kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۲۷۴۰
تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱۳۹۹ - ۱۹:۳۱
شُرور و بلایا؛ چرایی و وظایف ما(2)

تکالیف ما در قبال نعمت‌ها و شُرور





آيت الله مصباح يزدي
در بخش نخست این مقاله دربارة بلايا و شُرور از جهت نظري بحث شد. در نوشتار پیش رو، بعد دیگر بحث یعنی جهت عملي و پاسخ به اين پرسش که در مقابل شُرور، چه موضعي بايد اتخاذ کرد و چه رفتار اختياري بايد انجام داد مورد بررسی قرار گرفته است.
***
وظيفه انسان در برابر شُرور
اکنون نوبت مي‌رسد به بخش دوم و بخش عملي بحث، يعني پاسخ به اين پرسش که «در مقابل اين شُرور، چه موضعي بايد اتخاذ کرد و چه رفتار اختياري بايد انجام داد».
اين بخش هم گاهي به‌صورت بحثي فلسفي و عقلي خالص مطرح مي‌شود و به وسيله ادله عقلي و با‌توجه به مصالح و مفاسدي که قابل درک عقل است جواب داده مي‌شود. اما با توجه به معارف ديني سطح بحث خيلي فراتر مي‌رود. براي پاسخ، گريزي از مسئله نظري به مسئله عملي مي‌زنيم و‌ نظر به اينکه اين شبهات بيشتر براي دينداران يا در مقابل دينداران مطرح مي‌شود، ‌تا حدي که براي ما ميسّر است و توفيق پيدا کنيم، ارتباط آن را با مسائل ديني و اراده تشريعي الهي توضيح مي‌دهيم.
تأثير عمل در تکامل انسان
گفتيم که کامل بودن نظام عالم - يعني نظامي که شامل همه مخلوقات مي‌شود‌- به اين است که مخلوقي وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خودش مسير خود را انتخاب کند و در اثر حسن اختيار به عالي‌ترين مقامي برسد که مخلوقي مي‌تواند به آن مقام برسد. وقتي مي‌گوييم «با اختيار خودش انتخاب کند»، پاي عمل در ميان مي‌آيد. بايد خير و شرّي باشد تا يکي را با اختيار خود انتخاب کند– خواه انتخاب دروني و در حوزه روح و نفس خودش، يا حوزه بيروني که مربوط به عمل‌هاي جوارحي مي‌شود. وقتي پاي اختيار و انتخاب در کار آمد، مسئله «فعل» به معناي عامش مطرح مي‌شود. بر اين ‌اساس، هر آنچه موجب محروميت انسان از اصل چنين کمالي و يا درجاتي از آن باشد متصف به «شرّيت» مي‌شود و برعکس، آنچه موجب نيل به اصل اين کمال يا به درجات عالي‌تر آن باشد متصف به «خيريت» مي‌شود و هر دو قسم «عمل اختياري» به معناي عامش ناميده مي‌شود و به دو قسم جوانحي و جوارحي منقسم مي‌گردد.
تدريجي بودن تکامل انسان، براي فراهم آمدن زمينه‌هاي گسترده‌تر براي انتخاب
موجود انتخابگر براي اينکه زمينه گسترده‌اي براي انتخاب و تغيير مسير داشته باشد، بايد وجودش تدريجي باشد و همواره برايش شرايط جديدي براي انتخاب در عرصه‌هاي مختلف و ترقي و تنزل فراهم شود؛ چيزهايي که فقط در اين عالم طبيعت ميسّر مي شود.
