جوابیه مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری به یک یادداشت و توضیح کیهان
مرکزنشینان آشنا و کژتابی در فهم سینمایی!
برادر گرامی جناب آقای حسین شریعتمداری
مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان
سلام علیکم
همانگونه که مستحضرید روزنامه کیهان در تاریخ 31 فروردین 1399 مطلبی را با عنوان «گزارش سینمای 99؛ سانسور واقعیات و ارزشها» به قلم آقای سعید مستغاثی منتشر کرد. با توجه به اینکه نقد مذکور ادعاها و تحلیلهای نادرستی ارائه میدهد، نکاتی در پاسخ به این نقد و با هدف ایجاد فهم مشترک از موضوع، جهت انتشار در اولین شماره در همان صفحه و با همان کیفیت ارائه میگردد.
1- مرکز بررسیهای استراتژیک از اینکه جناب آقای سعید مستغاثی وقت گذاشته و گزارشهای سه سال اخیر این مرکز درباره جشنواره فیلم فجر را مطالعه کردهاند، ابراز خرسندی میکند. بدون تردید انتشار گزارش جشنواره فیلم فجر توسط مرکز بررسیها و نقد جناب مستغاثی درباره آن گزارش، در مسیر گفتوگو پیرامون موضوعات مناقشهبرانگیز است و از این منظر برای اینجانب ارزشمند است.
2- محور نقد جناب مستغاثی تفاوت گزارش سال 98 مرکز از جشنواره فیلم فجر با گزارشهای سال 96 و 97 است؛ ایشان گزارش سال 98 را در تضاد با گزارشهای پیشین و نتیجه «آشتی میان مرکز بررسیها و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و «خانهتکانی در بخش تحلیلگران سینمایی مرکز» میداند. جناب مستغاثی نگارندگان گزارش سال 98 را بیتخصص، کمسواد و تحت تاثیر رسانههای بیگانه معلومالحال خارجی میداند و با «بیانیهنویس» خواندن نگارندگان گزارش آنها را متهم به «برخی پردهدریها و کنار نهادن تعارفات معمول» میکند. جناب مستغاثی تاکید میکند «همه سیاهنمایی و وارونگی و کژتابی و تحریف واقعیات جامعه که به طور معمول در فیلمهای این سینما برجسته بوده و در گزارشات قبلی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری درباره جشنواره فیلم فجر، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود، این بار به عنوان حقایق موجود جامعه ایرانی مورد تاکید واقع شده است.»
3- در پاسخ به محورهای مطروحه در بند فوق، باید گفت آنچه گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک را در سال 1398 از گزارشهای سالهای 96، 97 متمایز میکند، تفاوت «طرح مسئله و رویکرد پژوهشی» است. این تفاوت طرح مسئله و موضوع، به تفکیک گزارشها مورد اشاره قرار میگیرد و یادآوری میشود:
* گزارشهای سال 96 و 97، «نسبت فیلمهای جشنواره فجر با سیاستهای سینمایی جمهوری اسلامی ایران» را مد نظر قرار میدهند و در طرح مسئله خود رویکرد پژوهش را اینچنین شرح میدهند: «فیلمهای جشنواره فجر برگزیدههای سینمای ایران هستند و عالیترین سطح سینمای ایران را، دستکم به روایت سیاستگذاران سینمای ملی، همانند یک متن متبلور میکند. اگر هر یک از این فیلمها را به نغمه و مجموعه نتهایی تشبیه کنیم از مجموعه این نغمات سرودی شنیده میشود که ترجمه عملی سیاستهای سینمایی و در سطح بالاتر نتیجه سیاستهای فرهنگی کشور است.» در گزارشهای سال 96 و 97 یادآوری میگردد و تذکر داده میشود که «جشنواره فیلم فجر از همان ابتدای تاسیس با هدف طرح مسائل سینمای ایران، حمایت و تشویق نیروهای جوان، جلب توجه مسئولان کشور به امر سینما و فیلمسازی و بیان ارزشهای فرهنگی مورد قبول جامعه از