kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۵۷۶
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۲:۳۳

آتش‌بس، نه پایان مقاومت(یادداشت روز)


جنگ 50 روزه در غزه با امضای یک توافقنامه میان گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی متوقف گردید اما در عین حال نشانه‌هایی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند آتش‌بس کنونی را «دائمی» تلقی کنیم  بلکه دو طرف بلافاصله پس از امضای توافقنامه، خود را برای رویارویی بعدی که قاعدتا زمان آن هم زیاد دور نیست، آماده می‌کنند. درخصوص جنگ سوم غزه و نتایج و درس‌های آن گفتنی‌هایی وجود دارند:
1- دو بند از شرایط فلسطینی‌ها شامل بازگشایی فرودگاه غزه و فعال‌سازی دوباره بندر غزه به مذاکرات بعدی میان دو طرف واگذار شده است. اما در عین حال پس از اعلام آتش‌بس دو طرف بر موضع خویش در این مورد تاکید کرده‌اند. بنیامین نتانیاهو در کنفرانس مطبوعاتی که با حضور مقامات ارشد نظامی و امنیتی کابینه‌اش، ساعاتی پس از امضاء توافقنامه قاهره برگزار شد، اعلام کرد که حماس به هیچکدام از خواسته‌هایش‌ نرسید و اسرائیل در این رویارویی با ضربه زدن به توانایی‌های نظامی و فنی و فرماندهان حماس توانست به پیروزی‌های بزرگی دست پیدا کند که البته این ادعاها با اعتراض توأم با تمسخر روبرو شد. از آن طرف رهبران حماس و جهاد اسلامی که اصلی‌ترین امضاکنندگان توافق از طرف فلسطینی‌ها بوده‌اند، با صراحت اعلام کرده‌اند که در توافقات بخشی از خواسته‌های فلسطینی‌ها امضا شده و بخش امضا نشده را محقق خواهند کرد. در این میان رمضان عبدالله شلح دبیرکل جنبش جهاد اسلامی در کنفرانس خبری در بیروت که با فاصله کمی پس از اعلام رسمی آتش‌بس برگزار شد، گفت: «ما بندر و فرودگاه غزه را می‌سازیم و در این راه از کسی اجازه نمی‌گیریم و اگر کسی به آنها تعرض کند، بندر و فرودگاهش را مورد حمله قرار می‌دهیم». به غیر از این تعدادی از موارد حساس میان دو طرف لاینحل باقی مانده‌اند که شامل آزادی زندانیان و گذرگاه رفح می‌باشد. همه این موارد به مذاکرات بعدی بین فلسطینی‌ها و رژیم جعلی تل‌آویو و یا فلسطینی‌ها و رژیم قاهره سپرده شده است. از این رو اگر بگوئیم برخلاف آنچه گفته می‌شود که میان دو طرف «آتش بس دائمی» برقرار شده، جنگ چهارم غزه در یک قدمی دو طرف قرار دارد، سخن گزافی نگفته‌ایم. در واقع همه عواملی که سبب وقوع جنگ سوم غزه شد تا حد زیادی به قوت خود باقی مانده‌اند. البته در این میان مقاومت فلسطین به دستاوردهای بزرگی دست یافته است.
2- در توافق میان دو طرف چند مورد وجود دارد که باید آن را در گروه نتایج و دستاوردها قرار داد: برقراری آتش‌بس و توقف حملات منظم طرفین به مواضع یکدیگر، بازگشایی رسمی گذرگاههای شمالی و شرقی غزه و متعهد شدن رژیم صهیونیستی به عدم تعرض به عبور و مرور ساکنان غزه به مناطق اشغالی، گسترش آزادی عمل فلسطینی‌ها در سواحل غزه از 6 مایل به 12 مایل و در واقع امضای اینکه این 12 مایل متعلق به غزه است. اما در این توافقنامه درباره خلع سلاح مقاومت، وضعیت تونل‌ها، وضع حکومت در غزه و پرداخت‌ حق‌السهم غزه از گمرکات - مطابق توافق 1993 اسلو- مطلبی نوشته نشد و این نشان می‌دهد که مباحثات درباره این موارد به جایی نرسیده است. در بین آنچه برای طرف فلسطینی اهمیت ویژه‌ای دارد، افزایش محدوده مجاز ماهیگیری برای فلسطینی‌ها از شعاع 6 به شعاع 12 مایلی سواحل غزه بود که در صورت تضمین آن و تمکین عملی رژیم غاصب اسرائیل به آن می‌توان گفت، موضوع گذرگاه‌های زمینی را تا حد زیادی تحت‌الشعاع قرار داده و از اهمیت استراتژیکی آنها می‌کاهد. آزادی رفت و آمد فلسطینی‌ها در این محدوده آنان را از طریق دریای مدیترانه به حوزه عربی-اسلامی و نیز با موقعیت‌های سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا پیوند می‌دهد. این می‌تواند یک دستاورد استراتژیک تلقی شود. مشروط به اینکه تل‌آویو به رعایت آن پایبند باشد. البته با توجه به اینکه سازمان ملل، اتحادیه عرب و کشورهای اروپایی و آمریکا از توافق قاهره پشتیبانی کرده‌اند، زیر پا گذاشتن آن توسط رژیم صهیونیستی با هزینه‌هایی توام می‌باشد.