از سوي ديگر، انتخاب آگاهانه نياز به شناخت کمال و نقص و خوب و بد دارد؛ چيزي که در مراحل اول زندگي (مثل دوران شيرخوارگي) حاصل نمي‌شود. انسان بايد تدريجاً رشد کند تا به مرحله عقل برسد که خود آن هم مراتبي دارد و تدريجاً از قوه به فعل مي‌رسد. روشن است که تکامل عقل براي همه انسان‌ها يکسان نيست. نگاهي به جامعه و تاريخ کافي است دريابيم که انسان‌ها بسيار متفاوت هستند، هم از لحاظ استعدادهاي ذاتي براي تعقل و هم از لحاظ شتاب تکامل. آن‌قدر اين مراتب زياد است که قابل احصا نيست و تنها به وسيله مفاهيم کلي و مبهمي مي‌توان آنها را دسته‌بندي کرد.
ضرورت وحي براي تشخيص
«خوب و بد» و «خير و شرّ»
اگر براي انسان‌ها راه ديگري غير از عقل ممکن باشد که بتوانند به کمک آن هرچه بيشتر و هر چه بهتر راه خير و شرّ را بشناسند، حکمت الهي اقتضا مي‌کند که آن راه هم در اختيار بشر قرار بگيرد. اينجاست که نقش دين در تکامل انسان روشن مي‌شود؛ يعني خداي متعال غير از شناخت‌هايي که از راه عقل به انسان‌ها مي‌دهد، خودش عهده‌دار بيان حقايق و معارفي فراتر از شناخت‌هاي عادي و عقلاني مي‌گردد و از راه وحي روشن مي‌کند که چه کارهايي موجب کمال و سعادت مي‌شود يا موجب عذاب و شقاوت مي‌گردد، و اينجاست که شريعت و احکام شرع و اراده تشريعي الهي مطرح مي‌شود.
مراتب واجبات و محرّمات
در شريعت، علاوه‌بر تقسيم کارها به مطلوب و نامطلوب، براي مطلوبيت و نامطلوبيت مراتبي بيان شده و توجه خاصي به مرزها و ضرورت‌ها و تزاحم‌ها و شرايط متغير انجام گرفته است. خداي متعال يک مرتبه از مراتب مطلوبيت را در نظر گرفته که بدون آن حرکت تکاملي انسان‌ها ميسور نيست و ترک آن موجب محروميت اساسي مي‌شود و به آنها امر کرده است. اسم اينها در لسان شرع «واجبات» است که خود آنها هم مراتبي دارد و عندالتزاحم بايد اهم از آنها را مقدم داشت. در مقابل آنها، «محرمات» و مراتب آنها قرار دارد. کسي که بخواهد مسير تکامل را بپيمايد، بايد حداقل واجبات و حداقل محرمات را رعايت کند. البته اين مراتب درباره عقليات هم مطرح است ولي در شرع کاملاً تفکيک شده و در اختيار عموم مردم قرار گرفته است.
انذار و تبشير پيامبران،
در کنار هدايت تشريعي
هدايت تشريعي الهي که به‌وسيله ارسال رسل و انزال کتب انجام مي‌گيرد، در اصل، جنبه تعليم دارد؛ يعني همان‌طور که عقل، خير و شرّ را درک مي‌کند، وحي از عقل نيابت مي‌کند و خير و شرّ را معرفي مي‌نمايد. ولي حتي اين شناخت خير و شرّ هم کفايت نمي‌کند که انسان‌ها از نعمت‌هاي معنوي و سعادت الهي هرچه بيشتر بهره‌مند شوند. از اين‌رو تدبير حکيمانه الهي اقتضا دارد که در اين عالمي که پر از تحولات و تأثير و تأثرات متقابل و تزاحمات است زمينه‌هايي فراهم شود که اولاً آنچه را انسان با عقل يا وحي فهميده فراموش نکند، و ثانياً انگيزه او براي انجام کارهاي خير و نيز پرهيز از عوامل شرّ بيشتر شود. به همين جهت، دعوت انبيا عليهم السلام توأم با انذار و تبشير شده است:«رُسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّهًْ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛(1) يعني پيامبران الهي علاوه‌بر اصل هدايت و نشان دادن راه خير و شرّ و حق و باطل، با يادآوري آثار مطلوبي که در دنيا و آخرت بر انتخاب‌هاي خداپسندانه مترتب مي‌شود، مردم را به کارهاي خوب تشويق مي‌کردند، و از سوي ديگر، با يادآوري آثار نامطلوب کفر و عصيان و عذاب‌هاي اخروي و دنيوي مترتب بر آنها، مردم را از آلوده شدن به گناه و موجبات شقاوت دنيا و آخرت بازمي داشتند.