طریق تولید برگزار شده است.» در گزارشهای سال 96 و 97 تاکید شده است «در سالهای متمادی، سیاستگذاران سینمای ایران برنامهها و سیاستهای خود را از طریق جشنواره فیلم اعلام کرده و جشنواره را محملی برای بررسی کارنامه یک سال فعالیت سینمای ایران تلقی کردهاند. هرچند بررسی فیلمهای بخش مسابقه سینمای ایران در جشنواره فجر، شاید تصویر کامل و جامعی از کارنامه سینمای ایران در یک سال اخیر را ارائه نکند، اما بیشک سینمای مورد نظر و حمایت سیاستگذاران سینمای ایران را نشان میدهد.» بنابراین پر واضح است که در دو گزارش سال 96 و 97، تحلیلگران به دنبال «نسبت فیلمهای جشنواره فجر با سیاستهای سینمایی دولت و ارزشهای فرهنگی مورد حمایت» بودهاند. به همین دلیل در گزارشهای سال 96 و 97، تحلیلگران با «مولفهها و شاخصهای از پیش مشخص و تعریفشده» به سراغ تحلیل فیلمهای جشنواره فجر رفتند تا نشان دهند در متن فیلمها چه چیزهایی با چه درجهای از وضوح، «بازنمایی»، «انکار»، «بزرگنمایی»، «تحقیر» یا «وعده داده» میشود. در گزارش فیلم فجر 96، نسبت فیلمهای جشنواره سی و ششم با «سینمای امید» مدنظر قرار داشت و در گزارش فیلم فجر 97، نسبت فیلمهای جشنواره سی و هفتم با «رویای ملی» مورد توجه تحلیلگران بود. یافتههای تحلیلگران ذیل مسئله تعریفشده در این دو پژوهش، تنافر اساسی بین «محصولات سینمایی» با «سیاستهای سینمایی» را نشان میدهد و مبتنی بر چارچوب مفهومی «سینمای امید» و «رویای ملی»، این گونه نتیجهگیری میکند که «فاصله سینمای کنونی تا سینمایی که نقطه عزیمت و مقصد آن «همسرنوشتی»، کارکرد آن «تقویت امید اجتماعی»، و هدف آن «مشارکت در برساختن رویای ملی یا حداکثری» باشد، بسیار زیاد است.»
* در گزارش سال 98 مرکز بررسیهای استراتژیک از جشنواره سی و هشتم فیلم فجر، اساسا سؤالات و رویکرد پژوهشی تغییر یافت. در این گزارش به جای تاکید بر نسبت سیاستهای سینمایی جمهوری اسلامی ایران با فیلمهای جشنواره فجر، «روایت سینماگران از جامعه ایرانی» برای اهداف سیاستگذارانه مورد مطالعه و تاکید قرار گرفت و به جای فهرستی از مولفههای از پیش مشخص برای تحلیل فیلمها، «سه سوال اصلی» مورد جستوجوی تیم پژوهش بود. از منظر سینماگران ایران:
* ایران امروز چگونه است؟
* چرا ایران اینگونه است؟
* چگونه باید آن را تغییر داد؟
* در گزارش سال 98 در عین التفات به وجوه زیباشناختی فیلم، رویکرد اجتماعی و مطالعات فرهنگی مورد توجه قرار گرفته چرا که مرکز بررسی استراتژیک ریاست جمهوری، به عنوان مرکز مطالعه سیاستهای معطوف به حکمرانی، از اساس به مقوله فیلم و جشنواره فجر از منظر حکمرانی به معنی اعم آن نظاره میکند. باید توجه کرد که فقط حاکمان نیستند که بر مردم حکمرانی میکنند، بلکه شهروندان نیز با توجه به ارزشهایی که به آنها باور دارند بر خود، اعمال حاکمیت میکنند و چهبسا در مورد «سلیقه خود برای حکمرانی» از طریق مجاری فرهنگ به ویژه سینما به حکمرانان علامت میدهند. بنابراین حکمرانی تنها مقوله حاکمان نیست، بلکه حکمرانی رابطه بین مردم و حاکمان را نیز شامل میشود و اینجاست که سینما به بستری برای تعاملات حکمرانی بدل میشود. گزارش سال 98 قرار است همه هنرمندان را نسبت به برآیند آنچه تولید کردهاند آگاهتر کند، هم حاکمان را نسبت به لایههای زیرین جامعه روشن کند و هم به مخاطب سینما گزارشی از آنچه در انتظار او است، تقدیم نماید.