3- تا امروز در سطح بین‌المللی و منطقه مقاله‌ای مبنی بر اینکه در جنگ 50 روزه، رژیم  غاصب  به پیروزی رسیده، درج نشده اما شاهد درج صدها مقاله در مطبوعات غربی، عربی، روسی، چینی‌ و... بوده‌ایم که در آن مقاومت فلسطین را طرف پیروز جنگ 50 روزه دانسته‌اند. حتی در بین رسانه‌های شفاهی و مکتوب رژیم صهیونیستی هم به ندرت مقاله‌ای چاپ شده که در آن اهداف اسرائیل را تحقق یافته خوانده باشد. این به تنهایی برای اینکه قضاوت روشنی درباره طرف پیروز داشته باشیم، به ما کمک می‌کند. البته یک قاعده عمومی هم وجود دارد که به ما امکان ارزیابی می‌دهد. قاعده این است که نتایج جنگ را با ادعاها و اهداف طرفی که جنگ را آغاز کرده است بسنجیم. در این بین به میزانی که آن اهداف تحقق یافته، آغازگر جنگ به پیروزی رسیده است. رژیم تل‌آویو با بهانه‌هایی جنگ را در 17 تیرماه - 8 ژولای 2014- آغاز کرد و با امضای توافقنامه 4 شهریورماه - 26 اوت 2014- آتش‌بس داد. مقامات ارشد دولت نتانیاهو و مقامات آمریکایی در روزهای اول این جنگ روی مواردی بعنوان اهداف حمله تاکید می‌کردند و تا این آخر هم بر بعضی از آنها اصرار داشتند. این موارد شامل خلع سلاح مقاومت و حل دائمی مسئله شلیک موشکها و راکت‌ها از غزه، جایگزین شدن تشکیلات خودگردان فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه، از میان برداشتن موشک‌ها و تونل‌های فلسطینی‌ها و دائمی کردن آتش بس 2012. بنابراین طبیعی است که ما میزان موفقیت آغازگر جنگ را با این اهداف بسنجیم. اسرائیل در این جنگ توانست به یک توافقنامه که آن را «آتش‌بس دائمی» خوانده، دست پیدا کند اما در عین حال این واژه «دائمی» نیست که یک آتش‌بس را دائمی می‌کند، بلکه طول دوره آن به پایبندی دو طرف بستگی دارد و تجربه نشان داده است که خود اسرائیلی‌ها آن را به اندک بهانه‌ای زیرپا می‌گذارند چرا که آنان مدت‌هاست که براعصاب و رفتار خود مسلط نیستند. ضمن آنکه طرف فلسطینی هم آتش‌بس را برای آسایش شهروندان غاصب صهیونیستی نمی‌خواهد بلکه برای حل مشکلات شهروندان خود می‌خواهد و زمانی که این به دست نیاید، آنان احترامی برای آتش‌بس قایل نخواهند بود.
در این جنگ مقاومت فلسطینی خلع سلاح نشد و در توافقنامه نیز هیچ اشاره‌ای به آن نشده است و این در حالی است که خلع سلاح که در واقع به منظور از میان برداشتن مقاومت فلسطین بوده مهمترین دلیل شروع جنگ از سوی اسرائیل بوده است. در این توافقنامه، حماس و جهاد هیچ تضمینی نداده‌اند که در صورت مواجه شدن با تجاوز رژیم صهیونیستی، از شلیک به تل‌آویو و... خودداری نمایند و حال آنکه مقاومت در این جنگ نشان داد که توان و جرأت تهدید کردن حساس‌ترین مناطق متعلق به رژیم غاصب شامل تأسیسات هسته‌ای دیمونا را دارد. از قضا پس از امضای توافق آتش‌بس هم خالد مشعل و هم رمضان عبداله در سخنرانی و یا مصاحبه رسمی اعلام کردند، عزم خود را برای توسعه توانمندی‌های دفاعی و نظامی گردانهای فلسطینی جزم کرده و از جمله در نظر دارند ساکنان کرانه باختری را به توان دفاعی در برابر رژیم صهیونیستی مجهز نمایند.