بعد از فراغت از بحث نظري و توجه به حلقه واسطه بين مباحث نظري و مباحث عملي، نوبت مي‌رسد به پاسخ دادن به سؤالات مربوط به وظيفه ما در برابر پديده‌هاي خير و مطلوب و پديده‌هاي شرّ و نامطلوب؛ چه آنهايي که ابتدايي است و چه آنهايي که نتيجه اعمال خود شخص است و چه آنهايي که به دست‌اشخاص ديگري حتي گذشتگان به وجود مي‌آيد، و چنان‌که دانستيم، همه آنها در نظام احسن به‌صورت بالعرض يا بالتبع منظور است و با تکامل اختياري انسان ارتباط پيدا مي‌کند.
عبادت و بندگي،
عامل اصلي تکامل انسان
خوب است در اينجا‌اشاره کنيم که عامل اصلي تکامل که موجب لياقت انسان براي دريافت عالي‌ترين رحمت‌ها و فيوضات الهي مي‌شود، همان است که در لسان شرع، «عبادت» ناميده شده است. يعني انسان بيابد که از خود چيزي ندارد و از خود چيزي نمي‌تواند داشته باشد و هر خيري به او برسد، از خداي متعال است؛ حقيقتي که در يک مسير بسيار طولاني، امکان تحقق دارد و طيف گسترده‌اي از مراحل را، هم از لحاظ عرضي و هم از لحاظ طولي، در برمي‌گيرد.
حفظ نعمت‌ها، شکر نعمت‌ها
و تلاش براي رشد آنها، از لوازم بندگي
از جمله لوازم اين بندگي آن است که آنچه را عقل موجب تنزل و سقوط انسان مي‌داند ترک کنيم و آنچه را موجب صعود و ترقي ما مي‌داند انجام دهيم. البته وقتي با وحي هم فهميديم که چيزي موجب ترقي و تکامل ما مي‌شود بايد آن را دوست داشته باشيم و آن را حفظ و نگهداري کنيم و بالعکس، کاري را که موجب از دست رفتن نعمت و زمينه‌هاي تکامل مي‌شود ترک کنيم. در مورد نعمت‌هايي که خدا در جسم و روح ما قرار داده، مانند چشم و گوش و دست و پا و عقل و شعور و اميال فطري و نيز چيزهايي که با کار و تلاش خودمان پيدا کرده‌ايم، مثل علم و ايمان، بايد سعي کنيم اولاً شکر آنها را بجا بياوريم؛ ثانياً اين درک و شناخت را حفظ کنيم که از بين نرود؛ ثالثاً سعي کنيم به لوازم عملي آن ملتزم شويم. اگر در هر مرحله‌اي کوتاهي کنيم، در واقع قدمي در راه تنزل برداشته‌ايم.
از سوي ديگر، وقتي توجه کرديم به اينکه اراده الهي فقط براي شخص من نيست و همه کساني که بتوانند با اراده خودشان تکامل پيدا کنند، خداي متعال مي‌خواهد که آنها را به کمال برساند، پس هر نعمتي به هرکس ديگري هم داده باشد، ما حق نداريم آن نعمت را تضييع کنيم، چه رسد به اينکه آن ‌را از بين ببريم و وقتي توجه پيدا کنيم که نعمت‌هاي ديگران مي‌تواند در آينده براي ما هم منشأ کمالي شود و ما مثلا از مال يا علم ايشان بهره‌مند شويم، نعمتي روي نعمت براي من تحقق پيدا مي‌کند.