* در طرح مسئله گزارش سال 98، سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر فرصتی مناسب برای شناخت واقعیتهای موجود در جامعه ایرانی از «دریچه فیلمهایی است که در یک سال گذشته توسط فعالین عرصه سینما» تولید شده است. نگارندگان گزارش سال98 بر این نکته تاکید میکنند «اگر در بررسی فیلمها از روشهای مرسوم نقد فیلم فراتر رویم، این فیلمها میتوانند هم در «توصیف وضعیت کنونی» جامعه ایران و هم در پاسخ به پرسش «چرایی این وضعیت» از منظر دستاندرکاران عرصه تولید فیلمهای سینمایی، به سیاستگذاران و حکمرانان یاری رساند.» منظر دیگری که در گزارش سال 98 مورد توجه تحلیلگران قرار گرفت این بود که «فیلمها» میتوانند تا حدودی هم روایتگر «روشهایی» باشند که جامعه ایرانی برای تحقق رویاهای خود و «بهبود وضعیت در اکنون و در آینده» در پیش خواهد گرفت و هم اثرگذار بر این «الگوی کنشگری» خواهند بود.
* بنابراین نتایج متفاوت گزارش سال 98 با گزارشهای سال 96 و 97، به دلیل تغییر سوالات و رویکرد پژوهش بوده است نه قهر و آشتی با مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در گزارش سال 98 بر شناخت جامعه و توصیف آن از «دریچه فیلمها» و از منظر «روایت سینماگران» تاکید شده است و تلاش شده تا ارزشگذاری نسبت به روایتهای عرضه شده توسط سینماگران صورت نگیرد. نگارندگان گزارش سال 98 بر این نکته تاکید داشتند که «روایت سینماگران» و «تصویری که از جامعه ایران در فیلمهای خود ارائه میدهند»، دادههای مهمی برای شناخت واقعیتهای جامعه در اختیار سیاستگذاران و حکمرانان قرار میدهد و از این منظر نیز «تحلیل فیلمها» میتواند حاوی اطلاعات ارزشمندی برای سیاستمداران و سیاستگذاران در تمامی سطوح باشد. امری که در سالیان اخیر کمتر مورد توجه منتقدان، تحلیلگران و سیاستگذاران بوده است.
* در پایان ذکر این نکته نیز بدیهی است در پژوهشهای کیفی، حتی اگر سوالات و نمونههای مورد مطالعه یکسان باشند، احتمال دارد تیمهای پژوهشی متفاوت، به نتایج متفاوتی برسند.
حسامالدین آشنا
مشاور رئیسجمهور و رئیس مرکز
توضیح کیهان:
در جوابیه مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری علت تفاوت گزارش آن مرکز از جشنواره سی و هشتم فیلم فجر نسبت به گزارشهایی که از دو دوره سی و ششم و سیوهفتم این جشنواره ارائه داده بود را در «طرح مسئله و رویکرد پژوهشی خلاصه کرده» و توضیح میدهد که «گزارشهای سال 96 و 97 (درباره جشنوارههای 36 و 37) نسبت فیلمهای جشنواره فجر با سیاستهای سینمایی جمهوری اسلامی ایران را مد نظر قرار میدهند» ولی در سال 1398 و درمورد سی و هشتمین دوره این جشنواره، «روایت سینماگران ایرانی از جامعه ایرانی برای اهداف سیاست گذارانه مورد مطالعه و تاکید قرار گرفت».
به نظر میآید نویسنده جوابیه، گزارشهای سالهای گذشته این مرکز را به طور دقیق مطالعه نکرده و از همین روی ایشان را مجددا به مطالعه دقیق آنها دعوت کرده و یادآور میشویم که در ابتدای گزارش سال 1396 یعنی درباره جشنواره سی و ششم فیلم فجر تحت عنوان «سینمای امید؛ داستان یک سوء تفاهم» آمده است:
«... در این پژوهش توصیفی-تحلیلی تلاش میشود نشان داده شود فیلمهای جشنواره فجر 96 به چه تخیلی درباب کشور ایران دامن میزنند و فیلمسازان چه امیال ناخودآگاه اجتماعی درباره مسائل و وضعیت کشور دارند؟ براین اساس میتوان پی برد، تصویر ترسیم شده از «ایران 96» نسبت به آنچه در واقع هست، زشتتر است یا زیباتر. مسئله فوق میتواند... نمایانگر «تصویر ایران» در «ذهن هنرمندان» در سال پنجم فعالیت دولت تدبیر و امید باشد...»
