تراژدی کانادایی؛ خانه دوم یا ابدی؟!(یادداشت روز)
«کودک شما از مدرسه فرار کرده است»؛ این پاسخ مسئولان مدارس شبانهروزی مخصوص بومیان کانادا بود که دههها به سؤال والدین نگران آنها درباره سرنوشت فرزندان خود و مفقود شدن مرموزشان داده میشد. اما واقعیت ماجرا چه بود؟ به تازگی ابعاد جدید و تکاندهندهای از این قضیه آشکار شده است. شاید هم هنوز فقط نوک کوه یخ بیرون زده باشد. وقتی اوایل خردادماه سال جاری یک گور دستهجمعی و بدون نام و نشان اطراف مدرسه شبانهروزی کملوپس در استان بریتیش کلمبیا واقع در جنوب غرب کانادا کشف شد. گوری با 215 جسد از بقایای کودکانی که به والدین آنها گفته شده بود کودکانتان از مدرسه فرار کردهاند!
شروع ماجرا به حدود 150 سال قبل باز میگردد. دولت کانادا با همکاری کلیسای کاتولیک در واتیکان اقدام به تاسیس و مدیریت مدارسی شبانهروزی کرد که دانشآموزان آنها فقط کودکان بومی این کشور بودند. اطلاق نام مدرسه به این مجتمعها خیلی دقیق به نظر نمیرسد. دانشآموزان این مدارس که از سال 1867 راهاندازی شدند، با اجبار از خانوادههای خود جدا میشدند. وظیفه این مدارس، تربیت کودکان بومی به نحوی بود که در جامعه مهاجر و اروپایی هضم شوند.
مهاجران –عمدتاً فرانسوی و انگلیسی- که روزگاری سرزمینهای بومیان را غصب و آنها را آواره کرده و به اجبار کوچ داده بودند، حالا قصد داشتند با روشهای به اصطلاح تربیتی، هویت بومیان را هم از بین ببرند و آنان را متمدن کنند! این مدارس تا اواخر قرن بیستم مشغول بهکار بودند و آخرین آنها 25 سال پیش تعطیل شد. تعداد آنها در سراسر کانادا
150 مدرسه بود و طی این دوره چیزی حدود 150 هزار دانشآموز در این مدارس تحصیل کردند.
در این مدارس کودکان حق حرف زدن به زبان مادری خود را نداشتند و باید به اجبار انگلیسی یاد میگرفتند. این مدارس بیش از آنکه ماموریت یاد دادن به بچهها را داشته باشند، ماموریت داشتند چیزهایی را از یاد و حافظه آنها پاک کنند. اینکه چه کسی هستند، از کجا آمدهاند و چه ریشههایی دارند. مدارس شبانهروزی بومیان کانادا، کارخانههای خشن تغییر هویت بودند.
کودکانی که در برابر این دستکاری و تغییر اجباری به هر دلیلی مقاومت میکردند، با بدترین رفتارها مواجه میشدند؛ از ضرب و شتم و توهین و تحقیر گرفته تا آزار جنسی. این بدرفتاریها به هیچ عنوان موردی نبوده و بهشکلی سیستماتیک اعمال میشده است. نابودی فرهنگهای بومی هدف نهایی این مدارس خشن بود. تحقیر و سرکوب گسترده و عمومی، روندی را طی کرد که به نظر برخی از کسانی که این پرونده را تعقیب کردهاند، این اقدام را باید «نسلکشی فرهنگی» نامید.
کارشناسان براساس گزارشی که سال 2015 از این مدارس منتشر شد، تخمین میزنند بیش از 4هزار کودک در این مدارس جان باختهاند. بدرفتاری، آزارهای جسمی و روانی، تغذیه بد و اندک و بیماری از دلایل این میزان مرگ و میر اعلام شده است. موری سینکلر، یک فعال بومی کانادا که این پرونده را دنبال کرده معتقد است قربانیان بیش از 10 هزار نفر هستند و شاید هم خیلی بیش از اینها. کشف دومین گور دستهجمعی در استان ساسکاچوان با 751 جسد، ابعاد تازهای به ماجرا بخشید و باقیمانده بومیان را دچار بهت همراه با خشم و نفرت کرده است. برخی از کودکانی که در این گورها پیدا شدهاند فقط
سه سال داشتهاند.