پس هم حفظ اصل نعمت، هم شکر نعمت، هم استفاده از نعمت، هم تلاش براي رشد نعمت، همه اينها خيرند و وظيفه عملي ما محسوب مي‌شوند و هرچه در جهت ضدّ اينها باشد متصف به شر مي‌شود. همان‌طور که شُرور غيراختياري ابتدايي، زمينه را براي اختيار خوب يا بد انسان فراهم مي‌کند، شُرور اختياري هم مي‌توانند زمينه را براي انتخاب‌هاي مطلوب يا نامطلوب ما فراهم کنند. درباره اين موضوع، مسائل زيادي هست که من يک مجموعه کامل و منظمي از آن را در جايي سراغ ندارم و حتماً از ضعف و کمبود مطالعات بنده است، ولي به هرحال در آيات قرآن، مباحث زيادي در اين زمينه‌ها مطرح شده که بسيار قابل توجه و آموزنده است و متأسفانه ما از اين نعمت‌هاي قرآني درست استفاده نمي‌کنيم و زمينه محروميت را براي خودمان و براي ديگران فراهم مي‌کنيم.
خير بودن بسياري از امور نامطلوب
از جمله لطف‌هايي که عقل ما نمي‌رسيد و خدا خودش بيان فرموده اين است که گاهي اموري در ظاهر براي شما نامطلوب است و اينها را جزو شُرور حساب مي‌کنيد، اما همين امور نامطلوب، زمينه را براي کمالات بعدي فراهم مي‌کند و در واقع نعمت‌هايي است که بايد از آنها استفاده کنيد: «چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. ».(2)
نزول بلا همزمان با ارسال پيامبران،
يکي از مصاديق نعمت
يکي از اين نعمت‌ها اين سنت الهي است که خداي متعال همزمان با ارسال پيامبران، بلاهايي را نازل مي‌کرد که باعث توجه به خداي متعال شود و رفع آنها را او بخواهند و همين امر، زمينه بيشتري براي پذيرش دعوت انبيا عليهم‌السلام فراهم کند. از جمله، دو آيه در سوره انعام و سوره اعراف با همين مضمون است که ما پيغمبراني براي امت‌هاي پيشين فرستاديم: « ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند، (پیامبرانی) فرستادیم؛ (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق،) خضوع کنند و تسلیم گردند! »،(3) يا «و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم؛ شاید (به خود آیند و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند ».(4) توضيح آنکه: انسان در آغاز پيدايش هم‌سطح حيوانات است و تدريجاً مراحلي از تکامل را مي‌گذراند تا مستعد رسيدن به کمالات انساني شود و طبعاً گرايش‌هاي حيواني و علاقه به لذت‌هاي مادي در او فعليت دارد. ارضاي اين گرايش‌ها موجب دلبستگي بيشتر به آنها مي‌شود و اغلب انسان‌ها در معرض عواملي هستند که آنها را به حد حيوانيت تنزل مي‌دهد و لااقل باعث اين مي‌شود که عامل ترقي در آنها رشد نکند. دلبستگي به دنيا و لذت‌هاي آن گاهي به حدي مي‌رسد که ادراکات فطري و عقلاني، حتي بيانات انبيا هم درست مورد توجه قرار نمي‌گيرد؛ بلکه مورد انکار واقع مي‌شود. اين است که خداي متعال وقتي پيغمبري را مي‌فرستد، علاوه‌بر انذارها و تبشيرها، هشدار عملي هم مي‌دهد.
عکس‌العمل‌هاي متفاوت انسان‌ها
در برابر بلاهاى هشداردهنده
انسان‌ها در مقابل اين هشدارها هم عکس‌العمل‌هاي متفاوتي دارند، اين است که به آنها مهلت داده مي‌شود تا تدريجاً تنبه بيشتري پيدا کنند و زمينه بهتري براي بازگشت به سوي خدا برايشان فراهم شود و توبه و تضرع، باعث تقرب آنها شود، يعني کمبود و نياز خودشان را به خدا بهتر درک کنند و به‌طور کلي زمينه بندگي کردن بهتر فراهم شود.