احتمالا تصدیق میفرمایید که آنچه به عنوان اهداف گزارش فوق ذکر شده، هیچ قرابتی با دلائل جوابیه مرکز بررسیهای استراتژیک، یعنی مدنظر قرار دادن «نسبت فیلمهای جشنواره فجر با سیاستهای سینمایی» در گزارش سال 96، ندارد. یعنی هدف گزارش سال 96 مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری، نمایش تخیل فیلمسازان حاضر در این جشنواره «از کشور ایران» بوده و نه «از سیاستهای سینمایی»! گزارش فوق قصد داشته مخاطب خود را به تصویر ترسیم شده از «ایران 96» در فیلمهای جشنواره سی و ششم برساند (و نه ارتباط آن با سیاستهای سینمایی!!) که آیا زیباتر از واقعیت است و یا زشتتر از آن. این گزارش برآن بوده که «تصویر ایران» را در ذهن هنرمندان نشان دهد و نه «تصویر سیاستهای سینمایی» را!
از همین روست که در جمعبندی گزارش فوق هم به «تصویر ایران» در فیلمهای جشنواره فجر پرداخته شده (و نه «تصویر سیاستهای سینمایی» در این فیلم ها) و 13 پارامتر برای تحلیل آن مد نظر قرار گرفته است. از جمله درباره تصویر «جامعه ایران» در فیلمهای فوق آمده:
«... تصویر «جامعه ایران» در مجموع فیلمهای جشنواره فجر 96، تصویرِ جامعهای «درهم»، «بینظم»، «در آستانه اضمحلال» است و در آن «تضاد طبقاتی» به بیانی سطحی ارائه شده است؛ جامعهای که هیچ نشانهای از «گذشته افتخارآمیز» ندارد...»
ملاحظه میفرمایید در گزارش فوق فی المثل نیامده «تصویری که سیاستهای سینمایی از جامعه ایران میخواسته»، بلکه «تصویر جامعه ایران» را در فیلمهای یاد شده مورد تحلیل قرار داده و آن را این گونه به نقد کشیده که در آن، «تضاد طبقاتی» به «بیانی سطحی» ارائه شده است.
گزارش یاد شده تصویر خانواده را هم در فیلمهای جشنواره سی و ششم مورد انتقاد قرار داده، از آن روی که با «واقعیات جامعه» مغایر است و نه به دلیل مغایرت با «سیاستهای سینمایی»!! توجه بفرمایید:
«... تصویر «خانواده» در فیلمهای جشنواره سی و ششم، تصویری «ناقص»، «در حال اضمحلال» و با صورتی «غیرطبیعی» است و این در حالی است که مطالعات تجربی در حوزه جامعه شناسی خانواده چنین تصویری از خانواده ایرانی به دست نمیدهد...»
در واقع به نظر میرسد جوابیه نویس محترم که به احتمال زیاد خود از نویسندگان اصلی گزارش جشنواره سی و هشتم مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری بوده، آنچنان مانند همان گزارش در شبه استدلالات ظاهرا پیچیده و به اصطلاح جامعه شناختی اما در واقع سطحی و بیو سر و ته خود گیر کرده که حتی معادلات مخاطب شناسی گزارشهای فوق را نیز متوجه نشده که البته به نظر میآید، اساسا یا آنها را مطالعه نکرده یا به طور سطحی مرور نموده و یا اصلا درنیافته است!
در ابتدای گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری از جشنواره سی و هفتم فیلم فجر در سال 97 تحت عنوان «سیمای سیمرغ» که اهداف گزارش یاد شده بیان گردیده نیزاشارهای به سنجش و ارزیابی نسبت فیلمهای جشنواره فوق با «سیاستهای سینمایی» به چشم نمیخورد. در توضیح گزارش یاد شده آمده:
«... تحلیل حاضر متکی بر تجربه سال گذشته و با هدف توصیف و تحلیل متن حاصل از فیلمهای بخش سودای سیمرغ و نگاه نو جشنواره فجر ۹۷ سامان یافت تا مشخص شود در این متن چه چیزهایی با چه درجه از وضوح «بازنمایی»، «انکار»، «بزرگنمایی»، «تحقیر» یا «وعده داده» میشود...»
