kayhan.ir

کد خبر: ۴۳۵۷۶
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۲
نگاهی به سریال «میکائیل» به کارگردانی سیروس مقدم

هبوط قهرمان ایرانی در تگزاس!

آرش فهیم

«میکائیل»، هبوط قهرمان ایرانی در جایی شبیه به تگزاس است! محصول جدید سیروس مقدم و سعید نعمت الله، ترکیب نامتوازنی از سینمای وسترن و فیلمفارسی با رنگی از آرمانگرایی است؛ آرمان گرایی این سریال، بین «حاج کاظم» و «قیصر» در نوسان است و در جنگ انتقام جویی و عدالت خواهی، در درون شخصیتی به نام میکائیل تجلی یافته.
یکی از سازندگان سریال گفته که «میکائیل» قرار بوده یک وسترن ایرانی باشد(!) اما واقعیت این است که به صرف صف آرایی نمایی خیر و شر و نمایش لانگ شات (نمای باز) موتورسواری در تپه ماهورها و هفت تیرکشی، نمی‌توان به قالب وسترن رسید. چون فیلم وسترن، شمایلی از خوی گاوچرانی انگلوساکسون‌های مهاجر به آمریکاست. وسترن نوعی از سینماست که سعی دارد برای سرزمین بی‌هویت و بدون تاریخی به نام آمریکا، تاریخ و هویت جعل کند. عجیب است که عده‌ای در سینما و تلویزیون ایران می‌خواهند از این نوع فیلم، با این مختصات و ویژگی‌ها، شکل بومی و ایرانی اش را بکشند! بنابراین «وسترن ایرانی» فقط یک شوخی است. نمونه چنین التقاطی، سریال پر اغراق و تناقض آمیزی چون «میکائیل» است.
سریال «میکائیل» دچار یک دوگانگی و تضاد است؛ هر چقدر که آدم‌های این داستان، ملموس و قابل هضم هستند اما دنیا و جامعه به نمایش درآمده در آن مصنوعی و فانتزیک است. کاراکترهای این سریال، اغلبشان جان دارند؛ شخصیت‌های مثبت داستان، مَنِشی قهرمانانه و روشی پهلوانانه دارند. خوبی آنها این است که قهرمان‌هایی سرشار از هویت ایرانی هستند و از هالیوودی شدن در امان مانده‌اند. اگر به این نوع شخصیت‌های داستانی، چاشنی اکشن و برخورد فیزیکی با ارازل و اوباش هم افزوده شود، می‌توانند به دل مخاطب راه یابند و سایر ضعف‌های سریال را بپوشانند.
اتفاقات این سریال در ناکجا آبادی به نام «60 کیلومتر» رخ می‌دهند که هم به شهرهای جنوبی ایران شباهت دارد و هم به محله‌های گنگستری آمریکا؛ روستای دورافتاده‌ای است با پاساژهای مدرن! می‌توان این همه تناقض در این دنیای کوچک را به پای تلاش برای خرق عادت و تنوع بخشی جغرافیایی به فضای درام گذاشت، اما این همه بی‌قانونی و ناهنجاری چیست؟ چطور ممکن است یک باند مخوف و جانی در یک شهر کوچک، این همه خلاف کند، اما پلیس به این بهانه که هیچ مدرکی ندارد با آن برخورد نکند؟!
آقاخان کیست؟ اسمش به پادشاهان مغول می‌ماند و رسمش به «پدرخوانده». تلاش علیرضا خمسه برای اینکه با لهجه باباپنجعلی «پایتخت» ژست دون ویتو کورلئونه «گاد فادر» را ایفا کند، گاهی به طنز نوخاسته تبدیل می‌شود. اما مشکل اصلی درباره آقاخان این است که منشأ  قدرت او نامشخص است؛ نه ثروت خیره کننده‌ای دارد و نه جذبه‌ای که مردم را بترساند. نه در دولت و حکومت نفوذی دارد و نه تجهیزات نظامی خاصی و نه پشتوانه مردمی! پس چرا این همه قدرتمند است و می‌تواند در یک شهر کوچک، طوری جرم و جنایت کند که پلیس هم نمی‌تواند مدرکی از او بیابد؟! بنابراین تنها توجیه برای وجود چنین شخصیتی می‌تواند شباهت او با برخی از پدرخوانده‌های عالم سیاست باشد که دلبستگی زیادی هم به فرزندان خلافکار خود دارند؛ همه می‌دانند که متهم‌اند، اما هیچ مدرکی برای مجازات آنها موجود نیست و  ... تنها یک اسوه انقلابی است که می‌تواند از پس او بر بیاید و بس!«میکائیل» هم مثل برخی دیگر از آثار سیروس مقدم، پر از تصاویر کج و معوج، ناشی از بازی با دوربین و شکستن دکوپاژ است که گاه توی ذوق می‌زند. در کنار همه مشکلاتی که بر شمردیم، برخی از ایرادات کارگردانی و حفره‌های فیلمنامه، بلای جان میکائیل مقدم شده است. اوج ضعف در کارگردانی این سریال را می‌توان در سکانس ترور میکائیل دید. جایی که دو تک تیرانداز حرفه ای، در فضایی باز و بدون هیچ حفاظ و مانعی، نمی‌توانند میکائیل را از پا در آورند! بزرگ‌ترین حفره فیلمنامه هم این است که زن شوهر مرده، به دستور برادر شوهرش نمی‌تواند از خدمات فروشگاه‌ها و رستوران‌ها بهره ببرد. آن هم در شرایطی که قوم نزدیک او، سرگُرد کلانتری محل است!