در بعضي از اين آيات آمده است که: « چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟ »؛(5) يعني اين عامل هم که از روي محبت ما به‌منظور زمينه‌سازي براي تقرب و تکامل آنها ايجاد شده بود، در بسياري از مردم مؤثر واقع نشد و حتي کار به جايي رسيد که آنها لج کردند و بيشتر به همين امور دنيا دل بستند و از خدا دور شدند: «وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اينکه اينها تضرع نکردند و به طرف خدا برنگشتند، اين بود که دل‌هايشان قساوت پيدا کرده بود و به تعبير قرآن کريم: «کَالْحِجارَهًْ»(6)مانند سنگ شده بود، و ديگر حرف حق اصلاً در دل‌شان نفوذ نمي‌کرد و حتي در مقابل انبيا، پنبه درگوش خودشان مي‌گذاشتند که سخن آنها را نشنوند! در اوائل سوره «يس»، خداوند اين گونه فرموده است که: « ما در گردنهای آنان غلهایی قرار دادیم که تا چانه‌ها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا نگاه داشته است!.... برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمی‌آورند! »؛(7)وقتي کار به اينجا مي‌رسد، ديگر استحقاق مدد الهي را از دست مي‌دهند.
گاهي از اين هم فراتر مي‌رود، يعني نه تنها خودشان استحقاق مراتب نازل سعادت را از دست مي‌دهند، بلکه باعث گمراهي و بدبختي ديگران هم مي‌شوند. چنان‌که حضرت نوح عرض کرد: خدايا من قريب هزار سال اينها را دعوت کردم، انواع و اقسام انذار و تبشير را هم در حق آنها اعمال کردم، اما نه‌تنها هيچ سودي به آنها نبخشيد، بلکه زمينه گمراهي ديگران را هم فراهم کردند و ديگر اميد اينکه از نسل ايشان هم انسان صالحي به‌وجود بيايد وجود ندارد.(8) کار که به اينجا مي‌رسد، عذاب‌هاي دسته جمعي و عمومي نازل مي‌شود و چنانکه قبلاً گفتيم، بخشي از شُرور اين عالم را چنين عذاب‌هايي تشکيل مي‌دهد. در نقطه مقابل، کساني هم هستند که مراتبي از سختي‌ها موجب بيداري و تنبه آنها مي‌شود و لااقل کمتر به طرف گناه و عصيان و کفر و الحاد مي‌روند:« به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می‌چشانیم، شاید بازگردند! ».(9)
بعد از آنکه دانستيم که تدبيرهاي الهي در اين عالم شامل اين حوادث تلخ هم مي‌شود و اين شُرور هم در واقع جزو تدبيرهاي عالم است و به يک معنا جزو نظام‌ احسن است، منتهي نه بالاصاله بلکه بالتبع يا بالعرض، آن وقت سؤال مي‌شود که يک مؤمن عادي که نه آنچنان شقاوت در او تثبيت شده و نه سعادت، وظيفه‌اش نسبت به خيرات و نعمت‌هاي عالم و نيز نسبت به شُرور و بلايا و ناهنجاري‌ها چيست؟
وظيفه ما در برابر نعمت‌هاي الهي
با توجه به نکته‌هايي که گفته شد، روشن گرديد که نعمت‌هاي اين عالم، عطاياي الهي است، چه در وجود خود فرد، چه در بدنش، چه در روحش، چه در خانواده‌اش، چه در محيط زندگي و بالاخره چه در کل نظام هستي. بندگي ما اقتضا دارد که تنها با اذن الهي در آنها تصرف کنيم و از آنها براي سعادت و تکامل خودمان بهره ببريم و طبعاً حق نداريم که آنها را از بين ببريم، يا از آنها سوء‌استفاده کنيم، يا مانع استفاده ديگران از آنها شويم؛ زيرا اينها براساس حکمت الهي ايجاد شده و نشانه لطف و مرحمت خداست، پس اگر ما کاري بکنيم که اين نعمت‌ها تضعيف شود، يا از بين برود، مسئول خواهيم بود.