اینکه آیا مقصود از درجه وضوح بازنمایی، انکار، بزرگنمایی یا وعده داده شده، در «سیاستهای سینمایی» بوده و یا «جامعه ایرانی»، ادامه گزارش یاد شده مانند سال قبل، تعدادی مولفه تاریخی، اجتماعی و فرهنگی را در نظر آورده و آنها را در فیلمهای جشنواره مورد بررسی و ارزیابی قرار داده و سپس در یک میان تیتر بسیار واضح و روشن (که درک معنی و مفهوم آن نیازی به هوش سرشاری هم ندارد) این عبارت را در جمعبندی خود موکد گردانده که:
"جمعبندی؛ بازنمایی ایران در فیلمهای سی و هفتمین جشنواره فجر»
ملاحظه میفرمایید! بسیار واضح و بینیاز از توضیح است. در عبارت فوق نوشته نشده «بازنمایی سیاستهای سینمایی در فیلمهای سی و هفتمین جشنواره فجر» تا بنا به ادعای جوابیه نویس محترم، نسبت فیلمهای جشنواره فجر با «سیاستهای سینمایی جمهوری اسلامی ایران» مدنظر قرار گیرد. بلکه تاکید شده «بازنمایی ایران در فیلم های....»
از همین روی هم در جمعبندی یاد شده مثل گزارش سال پیشین، به «تصویر ایران» در فیلمهای جشنواره فجر پرداخته شده و فیالمثل درباره تصویر «جامعه ایرانی» در آن فیلمها اینگونه نوشته:
«ایرانی که اکثر سینماگران فیلمهای جشنواره فجر سیوهفتم، تصویر کردهاند ایرانی است که شهروندانش زیر آوار مصایب و رگبار مشکلاتِ نفسگیر عامل یا قربانیِ «خشونت» میشوند... از امروز ایران تصویری یک سره سرد و سیاه دارند ، افق نویدبخشی در آینده جمعی و حتی فردیشان نمیبینند،از گذشته پیش از انقلاب خودشان و امروز غرب تصویری رمانتیک و روتوش شده دارند»!
براساس آنچه آمد میتوان همه تلاشها و استدلالات جوابیه نویس محترم مرکز بررسیهای استراتژیک برای آنکه تفاوت دو گزارش قبلی از جشنوارههای 36 و 37 فیلم فجر با گزارش امسال را ناشی از تفاوت رویکرد ساختاری آنها نشان دهد، ناکام و ابتر ارزیابی نمود و دقیقا برخلاف آنچه ایشان در ادامه جوابیه خود مجددا تاکید کرده (که مثلا «پرواضح است که در دو گزارش سال 96 و 97، تحلیل گران به دنبال نسبت فیلمهای جشنواره فجر با سیاستهای سینمای دولت و ارزشهای فرهنگی مورد حمایت بودهاند»)، حتی مطالعه سطحی گزارشهای فوق نیز روشن میسازد اساسا چنین موضوعی در آن گزارشها اصلا وجود نداشته و به هیچوجه هم مدنظر تحلیل گران نبوده است!
اما بخشی از روایت و برداشت جوابیه نویس عزیز از گزارش سال 98 مرکز بررسیهای استراتژیک درباره جشنواره سی و هشتم فیلم فجر که با عنوان «ایران درسینمای 99» نامیده شده، تقریبا نزدیک به واقعیت به نظر میرسد (چرا که توضیح داده شد، به احتمال زیاد جوابیه نویس ما یکی از نویسندگان یا نویسنده اصلی و یا تنها نویسنده گزارش مذکور بوده) و در واقع همان برداشتی است که در مطلب «گزارش سینمای 99؛ سانسور واقعیات و ارزشها» ارائه شده بود. یعنی روایت سینماگران ایرانی از «جامعه ایرانی».
تنها تفاوت برداشت جوابیه نویس با برداشت نویسنده مطلب یاد شده که در واقع همان مقصود و منظور گزارشهای سالهای قبل هم به شمار میرود، این است که گزارشهای قبلی بنا به تصریح نویسندگان آنها به روایت سینماگران ایرانی از «جامعه ایرانی» و یا «تصویر جامعه ایرانی» در فیلمهای جشنواره فجر پرداخته است. یعنی در واقع به لحاظ رویکرد و ساختار، هیچ تفاوتی با گزارش «ایران درسینمای 99» ندارد.