جایگزین کردن تشکیلات خودگردان به ریاست جناح سازشکار فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه که تا آخر هم آمریکا، اسرائیل و انگلیس بر آن تأکید می‌کردند به جایی نرسید و هیچ اثری از آن در توافقنامه نیست و در عمل هم رهبران حماس و جهاد اسلامی اجازه بازگشت تشکیلات محمود عباس به غزه را نمی‌دهند بنابراین واضح است که آنچه قبل از آغاز جنگ و در حین جنگ از سوی رژیم صهیونیستی یا دولت‌های حامی آن بیان می‌شد، عمل نشده و فقط یکی از خواسته‌هایی که خود اسرائیلی‌ها از روز ششم جنگ 50 روزه مطرح می‌کردند یعنی آتش‌بس، محقق گردیده است. به عبارت دیگر نتانیاهو می‌تواند در فهرست دستاوردهای خود بگوید: جنگی را که خود آغاز کرده بودیم متوقف کردیم! بیش از 2000 نفراز ساکنان غزه را کشتیم، 3 فرمانده مقاومت را از پا درآوردیم، باعث شدیم گردانهای فلسطینی موشک‌های خود را به سمت ما شلیک کنند لذا از تعداد آنان کاسته شده است و... نزدیک به 40 هزار خانه ساکنان غزه را تخریب کردیم و باعث آوارگی دوباره حدود 400 هزار فلسطینی شدیم. این فهرست دستاوردهای آقای نتانیاهو است.
اما گروه مقاومت فلسطینی درباره دستاوردهای خود می‌تواند بگوید: ما در این جنگی که بر ما تحمیل شد بیش از همیشه مقاومت کردیم، بیش از همیشه به دشمن حمله کردیم، بیش از 200 نفر از نظامیان و وابستگان به آنان را از پای درآوردیم، نزدیک به 500 نفردیگر آنان را مجروح کردیم، چند میلیون نفر از شهروندان غاصب اسرائیل از عسقلان تا تل‌آویو و حیفا به پناهگاهها کشانده و دو ماه زندگی آنان را مختل کردیم و در حالی که از سوی جبهه عربی کمک نشدیم توانستیم از فلسطین در برابر تهاجم پرحجم دشمن دفاع نمائیم.
4- این جنگ را رژیم صهیونیستی آغاز کرد ولی این جدای از آنکه از ماهیت توسعه‌طلبی این دولت حکایت می‌کند در عین حال بیش از آن از عمق نگرانی تل‌آویو خبر می‌دهد چرا که بدون تردید اسرائیلی‌ها از هزینه جنگی که آغاز کردند، بی‌اطلاع نبودند و سه بار هم تجربه چنین جنگی را طی 6 سال داشتند. آنان برحسب تجربه تردیدی نداشتند که به محض آغاز، سیل انتقادات از داخل و خارج متوجه آنان شده و از این رو نتانیاهو حتماً این احتمال را مد نظر داشته که شکست دوباره اسرائیل در جنگ با مقاومت فلسطین موقعیت حزب لیکود و شخص او را نابود می‌کند اما با این وجود به چنین ریسکی روی آورد! چرا؟ نتانیاهو و حزب لیکود بیش از هر فرد یا حزب اسرائیلی روی اهمیت مقوله امنیت تأکید داشتند. براساس آنچه 5 روز پیش «هاآرتص» به چاپ رساند: نتانیاهو پنج سال پیش با این شعار پیروز شد «مأموریت تکمیل نشده و حماس باید نابود شود و او تنها فردی است که می‌تواند این کار را انجام دهد.» ورود جدی نتانیاهو به جنگ از نیاز جدی اسرائیل و بخصوص حزب لیکود و رهبران قدیمی این رژیم به جنگ حکایت دارند. آنان معتقدند هر نشانه‌ای از ناامنی در محیط درونی زندگی اسرائیلی‌ها در واقع نشانه آشکاری از پایان تاریخ اسرائیل به حساب می‌آید چرا که اسرائیل از یک‌سو با تقدس بخشیدن به موضوع «هلوکاست» و از سوی دیگر با شکل‌دهی به جوخه‌های ترور نظیر «هاگانا»، موجودیت خود را با مقوله امنیت پیوند زده است و این در حالی است که از یک طرف گروههایی در فلسطین متولد شده و قدرت یافته‌اند که بطور روزافزون در حال گسترش توانایی‌های دفاعی و تسلیحاتی خود هستند و از طرف دیگر این گروهها از سوی کشوری- ایران- حمایت می‌شوند که بطور آشکار و جدی «محو اسرائیل» را تبدیل به هدف مقدس و فریضه دینی کرده است. از این روست که اگر شما طی 5 سال گذشته- از زمان روی کارآمدن نتانیاهو- و البته سالها پیش از آن نیز ادبیات و دغدغه‌های رژیم صهیونیستی را مرور کنید درمی‌یابید که «سلاح مقاومت» و «ایران» جدی‌ترین دلمشغولی‌های آنان بوده‌اند. با این وصف جنگ سوم در روز سه‌شنبه هفته گذشته متوقف شد ولی نشانه‌های درخور توجهی از احتمال وقوع جنگ چهارم حکایت می‌کنند که در آن سرنوشت نهایی رژیم صهیونیستی رقم خواهد خورد و یا این رژیم جعلی را به سرنوشت نهایی نزدیکتر می‌کند.

سعدالله زارعی