kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۴۰
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۵

نیویورک چه اتفاقی می‌افتد؟(یادداشت روز)



قرار است در سفر رئیس‌جمهور محترم به نیویورک چه اتفاقی بیفتد؟ آیا می‌توان امیدوار بود توافقی حاصل شود؟ آیا ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند که بتوانند بر سر موضوعات مختلف از جمله چالش هسته‌ای یا موضوع تروریسم و امنیت عراق همکاری کنند؟ عبارت‌هایی مانند «هیچ اصل ثابتی در سیاست خارجی وجود ندارد» و «هیچ دوست و دشمنی‌ای همیشگی نیست و می‌توان به تنش با آمریکا پایان داد» چقدر معتبر است و می‌تواند دستمایه رویکرد به آمریکا واقع شود؟
1- کسی نمی‌تواند این مدعا را که آمریکا در طول 60 سال اخیر علی‌الدوام با ملت ایران دشمنی ورزیده انکار کند و درباره این گزاره اتفاق نظر وجود دارد. فراتر از این در دشمنی و حمله نظامی یا کودتای رژیم ایالات متحده علیه بیش از 50 کشور جهان نیز تردیدی وجود ندارد. بنابراین در بادی امر مهم است آمریکا را دشمن مسالمت‌ناپذیر ملت‌ها که هرگز به توافق پایاپای و عادلانه قائل نیست بدانیم یا طرف معامله و داد و ستد و رفاقت. معرفی دولت استکباری، خودبرتربین، عهدشکن و زیاده‌خواه آمریکا به عنوان یک دولت معمولی طرف تعامل دیپلماتیک، اولین خطا یا مغالطه است. آنها که به توهم توافق- مثلا حل چالش هسته‌ای در نیویورک- دامن می‌زنند و می‌گویند توافق در این سفر حاصل شدنی است، توضیح نمی‌دهند که چرا طی 7 دور مذاکره در طول یک سال اخیر چنین توافقی حاصل نشده است؟ «توافق» که توقع زیادی است، چرا «اعتماد» به عنوان مقدمه هر توافق و معامله‌ای کمترین زمینه‌ای پیدا نکرده است؟ به پرسش دیگر، چگونه می‌توان مدعی توافق به عنوان امری دوطرفه شد حال آن که آمریکایی‌ها در همین دوره با صراحت اعلام کرده‌اند بنا ندارند با ایران «اعتمادسازی» کنند بلکه ایرانی‌ها به عنوان متهم موظفند در بلندمدت (10 تا 20 سال) بکوشند تا به ما ثابت کنند برنامه هسته‌ای آنها صلح‌آمیز است؟ از منظر دیگر آمریکایی‌ها در همین یک سال پرعبرت گذشته، کدام رفتار خصمانه خود را تغییر داده و کمترین اعتمادی را برانگیخته‌اند تا بر اساس آن بتوان توافق را تصور کرد؟  البته یک احتمال قریب به محال وجود دارد و آن این که طرف ایرانی- خدای ناکرده- بخواهد خط قرمزها را زیر پا بگذارد که در این صورت معنای آن، «تسلیم» خواهد بود و نه تعامل و توافق. خروجی هر تسلیمی هم در سیاست خارجی روشن است؛ گستاخی و طلبکاری و تهاجم بیشتر طرف مقابل.
