kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۷۵
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۹

به روی شانه طوفان(به جای گفت و شنود)



امروز و فردا که دل‌ها داغدار و چشم‌ها اشکبار در سوگ حسین(ع) است، این ستون را دیگرگونه می‌نگاریم و امروز را به شعری از شاعر متعهد فاضل نظری اختصاص می‌دهیم؛
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست، سواران دوباره می‌آیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم
که باد از دل صحرا می‌آورد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که می‌گرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست
که این غریب، نهاده است سر به زانویش
کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترک ترک شده‌اش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش
طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش