به مناسبت بیست و ششمین سالگرد رحلت اندوهبار استاد عبدالباسط عبدالصمد
اسطوره تلاوت
شورای عالی قرآن به مناسبت نهم آذرماه بیست و ششمین سالگرد وفات استاد عبدالباسط چند گنجینه صوتی تلاوت از قاریان مشهور مصری از جمله آن مرحوم در سایت خود منتشر کرد و به مرور زندگینامه پرافتخار این استاد بینظیر پرداخت . سرویس معارف کیهان فرصت را مغتنم شمرده و شرح حال این استاد گرانقدر را به نقل از سایت شورای عالی قرآن تقدیم خوانندگان و دوستداران این استاد صاحب سبک و الگوی تلاوت میکند.
***
ولادت و نسب:
استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد در سال 1927 در روستای المزاعزه یکی از توابع شهر ارمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد. او در مکانی پاک که به امر قرآن کریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام میشد متولد شد. جد او استاد عبدالصمد از مردان باتقوا و از حافظان قرآن بود که از نظر حفظ قرآن کریم و تجوید و احکام آن مردی توانا بشمار میرفت و پدربزرگ مادری او عارف بالله استاد جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت بود. اما پدرش استاد محمد یکی از مدرسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود. دو برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ میکردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگی به ایشان ملحق گردید. این کودک با استعداد به مکتب استاد امیر در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد چرا که آثار مهارتهای قرآنی را (که با شنیدن تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او حاصل شده بود) در او دیده بود. استاد امیر مجموعهای از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش میدید که او را از سایرین ممتاز میساخت. مانند سرعت فراگیری، هوش و ولع شدید در تبعیت از استاد و دقت در خوب ادا کردن مخارج الفاظ و وقف و ابتدا و صوت زیبایی که گوشها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن مینواخت...
استاد عبدالباسط در گفتوگوهای خود گفته است: «سنم 10 سال بود که حفظ قرآن کریم را در این مدت به پایان بردم و مانند نهری روان از زبانم جاری میشد، پدرم کارمندی در وزارت راه و ترابری و پدربزرگم از علما بود... من از ایشان راهنمایی خواستم که قرائتها را چگونه فرا گیرم و آنها مرا به شهر طنطا در شمال مصر راهنمایی کردند تا به دست استاد محمد سلیم، علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان ارمنت که یکی از شهرهای جنوب مصر است تا طنطا در شمال بسیار دور بود ولی موضوع، موضوع آینده و برنامهریزی برای آن بود. این بود که برای سفر آماده شدم اما یک روز مانده به رفتنم به سوی طنطا، از آمدن استاد محمد سلیم به ارمنت مطلع شدیم. او آمده بود تا کلاسی برای آموزش قرائات در مدرسه دینی ارمنت برپا کند. اهالی ارمنت استقبال شایستهای از او کردند و پیرامونش حلقه زدند چرا که میدانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را میشناختند و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه کرده بود.
مردم شهر گروهی را با عنوان (اصفون المطاعنه) برای حفظ قرآن، تشکیل دادند بنابراین استاد، علوم قرآن و قرائات را آموزش میداد و قرآن کریم را تحفیظ مینمود، من به آنجا رفته و قرآن را نزد او دوباره مرور کردم و متن شاطبیه که متنی مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظ کردم.»
پس از اینکه استاد عبدالباسط به سن 12 سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصا از جانب اصفون المطاعنه به کمک استاد سلیم- که از عبدالباسط به هر جا که میرفت تعریف میکرد- دعوتهایی به سوی او روانه شد، چرا که گواهی استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
زیارت مزار بانو زینب(س):
در سال 1950 به زیارت اهل بیت رسولالله(ص) و عترت طاهرینش رفت. آنچه باعث این امر شد محفلی بود که به مناسبت ولادت زینب کبری(س) برپا شده بود، بانیان این محفل، جمعی از مشاهیر قرآن مانند استاد عبدالفتاح الشعشاعی، استاد مصطفی اسماعیل، استاد عبدالعظیم زاهر و استاد ابوالعینین شعیشع و غیر ایشان از نخستین قراء رادیو بودند. پس از گذشت نیمی از شب و در حالی که مسجد زینبیه از انبوه محبین آلالبیت(ع) که از هر نقطه آمده بودند موج میزد، یکی از نزدیکان عبدالباسط از مسئولین مجلس اجازه خواست تا این جوان بااستعداد 10 دقیقهای را به تلاوت بپردازد، او اجازه داد و قاری جوان از سوره احزاب در میان جمعیتی با این کثرت شروع کرد... سکوت همه جای مسجد را فرا گرفت و همه دیدهها به این قاری کوچک جلب شد که با جرات در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است... اما سکوت، دقایقی بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهایی شد که مسجد را میلرزاند، (اللهاکبر) (ربنا یفتح علیک)... این فریادها مستقیما از دل برمیخاست و به جای 10 دقیقه قرائت به یک ساعت و نیم ادامه پیدا کرد.