نکته شايان توجه دقيق اين است که استفاده مطلوب از نعمت‌هاي الهي ـ که مصداق «شکر نعمت» مي‌باشد ـ موجب افزايش و برکت نعمت‌ها مي‌شود، و متقابلاً سوءاستفاده و کفران نعمت، مقتضي محروميت و مجازات شديد است؛ «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است».(10)
پس اصل در مواجه شدن با نعمت‌هاي خدا در اين عالم اين است که انسان‌ آنها را به‌خوبي بشناسد، شکر آن را به‌جا بياورد، از آنها حسن‌استفاده کند و باعث تضييع آنها نشود؛ نه براي خودش و نه براي ديگران و متقابلاً از پيدايش عوامل شرّ و فساد و بيماري‌هاي سخت جلوگيري کند و مانع شيوع و گسترش آنها شود.
تکليف ما نسبت به رضايت
يا عدم رضايت به شُرور
اين يک روي قضيه است که ما نعمت‌هاي خدا را تضييع و تفويت نکنيم، چه نعمت‌هاي خودمان و چه نعمت‌هاي ديگران. اما يک روي ديگر آن مربوط به عکس‌العمل قلبي و اعمال جوانحي ماست که آيا بايد در دلمان به آفات و رنج‌ها و بلاها و ناهنجاري‌ها و حتي جنايات ديگران راضي باشيم؟ و چگونه مي‌توانيم بين نگراني از درد و رنج‌ها و مصيبت‌ها با رضايت به تقديرات الهي جمع کنيم؟
تفاوت نگاه تفويضي و جبري
حقيقت اين است که اين سؤال برحسب اختلاف مراتب معرفت و نگرش انسان‌ها نسبت به خدا و جهان، و نيز بر حسب اختلاف مراتب کمال روحي و معنوي انسا‌ن‌ها پاسخ‌هاي متفاوتي خواهد داشت. توضيح آنکه: بعضي از دينداران تنها پيدايش اصل جهان و مبادي آنها را به خداي متعال نسبت مي‌دهند و آثار طبيعي و انساني را معلول فاعل‌هاي مادي و انساني مي‌دانند که خداي متعال تأثير حقيقي در پيدايش آنها ندارد و نسبت دادن آنها به خدا تنها به لحاظ آفريدن فاعل آنها و حداکثر اذن تکويني در تأثير فاعل‌ها و مانع نشدن از تأثير آنهاست. شايد بتوان گفت که اکثر معتقدين به خداي يگانه هم نقشي براي خدا در پيدايش امور طبيعي و امور اختياري جن و انس قائل نيستند و به نوعي «تفويض» اعتقاد دارند. براي چنين کساني طبيعي است که از حوادث ناگوار ناراضي باشند و تقدير الهي را تنها به تقدير علمي و مانند آن تأويل نمايند که مستلزم تأثير حقيقي الهي در پيدايش آن پديده‌ها نباشد.
در برابر اين دسته از معتقدين به خدا، دسته ديگري قرار دارند که به نوعي از «جبر» معتقدند و تأثير فاعل‌هاي ديگر را در حد ابزار کار مي‌پذيرند.
نظريه اعتدالي «أمر بين الأمرين»
بين اين دو گرايش تفريطي و افراطي، نظريه معتدل و در عين‌ حال ذومراتبي قرار دارد که در لسان روايات «امر بين الامرين» ناميده شده که هم قائل به تأثير حقيقي براي اراده الهي در همه پديده‌ها است و هم به فاعل‌هاي متعدد در طول يکديگر براي مخلوقات، و نيز به تأثير فاعل‌هاي معدّ و شرايط و موانع اعتقاد دارد. درک کامل اين نظريه، نيازمند قوت عقل و عمق تفکر و نيز نيازمند هدايت و توفيق الهي است، و در پرتو اين نظريه است که «توحيد افعالي» تفسير صحيحي مي‌يابد؛ تفسيري که موافق آيات فراواني از قرآن کريم و روايات شريفه و نيز مدعاي عارفان حقيقي و اهل کشف و شهود مي‌باشد. محور اين دسته از اختلاف‌نظرها در واقع، معرفت و شناخت انسان نسبت به خداي متعال و ارتباط وجودي او با مخلوقات و بخصوص فاعل‌هاي مختار است.