اما آنچه کژراهه جوابیه نویس محترم را در دنباله جوابیه خود، عمیقتر میگرداند، همسان دانستن برداشت سینماگران از «جامعه ایرانی» با واقعیات آن از یک سو و توّهم نمایش سلیقه شهروندان و جامعه ایرانی و به اصطلاح «علامت دادن آنها» از طریق همین سینماگران است! آنچه که به نظر میرسد امروزه دیگر اغلب این سینماگران نیز مدعیاش نیستند اگرچه زمانی خود را صدا و زبان مردم میپنداشتند!
به دنبال همین توّهم و تخیّل است که جوابیه نویس خوش خیال مرکز استراتژیک مینویسد:
«... گزارش سال 98 قرار است... حاکمان را نسبت به لایههای زیرین جامعه روشن کند...»
جل الخالق! این سینمایی که در نظر جوابیه نویس محترم قرار است «حاکمان را نسبت به لایههای زیرین جامعه روشن کند»، آیا همان سینمایی نیست که تا همین اکران ماه قبل (یعنی اکران همان فیلمهای جشنواره سی و هفتم در سال 98) بنا به آنچه گزارش قبلی مرکز بررسیهای استراتژیک انتشار داده بود، «مطالعات تجربی جامعهشناسی»، آن را تصویری «ناقص»، «در حال اضمحلال» و با صورتی «غیرطبیعی» ارزیابی کرده بود؟! آیا در طی همین یکی دو ماه از نظر جوابیه نویس گرامی، ناگهان سینما و سینماگران ایرانی متحول شده و یکهویی بیان زبان حال مردم و لایههای زیرین جامعه گشتند؟! آیا این همان سینمایی نبود که بنا به همان گزارش سالهای گذشته مرکز بررسیهای استراتژیک، تصویری سطحی از جامعه ایرانی ارائه میکرد؟! تصویرِ جامعهای «درهم»، «بینظم»، «در آستانه اضمحلال»، جامعهای که هیچ نشانهای از «گذشته افتخارآمیز» ندارد؟!
چگونه آن سینمای ناقص غیر طبیعی که از نظر مرکز بررسیهای استراتژیک، «تصاویر سطحی» از «جامعه ایرانی» ارائه میکرد، اینک از نظر جوابیه نویس محترم، یک دفعه فرصت مناسبی برای «شناخت واقعیتهای موجود در جامعه ایرانی» شده است؟! و حالا آن سینمای «یکسره سرد و سیاه» که به نوشته گزارشهای همین مرکز، «فاقد رویکردی مثبت و امیدوارانه و همچنین ملی و هویتمند» بود، به یکباره و یک شبه از این رو به آن روی شده و نه تنها «واقعیات لایههای زیرین جامعه» را نشان میدهد که «چرایی این وضعیت» را هم مینمایاند و حتی «روشهای بهبود وضعیت در اکنون و آینده» را هم ارائه میکند!
ورای همه اینها، گویا جوابیه نویس گرامی حتی نگاهی هم به آمار و ارقام منتشره از سوی ادارات و نهادهای وابسته به همان دولتی که ایشان توسط مرکز بررسیهای استراتژیکش به کار گرفته شده نیز نداشته که نشان میدهد طی سالهای اخیر حدود 93 درصد مردم ایران اساسا مخاطب این سینما نبودهاند یعنی اصلا دغدغهها ودلمشغولیهای خود را در آن ندیده و نمیبینند که به تماشای آن بروند! چگونه سینمایی که به زعم مرکز نشینان استراتژیک، حتی «واقعیات لایههای زیرین جامعه» را هم بیان میکند، ناتوان از جذب همان لایههای زیرین است؟! این برای جناب جوابیه نویس جامعهشناس که همچنان در گرفت و گیرهای تئوریهای فرساینده غربی مانده، چگونه توجیه میشود؟!