حضار تصور میکردند که ستونها و دیوارهای مسجد هم با آنها همصدا شدهاند و گویی که صدای سنگها را میشنیدند که تنزیه و تسبیح میگفتند.
معرفی عبدالباسط به رادیو:
با پایان یافتن سال 1951 استاد ضباع از عبدالباسط خواست تا برای قرائت در رادیو اقدام کند ولی عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صعید و نیز به جهت اینکه رادیو یک برنامه خاص و منظمی را میطلبد مایل بود که این قضیه را به آینده واگذار کند اما از آنجا که خواست و برنامههای الهی مافوق همه ارادهها و برنامهها است استاد ضباع نواری را که عبدالباسط در روز ولادت زینب کبری(س) خوانده بود که بسیار اعجاببرانگیز هم بود، به هیئت داوران رادیو داد و همگان از اداء قوی و صوت عالی او تعجب کردند...
به هر حال در سال 1951 عبدالباسط به رادیو راه یافت تا یکی از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد. پس از به دست آوردن این شهرت در طول چند ماه، عبدالباسط ناچار بود که سرپناهی در قاهره برپا کند و همراه با خانوادهاش که ایشان را از صعید منتقل کرده بود در جوارمقبره منسوب به فرزند رسول خدا، زینب(س) اقامت کند، بانویی که مسبب شهرت و ملحق شدنش به رادیو شده بود و به قول میلیونها نفر از مردم، او را چون موهبتی به اسلام و مسلمانان هدیه کرده بود. با ورود او به رادیو اقبال مردم برای خرید گیرندههای رادیویی زیاد شد و در اکثر خانهها گسترش یافت و هر کس در یک روستا یا یک منطقه رادیویی داشت، صدای آن را بلند میکرد تا همسایگان هم صدای او را بشنوند؛ بالاخص در روزهای شنبه، مضافا به اینکه مراسم محافل خارجی او هم مستقیم از رادیو پخش میشد.
دیدار از کشورها:
از سال 1952 در ماه مبارک رمضان و یا غیررمضان مسافرتهای او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتی بعضی از دعوتهایی که از او میشد به مناسبت برگزاری یک محفل نبود بلکه از او دعوت میشد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامی که سوال میشد به چه مناسبتی از استاد دعوت کردهاید؟ میگفتند که محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چرا که هنگامی که استاد در یک محفلی حضور دارد فضایی از سرور و شادی در آن مکان حاکم میگردد... این قضیه از استقبال کشورهای مختلف جهان از او در چارچوب استقبالهای رسمی و دولتی و یا مردمی معلوم میشود... رئیسجمهور کشور پاکستان در فرودگاه به استقبال او آمد، او را ملاقات کرده و با او مصافحه نمود، در جاکارتا در کشور اندونزی در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن کریم پرداخت در حالی که تمام مسجد از حاضرین پر شده بود و جمعیت با مسافت یک کیلومتر مربع به خارج مسجد کشیده شده بود و در میدان مقابل مسجد بیش از 250 هزار مسلمان تا صبح در حالی که سرپا ایستاده بودند به صدای او گوش میدادند...او به مسافرت به کشورهای عربی و اسلامی بسنده نکرد، بلکه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پیمود تا در همه نقاط به مسلمانان دست پیدا کند... از مشهورترین مساجدی که در آن به تلاوت پرداخته است، مسجدالحرام در مکه، مسجد نبوی(ص) در مدینه منوره، مسجدالاقصی در قدس، مسجد ابراهیمی(ع) در فلسطین و مسجد اموی در دمشق و مساجد مشهور آسیا، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه، لندن، هند و اکثر کشورهای جهان است، هیچ روزنامه رسمی و یا غیررسمی از عکس و نوشتههایی که بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترام میداند، خالی نیست.
بیماری و وفات:
مرض قند در او شدت گرفت و با اضافه شدن التهاب کبدی، دیگر توان مقاومت در برابر این دو مرض را نداشت، او را به بیمارستان دکتر بدران در جیزه بردند، اما اطبا به او توصیه کردند که برای معالجه به لندن برود. او به آنجا رفت اما پساز اقامت یک هفتهای در آنجا از پسرش طارق که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گویی که احساس کرده بود دوران عمرش به سر آمده و وقت لقای خداوند نزدیک شده است و به راستی زندگی جز ساعتی نیست که به زودی میگذرد، روز وفات او به مثابه صاعقهای بود که بر قلوب میلیونها مسلمان در هر مکانی از دنیا فرود آمد.
هزاران نفر از دوستداران صدا، ادا و شخصیت او با تمام اختلاف زبان و... جنازه او را تشییع کردند. در این تشییع همه سفرای کشورهای جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیاری از مردم در کشورهای مختلف بود روز 30 فوریه در هر سال روز تکریم از این قاری بزرگ اعلام شد تا مسلمین به یاد روز 1988/11/30 - (1367/9/9) یاد او را گرامی داشته باشند. روزی که او از میان ما رفت و از زندگی این دنیا به زندگی جاودانی پیوست.