تأثير مراتب کمال انسان در حالات قلبي
دسته ديگر از عوامل اختلاف، مربوط به تفاوت مراتب کمال نفس و ظرفيت‌هاي آن است. توضيح آنکه: روح انسان – چنان‌که قبلاً نيز‌اشاره شد- در آغاز، هم‌سطح روح حيوانات است و شادي و رضايت و خشنودي‌اش کاملاً بستگي به لذت‌هاي مادي و حيواني زودگذر دارد. تدريجاً با رشد قواي عقلي، دايره شادي و رضايت‌ انسان گسترش مي‌يابد و بعضي از درد و رنج‌ها هم مورد رضايت او واقع مي‌شود، چنانکه به خوردن داروي تلخ براي بهبودي از بيماري و حتي قطع بعضي از اعضا براي تداوم زندگي رضايت مي‌دهد و گاهي اين رضايت به حدّي شدت مي‌يابد که تحمل درد و رنج را آسان مي‌کند و براي تهيه داروي تلخ و بريدن عضو معيوب حاضر مي‌شود هزينه سنگيني بپردازد.
ايمان به آخرت و حيات ابدي به نوبه خود، مرتبه کمال نفس را عالي‌تر مي‌کند و ظرفيت بيشتري براي تحمل درد و رنج‌ها و ناگواري‌ها در جهت نجات از عذاب ابدي و نائل شدن به نعمت‌هاي زوال‌ناپذير بهشتي فراهم مي‌کند. گاهي بعضي از تجليات الهي و درک رضوان پروردگار، چنان دوست خدا را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد که تحمل هر مصيبتي را در برابر آن ناچيز و بلکه به يک معنا مطلوب مي‌سازد؛ همان‌گونه که در حالات انبيا و اولياي الهي – ع- آمده است. به‌ويژه از حضرت سيدالشهداء – ع– نقل شده که روز عاشورا در آخرين لحظات زندگي زبانش به اين مضمون مترنّم بود که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً في هَواکا وَ أيْتَمْتُ الْعِيالَ لِکَي أراکا
(همه خلايق را در هواي رسيدن به کوي تو رها کردم و به کناري نهادم و به يتيمي و بي‌سرپرستي زن و فرزندانم، براي ديدن روي تو رضايت دادم.)
حاصل آنکه روح انسان در اثر تکامل داراي لايه‌هاي جديدي مي‌شود و در نتيجه مي‌تواند در آنِ واحد، بين احساس مادي و درک درد و رنج بدن با يک يا چند نوع حالت روحي برتر (اعم از مطلوب يا نامطلوب و شادي و اندوه) جمع کند، مگر اينکه در يکي از اين لايه‌ها متمرکز شود و توجّهي به لايه‌هاي ديگر نداشته باشد، که در اين صورت تنها حالت مناسب با آن لايه را درک خواهد کرد.
انجام تکاليف شرعي، اولين وظيفه
بنابراين، ما اولاً بايد سعي کنيم تکاليف عملي و واجب و حرام شرعي را رعايت کنيم و نگران تقديرات الهي نباشيم. نمونه بارز اهتمام به تکاليف شرعي، حضرت امام (رض) بود که در طول چندين سال مبارزه، روز‌به‌روز اين معنا در ايشان بيشتر ظهور پيدا مي‌کرد و حوادث تلخ و شيرين تأثيري در اراده ايشان نداشت و فقط در اين فکر بود که ببيند در هر حالي وظيفه‌اش چيست و به وظيفه خودش عمل کند. از جمله وظايف شرعي حفظ نعمت‌هاي خداست که ما حق نداريم بگوييم حالا که ويروس کرونا آمد و آب از سر گذشت، چه يک ني چه صد ني! بلکه در هرحالي وظيفه را بايد انجام داد؛ در حد وجوبش به مقتضاي وجوب، و در حد استحبابش به مقتضاي استحباب.