شاید در این تئوریها به احتمال قوی، جایی برای واقعیات جامعه ما وجود نداشته و نتیجه همان شود که رسانههای بیگانه از این جامعه به عنوان «واقعیات جامعه ایران» ارائه میدهند! آیا همجنس گرایی و ارتداد و قماربازی و برخی دیگر از رذایل اخلاقی در فیلمهایی مانند «تومان»، «عامه پسند»، «مردن در آب مطهر» و... بخشی از همین واقعیات مورد نظر جناب جوابیه نویس نیست که از قضا در گزارش «سینمای ایران در سال 99» با افتخار آنها را ذیل «گذار از مرکز و تلاش برای گفتوگو با فرآیندهای جهانی» تعریف شده است؟!!
ذوق زدگی گزارش نویسان «سینمای ایران در سال 99» آنچنان همه تئوریهای جامعهشناسی غربی که در کشورهایی مثل کانادا آموخته را بر زبان و قلمشان جاری ساخته که حتی قدرت پردهپوشیهای معمول را از آنها گرفته و «مصرف ماری جوانا، همجنس گرایی، قمار و هیجان هدونیسم (تعرض به کودکان)، ازدواج سفید و فحشاء و ارتداد و تغییر دین» و همچنین روابط نامشروع را به عنوان «پیشرویهای آرام سینمای ایران در تصویر آزادیهای اجتماعی و سبک زندگیهای متکثر» تفسیر کردهاند!
آیا اینها همان واژههایی نیست که رسانههای بیگانه برای توضیح جامعه ایرانی از آن بهره گرفته و وجود قوانینی بر علیه آنها را موجب تحدید آزادیهای انسانی محسوب میکنند؟ آیا اینها واقعیات جامعه ایرانی هستند؟! آیا این توصیفات حتی ذرهای با گزارشات سالهای 96 و 97 همین مرکز بررسیهای استراتژیک، قرابت دارند؟!
کاربرد برخی واژههای آشنا مثل «نگاه رسمی» یا «سیاست رسمی» و یا «نگاه حاکمیتی» در مقابل «نگاه مردم و جامعه» از جمله دیگر تلاشهایی است که معمولا رسانههای بیگانه برای القای شکاف عمیق بین انقلاب و نظام اسلامی با مردم انجام داده و میدهند و حالا این واژههای آشنای بیگانه را درگزارش «ایران درسینمای 99» مشاهده میکنیم. به خصوص در مواردی که به کرات در مطالب و سخنان و تحلیلهای رسانههای آن سوی مرزها، شنیده شده است.
مثلا درباره فیلم «عامه پسند» که روایتی همدلانه درباره خانوادهای جدید از یک همجنسگرا و یک زنگریخته از خانه و خانواده خود است، نوشته شده: «شخصیتها، قربانی عرفهای مورد پذیرش حاکمیت میشوند»
یا درباره فیلم «آتابای» تاکید کرده: «در این فیلم نیز سبک زندگی به تصویر کشیده شده به کلی با سبک زندگی مورد علاقه نظام سیاسی متفاوت است»!!
درباره فیلم «تعارض» نیز تقریبا همین تحلیل را ارائه داده به این شرح که «نمایش سبک زندگی متفاوت از سبک زندگی مورد پسند نظام سیاسی بار دیگر در یکی از فیلمهای فجر 98 تکرار میشود؛ موسیقی ، رقص، زنان خیابانی و روسپی، روابط پیش از ازدواج و... بخشی از ابعاد متعارض سبک زندگی شخصیت اصلی فیلم با سبک زندگی مورد ترویج نظم سیاسی حاکم است"!
در گزارش یاد شده حتی «سینمای مذهبی» را مترادف «سینمای حاکمیتی» به شمار میآورد!
حالا سؤال از جناب مدیریت محترم مرکز استراتژیک ریاستجمهوری این است که اگر بنا بر گزارش«ایران در سینمای 99»، در فیلم «عامه پسند» شخصیتهای همجنسگرا و ضد خانواده، قربانی عرفهای مورد پذیرش حاکمیت میشوند پس عرفهای مورد قبول جامعه و مردم چیست؟ آیا عرف جامعه ایرانی همجنسگرایی وگریز از خانواده را برمیتابد؟!
سؤال از جناب مدیر این است که اگر «سینمای مذهبی» به زعم گزارش یاد شده، همان «سینمای حاکمیتی» است، پس سینمای مردمی و غیر حاکمیتی، یعنی سینمای غیر مذهبی؟!