سال گذشته که رفتارهای نابه‌جایی مانند دیدار با وزیر خارجه آمریکا و تماس تلفنی با اوباما رخ داد و حتی پس از آن دکتر روحانی گفت آقای اوباما را مودب یافته است، چه اتفاقی افتاد؟ بیش از 5 بار تحریم‌های جدید اعمال شد، قریب 10 بار ازروی میز بودن گزینه نظامی سخن به میان آمد و فریبکاری را ژن ایرانی‌ها اعلام کردند. آیا قابل تامل نیست رئیس‌جمهور محترم در حالی عازم سفر نیویورک شده که به اعتبار گروکشی غیرقانونی، لجبازی و خوی استکباری رژیم آمریکا، کشورمان برای اولین بار قریب 8 ماه است در مقر سازمان ملل (نیویورک) نماینده دائمی ندارد؟! اگر اعتمادسازی به منزله پیش‌نیاز هر توافقی اولویت آمریکا بود، ‌آمریکایی‌ها نباید رفتارهای خصمانه‌ای زنجیره‌ای و بعضا آمیخته با توهین و تحقیر را ادامه می‌دادند. اما چرا آمریکا اصرار به توهین دارد حال آن که کسانی تصور یا القا می‌کنند آمریکا دنبال توافق است؟
2- وسوسه و تطمیع و تهدید، کار ویژه شیاطین- دشمنان مستکبر بشریت- است. خلق شیاطین، بی‌آبرو کردن انسان‌های صاحب عزت و شرافت است. خداوند در سوره اعراف با ریزه‌کاری تمام، مقصود شیطان از وسوسه آدم و حوا را بازگو می‌کند. «شیطان آن دو را وسوسه کرد تا زشتی‌های پوشیده آنها را برملا سازد. او گفت پروردگارتان، شما را از این شجره نهی نکرده مگر اینکه فرشته یا جاودانه در بهشت باشید. و آن دو را قسم داد [به کدام امر مقدس، خدا می‌داند!] که همانا من از خیرخواهان شما هستم و با فریب راهنمایی‌شان کرد. پس هنگامی که از آن درخت چشیدند، زشتی‌هایشان آشکار شد... ای فرزندان آدم، ما لباس برای شما فرستادیم تا بدی‌های شما را بپوشاند و لباس تقوا [برای پوشاندن زشتی‌های شما] بهتر است».
 خداوند آنگاه می‌فرماید «ای فرزندان آدم شیطان شما را نفریبد همان گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد؛ لباس را از تن آنها کند تا زشتی‌های آنها قابل مشاهده شود. همانا شیطان و قبیل او می‌بینند شما را از جایی که نمی‌بینید.  همانا ما شیاطین را سرپرست قرار دادیم برای کسانی که ایمان نمی‌آورند».
شیطان بزرگ به واسطه دلال‌ها و کارچاق‌کن‌هایی که واقعیت جبهه دیپلماسی را «ضیافت نیویورک» می‌نمایانند، بیش از هر چیز نیازمند شکستن عزت جمهوری اسلامی است و به همین دلیل نیز جبهه رسانه‌ای دشمن و عوامل آن در داخل مدام به چشیدن میوه ممنوعه مراوده و مصافحه و معانقه با سران شیطان بزرگ وسوسه می‌کنند. به تصریح مقتدای حکیم انقلاب  در دیدار با سفرای کشورمان «در این میان [در خصوص تعامل با همه دنیا] دو استثنا وجود دارد؛ رژیم صهیونیستی و آمریکا... رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نه تنها هیچ منفعتی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بی‌منفعت برود؟! عده‌ای این جور وانمود می‌کردند که اگر با آمریکایی‌ها دور یک میز بنشینیم بسیاری از مشکلات حل می‌شود. البته ما می‌دانستیم این‌جور نیست اما قضایای یک سال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را ثابت کرد... این کار ما را در افکار عمومی ملت‌ها و دولت‌ها به تذبذب متهم می‌کند و غربی‌ها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه می‌دهند».
