kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۳۸۷۰
تاریخ انتشار : ۰۱ آذر ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۸

یک شهید، یک خاطره



درِ باغِ شهادت

مریم عرفانیان


شبى که عازم مزار شریف بود به من تلفن کرد و گفت: «با دکتر بزرگى و پدر شهید کاوه دیدار داشتم، از اون‌ها خواستم دعا کنند در این سفر شهید بشم. شما هم سومین نفر هستی؛ ازت مى‏خواهم دعا کنی شهید شوم.»
با توجه به این‌که سال‌ها از جنگ می‌گذشت، خندیدم و گفتم: «حااالا و شهادت؟!»
آقای ناصرى گفت: «شوخی نمی‌کنم، دعا کنید.»
این بار، من شوخی کردم که: «می‌خواهی چی رو ثابت کنی؟»
خیلی جدی گفت: «مى‏خواهم ثابت کنم درِ باغِ شهادت باز ِباز است.»
خاطره‌ای از شهید محمد ناصر ناصری جازار
راوی: علی صلاحی، همرزم شهید