بومیان کانادا - موسوم به «آباورجینالها»- خواستار جستوجوی گستردهتر در اطراف مدارس شبانهروزی برای یافتن سایر گورهای دستهجمعی هستند. آنها میگویند بدون شک چیزهای خیلی بیشتری برای کشف کردن وجود دارند. جامعه بومیان، دههها از مفقود شدن کودکان خود و بیاطلاعی از سرنوشت آنها میگفتند اما هیچگاه پاسخ روشنی دریافت نمیکردند و حتی به توهم توطئه نیز متهم میشدند. نهایت پاسخ این بود که کودک شما از مدرسه فرار کرده است. حالا مشخص شده است که آن کودکان که تنها جرمشان رنگ پوستشان بوده، از مدرسه فرار نکرده و همان حوالی زیر خاک خوابیدهاند و سیستم مهاجم، از مدارس، گورستان ساخته بوده است.
دولت کانادا سعی دارد واتیکان را مسئول این فاجعه معرفی کند و با پرداخت پول سر و ته ماجرا را هم بیاورد. واتیکان هم تا کنون حاضر به عذرخواهی نشده است. بومیان سالها و از دولتهای مختلف کانادا درخواست داشتند که موضوع مفقود شدن هزاران کودک در این مدارس پیگیری شود اما هر بار به در بسته خوردند. به بهانه نداشتن بودجه، عدم اختیار دولت فدرال و بهانههایی از این قبیل. نکته قابل تامل دیگر اینکه بیش از دو برابر تعداد این مدارس در همسایه جنوبی کانادا فعال بوده است. آمریکا 350 مدرسه شبانهروزی مخصوص بومیان داشته که اهداف و برنامههایی شبیه مدارس کانادا داشتهاند. بومیان آمریکا میگویند وضعیت در این مدارس بهتر از همسایه شمالی نبوده و باید تحقیقات مفصلی در این زمینه آغاز شود. درخواستی که فعلاً به جایی نرسیده است.
این همان کانادایی است که سالهاست سردسته کشورهایی است که ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده و در مجامع بینالمللی علیه ما قطعنامه و بیانیه پخت و پز میکنند. کشوری که در نقض سیستماتیک حقوق بشر ید طولایی داشته و حتی همین امروز نیز بومیان این کشور یعنی ساکنان و صاحبان واقعی آن، از تبعیض نژادی رنج میبرند، با پررویی و گستاخی دیگران را متهم میکنند و ژستهای انساندوستانه میگیرند.
کانادا یکی از این کشورهاست که کارنامهای سیاه در زمینه حقوق بشر دارند و در عین حال مدعی هم هستند. تقریبا هیچ کشوری در غرب وجود ندارد که کارنامهاش در این مورد تکاندهنده نباشد. پیشرفتها و قدرت اقتصادی این کشورها بیش از آنکه محصول تلاش و کوشش خودشان باشد محصول جنایت سیستماتیک و طولانیمدت علیه سایر ملتها و نژادهاست.
اگر کسی خیال کند روحیه و خوی این کشورهای وحشی و متجاوز تغییر کرده است، اگر همدست و مزدور آنها نباشد، در خوشبینانهترین حالت فردی سادهلوح است که فریب ظواهر و ادعاهای پیچیده در زرورقهای دروغین غرب را خورده و زمینه را برای جنایات جدید آنها فراهم میکند. تبعیض نژادی و جنایت علیه بشریت در ابعادی گستردهتر و تکاندهندهتر نسبت به یکی دو قرن پیش ادامه دارد و فقط اشکال آن تغییر کرده و پیچیدهتر شده است. سلطه رسانهای غرب، آدمکشی و جنایت را صدور دموکراسی و دولت و ملتسازی معرفی میکند و مقاومت در برابر متجاوزان را تروریسم و افراطگرایی جا میزند. نبرد با این تحریف ارزشی و محتوایی اگر سختتر از نبرد فیزیکی با متجاوزان نباشد، راحتتر هم نیست. جنگی که به مراتب پیچیدهتر است و زمان و مکان نمیشناسد. آیا به این موضوع فکر کردهاید چرا اخیراً آمریکاییها -که ادعای آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعاتشان گوش فلک را پر کرده-دامنه وبسایت یک شبکه کودک –مربوط به جبهه مقاومت- را بستند؟
محمد صرفی