3- اصرار آمریکا به توهین و تحقیر، بعد مهم‌تری نیز دارد. رژیم مستکبر ایالات متحده بدین ترتیب می‌کوشد به خطای محاسبه استراتژیک در ذهن سیاستگذاران و تصمیم‌سازان ما دامن بزند به نحوی که ابعاد توانمندی و قدرت جبهه خودی را نبینند یا به جای سخن گفتن از موضع اقتدار، از موضع انفعال و ضعف برخورد کنند. نتیجه پذیرفتن چنین معادله خلاف واقعی از سوی ما آن خواهد بود که ایران قدرتمند و متنفذ در منطقه، -به اعتبار رویکرد انفعالی- در چشم ملت‌ها و دولت‌های دیگر نیز ضعیف به نظر آید. حال آن که در عالم واقع ماجرا کاملا معکوس است. یعنی در این 3 دهه دو روند معکوس به موازات هم پیش رفته است؛ از یک سو به اعتبار ظرفیت بسیج‌گری علی‌الدوام بر ابعاد داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی اقتدار جمهوری اسلامی افزوده شده و از طرف دیگر قدرت آمریکا کاهندگی دائمی را به خود دیده است. اگر 34 سال پیش به اعتبار تعدی نیابتی رژیم صدام در خاک خود با مظلومیت کامل روبرو بودیم، امروز به اعتبار یکی بودن موج جمهوری اسلامی با موج ملت‌ها، نفوذ کلمه جمهوری اسلامی در چهار گوشه منطقه جاری شده است.
اگر آمریکا سرشکسته جنگ‌های عراق و افغانستان و طرف ناکام جنگ‌های سوریه، غزه و لبنان است، ایران در جبهه ملت‌های پیروز این جنگ‌ها ایستاده است. 3 ماه پیش درست هنگامی که اوباما و زیردستانش با حمله به دولت عراق می‌گفتند داعش نتیجه سرکوب‌شدگی‌ سنی‌ها و طوایفی است که مظلوم واقع شده‌اند، مردم و ارتش عراق با مشورت و معاضدت ایران تروریست‌ها را عقب راندند. تازه کار که به اینجا رسید و آمریکایی‌ها- و عوامل سعودی آنها- دریافتند ایران زیر آب پروژه فتح عراق با داعش یا حداقل اخذ امتیاز از دولت منتخب عراق را زده، به صرافت افتادند ائتلاف ضد «تروریسم داعش» تشکیل دهند. آنها به فهم احمقانه خود، ایران را حذف کردند و سرانجام در ادامه این سردرگمی استراتژیک آقای جان کری لطف کرد! و گویا که اجازه مرحمت می‌کند گفت «ایران می‌تواند در مبارزه علیه داعش نقش داشته باشد»! امروز کدام ناظر آگاه و بی‌طرفی است که نفوذ آمریکا و ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و فلسطین را به ارزیابی بنشیند و کفه ایران را سنگین‌تر نشمارد؟
در چنین شرایطی اگر آمریکایی‌ها «کوچک‌نمایی» قدرت ایران را سرلوحه مواجهه خود با جمهوری اسلامی قرار داده‌اند، هیئت جمهوری اسلامی ایران مسئولیت دارد انفعال را کاملا پس زده و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها، از موضع همین اقتدار بی‌بدیل و تعیین‌کننده حرف بزند و چالش هسته‌ای را نیز در همین نمودار کلی جایابی و جانمایی کند؛ اگرنه در دام عملیات روانی دشمن افتاده‌ایم و آنگاه او می‌تواند نیاز راهبردی خود را به عنوان امتیاز به ما بفروشد. فراموش نکنیم دولت اوباما بی‌دستاوردترین دولت آمریکا در طول 70 ساله پس از جنگ جهانی دوم است و به اخذ امتیاز بی‌دلیل از ایران- در فرایند وارونه‌نمایی واقعیت‌ها و زدن فن بدل- نیاز دارد. واقعیت ماجرا این است که آمریکا پیاپی جای پای خود را در منطقه از دست می‌دهد و تصور می‌کند کلید بازگشت به منطقه، اجرای عملیات فریب با ایران است. این عملیات فریب گاه با جنجال هسته‌ای، گاه با ماجرای داعش و... رخ می‌دهد تا ما را از مسائل مهم اصلی غافل کند.