رضايت به تقديرات الهي
البته اين وظايف، مربوط به عمل جوارحي است. در دل هم بايد سعي کنيم به تقديرات الهي راضي باشيم و هيچ گله‌اي از اين تقديرات نداشته باشيم، هر چند موجب ناراحتي‌ها و مصيبت‌هايي براي خود و ديگران باشد؛ و اين يکي از مشکل‌ترين صحنه‌هاي عبوديت است که از يک سو اهتمام به انجام تکليف داشته باشيم و از سوي ديگر رضايت قلبي به حوادثي که طبق تقدير الهي واقع مي‌شود. البته همه افراد قدرت جمع بين تکاليف، تحمل درد و رنج‌هاي مادي دنيوي و رضايت قلبي به مقدرات الهي با درجات مختلف را ندارند. رضايت‌ داشتن، شادي و حتي استقبال از مصيبت‌هاي سنگين مخصوص کساني است که به درجات عالي ايمان رسيده باشند.
تکاليف مختلف ما نسبت به شرايط
و موقعيت‌هاي متفاوت
البته ما بايد سعي کنيم تکليف را هرچه بهتر بفهميم و خداي ناکرده هواي نفس و علاقه به پست و مقام و جلب رضايت مردم در تشخيص آن اثر نگذارد. در عمل شخصي خودمان نبايد هيچ وقت تحت‌تأثير احساسات و عواطف بازدارنده قرار گيريم، بلکه بايد تمرين کنيم که هميشه بر احساساتمان حاکم و غالب باشيم. اما نسبت به ديگران، بايد عواطف انساني دلسوزانه داشته باشيم و احياناً براي مشکلات و رنج آنها‌اشک بريزيم؛ «دل مي‌سوزد و‌اشک جاري مي‌شود، ولي چيزي برخلاف رضاي خدا نمي‌گويم»(11). از جمله اين وظايف، حفظ نعمت‌هاي خدا براي خود و ديگران و جلوگيري از فسادها در شهر و خانواده و جامعه است. تکاليف مختلفي است که بايد خوب بشناسيم و عاقلانه و به دور از افراط و تفريط و وسواس‌هاي جاهلانه عمل کنيم و نسبت به آنچه واقع مي‌شود به تقدير الهي راضي باشيم، مخصوصاً با توجه به اينکه اراده حکيمانه الهي به آنها تعلق گرفته تا زمينه درک فيوضات بيشتر و رسيدن به مراتب بالاتري از کمال و رحمت و قرب الهي فراهم شود. به عبارت ديگر، از اين جهت که اين حوادث جزئي از نظام احسن و تدبير حکيمانه الهي در جهان است نه تنها ناراحت نباشيم، بلکه خوشحال هم باشيم و اين کار بسيار مشکلي است و در سايه دعا و توکل و تضرع به درگاه الهي و توسل به اولياء خدا آسان مي‌‌شود.
پی نوشت:
ـــــــــــــ
۱. نساء، 165.     2. بقره، 216.     3. انعام، 42.   4. اعراف، 94.
5. انعام، ۴۳.    6. بقره، 74.   7. يس، 8-10.    8. نوح، 27.
9. سجده، 21.    10. ابراهيم، 7.    11. مضمون کلامي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) است که به هنگام مرگ فرزند هجده ماهه‌اش، جناب ابراهيم که حضرت بسيار وي را دوست مي داشت و در مقام پاسخ به اعتراض برخي از اصحاب، نسبت به گريه حضرت در فراق فرزندش فرمود.