسوتی ناتوان، اندوه زده و ناامید، مجرم را به حال خود وامی‌گذارد و نظاره‌گر قدم زدن‌های لاقید او در خیابان پرتردد می‌شود!
در واقع ،«قانون» مانع از طمع ورزی یک مجرم نمی‌شود بلکه در سایه سار قانون به ظاهر متمدانه و اومانیستی امروز، افراد طماع فربه می‌شوند و راه پیشرفت را سرخوشانه طی می‌کنند.
در سکانس پایانی، تماشاگرغافلگیر می‌شود.شخصیت اصلی فیلم شرکت خیالی‌اش را در صحنه  واقعیت برپا کرده است. وقتی با واحدهای سیار شرکت مستندسازی و گزارشگری «لوییس بلوم» روبرو می‌شویم و می‌بینیم که  واحدها، با فرمان صاحب تازه به دوران رسیده خود، همزمان به چند محل حادثه گسیل می‌شوند، تنها به یک چیز فکر می‌کنیم:
در سایه سنگین نظام امپریالیسم رسانه‌ای، شانه بالا انداختن در برابر تعهد رسانه‌ای یعنی حرفه‌ای‌گری! این همان نقطه‌ای است که عمله  غفلت‌آفرین را در اوج رسمیت یافتن و سایر مواهب گیتیانه سرپا می‌کند!شبگرد کار متفاوتی از سینمای آمریکاست! نمی‌توان گفت این فیلم بیرون از سایه استیلای قواعد هالیوودی ساخته شده و به نمایش درآمده است. مسلما هالیوود نه به این اندازه دموکراسی را می‌شناسد و نه تا این قدر متواضع و قائل به نقد درونی است!شبگرد تنها یک  اثر اجتماعی می نمایدکه ناخودآگاه،  تبدیل به سندی افشاگرانه شده است!