4- آنها که دنبال تراشیدن منافع مشترک با آمریکا در ماجرای اشغال افغانستان بودند، در کمتر از یک سال به عینه دیدند چگونه همان آمریکای طرف معاضدت دولت اصلاحات، بلافاصله پس از یافتن جای پا ایران را محور شرارت خواند و تهدید به حمله نظامی کرد. رفتار دکتر مصدق در تاریخ معاصر ما از این جهت یک نمونه قابل مطالعه است که چگونه دولت و کشور خود را قربانی خوش‌گمانی به آمریکا کرد. کمک به آمریکا در قالب یک داد و ستد- چنان که برخی در موضوع داعش گفتند و رئیس‌جمهور محترم رد کرد- حکایت همان مارگیری است که اژدهای افسرده را در زمستان نجات داد و گرما به تن او رساند تا سرانجام قربانی بدفهمی خود شد. اینکه بگوییم دوست و دشمن همیشگی وجود ندارد، درباره نوع دولت‌ها و ملت‌هایی است که مرتکب خطا می‌شوند اما رژیم مستکبری که زیاده‌خواهی، زورگویی، بدعهدی و استکبار جزو گروه خونی و ساختار قدرت اوست، قطعا در زمره دشمنان همیشگی ملت‌هاست و نرمش یکطرفه در لحن و رفتار و گفتار نه تنها دل او را نرم‌تر نمی‌کند بلکه بر طمع و تعدی وی می‌افزاید. البته آمریکایی‌ها، در خواب‌های تعبیرنشدنی خود، از ایران سرسپرده رژیم پهلوی یاد می‌کنند و این که به اسم تعامل و تفاهم، ایران مجددا به ژاندارم گماشته آمریکا- مانند نوکری صدام یا دولت اردن و سعودی- در منطقه تبدیل شود یا به تعبیر اخیر برژینسکی «توافق با ایران می‌تواند کاتالیزوری برای ایجاد تغییرات در خاورمیانه همیشه آشوب‌زده باشد».
5- آخرین پیشنهاد آمریکا در مذاکرات هسته‌ای، ادامه همان شگرد تعلیق و اوراق‌سازی تدریجی برنامه هسته‌ای ایران است. آنچه برای ایران موضوعیت دارد، اصل غنی‌سازی با ظرفیت صنعتی مورد نیاز کشورمان است و نه مثلا داشتن یک کلکسیون از هزاران سانتریفیوژ بلامصرف در حد پرکردن یک ویترین! در عین حال گویا حامیان مراوده با آمریکا فراموش کرده‌اند که می‌گفتند غنی‌سازی چه ارزشی دارد و مهم لغو تحریم‌هاست. اکنون غیر از موضوع استراتژیک حفظ غنی‌سازی، موضوع مهمی که مذاکرات را از سوی این طیف توجیه می‌کرد، تعمداً مسکوت مانده و آن اینکه بالاخره سرنوشت ادعای لغو تحریم‌ها ظرف 3 تا 6 ماه چه می‌شود و آیا وعده سر خرمن لغو تحریم‌ها در 10 یا 20 سال بعد و پس از احتمال جلب اعتماد آمریکا نسبت به برنامه هسته‌ای ایران، در عالم واقع حتی به اندازه یک خروس قندی می‌ارزد؟ در این میان اگر معلوم شد تکلیف هیچ چیزی که برای ایران در حوزه هسته‌ای یا اقتصادی دارای ارزش باشد معلوم نشده و آمریکا نیز به اعتبار عملکرد یکساله خود چنین قصدی ندارد، آنگاه آیا مضحک نخواهد بود که مثلا ضرورت یا احتمال مکالمه و دیدار رئیس‌جمهور محترم کشورمان با اوباما را بررسی کنیم؟! آیا واگذاری امتیازی چنین بزرگ به رژیمی که ویژگی آن «گستاخی و پنجه‌اندازی» در عین «سرشکستگی» است، حداقلی از ملازمت عزت و حکمت و مصلحت را با خود دارد؟! من جرّب المجرّب حلت به الندامهًْ. نگرانی این است که آمریکایی‌ها تصور کنند دولت ایران در یک سالگی تشکیل خود و امضای توافق ژنو، حاضر است به هر قیمت به توافق برسد.
محمد ایمانی