kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۴۹۰۵
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۸
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع):

لزوم انقلاب درونی جامعه پس از انقلاب اسلامی پیامبر(ص)



دو نوع فعّالیّت تبلیغى (یکى به‌صورت بیان حقایق و اظهار مسائل لازم و تبیین فکر و ایدئولوژى که کار امام حسن و برادرش امام حسین‌(علیهماالسّلام) بود و یکى هم به‌صورت فریادهاى پرخروشى که به‌وسیله‏ حُجرها و رُشیدها و عمروبن ‏الحمق‌ها برآورده می‌شد و این فریادها که داعیه‏ تشیّع در آنها بود، با خون این بزرگ‌مَردان امضا می‌شد) انجام گرفته بود، امّا کافى نبود. کافى برای چه چیز نبود؟ براى یک حرکت منظّم از طرف خاندان پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) کافی نبود، که این‌ها به‌طور منظّم و روشن یک حرکتى بکنند و زمام حکومت و قدرت را در دست بگیرند و این حرکت هم حرکتى باشد که با موفّقیّت توأم باشد.
تحلیل قیام امام حسین(علیه‌السّلام)
ممکن است سؤال کنید که اگر (فعالیت تبلیغی) کافى نبود، پس چرا حسین‏بن ‏على‌(علیه‌السّلام) قیام کرد؟ مسئله‌ فلسفه‏ى شهادت حسین‏بن ‏على‌(علیه‌السّلام) در نظر من یک مسئله‏اى است که اگر بخواهیم آن را بیان کنیم، لااقل محتاج یک ساعت، یک ساعت و نیم توضیح و مقدّمه‏چینى است. در این زمینه حرف هم هست و بنده در یکى از سال‌هاى گذشته در این زمینه صحبت کرده‌ام.1 عقیده شخص خود من این است که حسین‏بن ‏على‌(علیه‌السّلام) نه آن‌جورى که بعضى فکر کرده‌اند، فقط براى حکومت آمد، که بعد از آنکه ببیند حکومت گیرش نمى‏آید و مسئله‏ کشته شدن هست، به فکر برگشتن بیفتد؛ و نه آن‌چنانکه بعض دیگرى تصوّر کرده‌اند، فقط براى شهادت آمد؛ نه، هیچ‌کدام از این دو نبود.
فقط براى حکومت نبود، چون از کیفیت رفتار آن حضرت، کاملاً مشهود بود که حساب شهادت را هم کرده؛ کاملاً روشن بود که فکر آینده‏ خونین خود و اصحاب خود را کرده است. فقط براى شهادت نبود، چون خودش می‌فرمود که دارم می‌روم براى اینکه حق را اقامه کنم و امر به معروف و نهى از منکر کنم؛ و برداشت شیعیان معاصر آن حضرت از این حرکت جز این نبود که آن بزرگوار براى ایجاد یک محیط اسلامى تلاش می‌کند. بنابراین یک چیز ثالثى بود و اگر بنده بخواهم آن چیز ثالث را در یک عبارت _ اگرچه آن عبارت مجمل و مبهم باشد _ براى شما بیان کنم و تفصیل را موکول کنم به جاى خود و فرصت مناسب، باید بگویم که امام حسین(علیه‌السّلام) حرکت کرد براى انجام یک واجبى که آن واجب تا آن ساعت در اسلام انجام نگرفته بود و حتّى شخص خود پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) هم نمی‌توانست آن واجب را انجام دهد. این واجب جورى است که حتّى شخص پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) هم که بشیر و نذیر است _ یعنى رهبر انقلاب است، پدیدآورنده‏ انقلاب دینى است _ نمی‌توانست آن را انجام دهد؛ یک نفر دیگرى باید این واجب را انجام می‌داد که ادامه‏ وجود پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) باشد و بر همان خط و روى همان ممشا و خطّ‌مشى حرکت کرده باشد و او حسین‏بن ‏على‌(علیه‌السّلام) است.
هدف قیام امام حسین(علیه‌السلام)
آن واجب چه بود؟ آن واجب عبارت بود از تجدید انقلاب اسلامى، بعد از پدید آمدن ارتجاع؛ به خط باز آوردن قطار منظّم جامعه‏ اسلامى، پس از خارج شدن این قطار از خط. حسین‏بن ‏علىعلیه‌السلام با عمل خود نشان داد که هرگاه قطار منظّم جامعه‏ اسلامى از خط منحرف شد، ممشاى انقلابى اسلام هرگاه فراموش شد، باید این‌جور عمل کرد و این‌جور باید این قطار را به خط باز آورد؛ و این کارى بود که طبعاً خود پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) نمی‌توانست بکند؛ چون در زمان رهبر یک انقلاب که ارتجاع پیش نمى‏آید؛ ارتجاع مربوط به بعد است.
پس مسئله‏ حسین‏بن ‏على‌(صلوات‌اله‌علیه) این نبود که خاندان پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) درصدد باشند که حقِّ ازدست‌رفته‏ خود را و حکومت غصب‌شده‏ خود را مجدّداً پس بگیرند؛ این یک مسئولیّتى بود به‌عهده‏ فرزندان حسین‏بن ‏على‌(علیه‌السّلام)، بازماندگان بیت نبوّت و وُرّاث مکتب امامت؛ یعنى امام چهارم، امام پنجم، امام ششم، امام هفتم تا امام دوازدهم‌(علیهم‌‌السّلام). هر‌کدام از این چند بزرگوار اگر موقعیّت را مقتضى می‌دیدند، باید به دنبال این کار راه مى‏افتادند و انقلاب اسلامى را به‌وجود مى‏آوردند و حکومتِ ازدست‌رفته و جامعه‏ تباه‌شده و نابود‌شده را مجدّداً به حالت اوّلى و اصلى برمی گرداندند؛ این یک مسئولیّتى بود بر دوش ائمّه‏ اهل‏بیت‌(علیهم‌‌السّلام)، از امام سجّاد(علیه‌السّلام) به این طرف.
۲ مسئولیّت امام سجّاد
 و امام باقر‌(علیهماالسّلام)
خب، چه چیزی به‌عهده‏ امام سجّاد و امام باقر‌(علیهماالسّلام) بود؟ این‌ها دو مسئولیّت براى خود احساس می‌کردند و روى این دو مسئولیّت کار می‌کردند: یک مسئولیّت، تبیین حقایق دین بود و روشن کردن و تطبیق دادن و تشریح کردن اصول اسلامى؛ همان اصولى که جامعه‏ اسلامى آن را فراموش کرده بود. دوّم، تشکیل یک جمعیّت مهذّب، یک گروه مجهّز؛ مردمى که به‌وسیله‏ آنها بتوان بر حکومت زمان و بر قدرت زمان فائق آمد و او را از کار برکنار کرد و حق را به حق‌دار بازگرداند؛ و دیدیم که علىّ‏بن ‏الحسین و فرزندش امام باقر (صلوات اله‌علیهم) در این راه کارهایی کردند، که بنده مختصرى و گوشـه‏اى و اشاره‏اى از این مطلب را از نظر آقایان محترم گذرانیدم.
پانوشت‌ها:
1- چهار گفتار مربوط به سال‌های 51 و 52 وجود دارد که در آن به‌طور کافی به تحلیل قیام حسینی(ع) پرداخت شده و این گفتارها در کتاب «دو امام مجاهد» منتشر گردیده است.