سؤال از جناب مدیر این است که اگر در فیلم «آتابای» سبک زندگی به تصویر کشیده شده یعنی عشق ورزیِ ممنوع و روابط غیر اخلاقی، به کلی با سبک زندگی مورد علاقه نظام سیاسی متفاوت است، پس یعنی با سبک زندگی مورد علاقه مردم هماهنگ است؟ سبک زندگی مورد علاقه مردم ایران چیست؟ عشق ورزیِ ممنوع و روابط نامشروع؟!
سؤال از جناب مدیر محترم مرکز بررسیهای استراتژیک این است که اگر گزارش «ایران درسینمای 99» سبک زندگی مشتمل بر «زنان خیابانی و روسپی و روابط پیش از ازدواج» را متعارض با «سبک زندگی مورد ترویج نظم سیاسی حاکم» توصیف میکند، پس سبک زندگی مورد ترویج مردم ایران چیست؟ همان سبک زندگی زنان خیابانی و روسپی و روابط پیش از ازدواج؟!
اینجا را جناب آشنا باید پاسخ دهند که به عنوان مشاور فرهنگی ریاست محترم جمهوری، واقعا ایشان کدامیک از مواردی که گزارش «ایران درسینمای 99» به عنوان «آزادیهای اجتماعی» و «سبک زندگیهای متکثر» و یا «گذار از مرکز و تلاش برای گفتوگو با فرآیندهای جهانی» ذکر کرده را تایید میکنند؟ آیا این صفات و رفتارهای رذیله که ارمغان غرب وحشی به واسطه عدهای دانش آموختگان آن دیار و دیگر مزدورانشان است، قرابتی با جامعه ایرانی و فرهنگ اسلامی آن حتی در زیر لایههایش دارد؟ آیا همه واقعیات زیرلایههای جامعه ما همین هاست؟!
بیش از 8 سال است که راهپیمایی پرشکوه اربعین با بیش از 20 میلیون پیرو مکتب اهل بیت علیهمالسلام در طی دو هفته برگزار میشود و میلیونها نفر بیشتر از لایههای زیرین این جامعه زائر آن هستند. این راهپیمایی و ابعاد شگفتآور آنچه بازتابی در سینمای ایران داشته است؟
در طول سالهای دفاع مقدس، در جریان سیل بهار 98 و همچنین ماجرای کرونای زمستان 98 و بهار 99، خیل عظیمی از احساسات انسانی و همدلیهای مومنانه از محرومترین اقشار این ملت و پنهانترین لایههای این جامعه غلیان یافت و صحنههای پرشکوهی از همیاری و انسانیت خلق کرد. چه بازتابی از این گونه فداکاریها و همدلیها در سینمای دیروز و امروز و فردای ایران رویت شده یا میشود؟
برای وداع با سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی، دهها میلیون انسان از هر طیف و عقیده و جنس و رنگ به خیابانها ریختند، چنانکه حتی معاندترین رسانههای بیگانه نیز آن را «اقیانوسی خروشان از انسانها» تعبیر و تفسیر کردند. سینمای ایران و سینماگرانش که به زعم جوابیه نویس مرکز استراتژیک «واقعیات لایههای زیرین جامعه» را بازتاب میدهد، کجای این جامعه هستند؟ جهادگری و اردوهای جهادی، تلاش و جهد عظیم علمی که اینک ایران را به رتبههای بالای جهانی رسانده، همه از عوامل آبادانی و خودکفایی این سرزمین علیرغم خیل عظیم توطئههای دشمنان بوده، چند فیلم دربارهشان ساخته شده؟
چگونه سینمایی که اینچنین دور از مردم و جامعهاش سیر میکند، به زعم جوابیه نویس مرکز بررسیهای استراتژیک (که قاعدتا بایستی به گونهای استراتژیک به حل معضلات جامعه نگاه کند) قادر است هم در توصیف «وضعیت کنونی جامعه ایران» و هم در پاسخ به پرسش «چرایی این وضعیت» به حکمرانان یاری رساند؟! چگونه این فیلمهای ناقص و سطحی که حالا بنا به گزارش «سینمای 99» به سمت تبلیغ سبک «زندگیهای متکثر» و آزادیهای آنچنانی (مزین به «مصرف ماری جوانا، همجنسگرایی، قمار و هیجان هدونیسم (تعرض به کودکان)، ازدواج سفید و فحشاء و ارتداد و تغییر دین») حرکت کرده! میتواند روایتگر روشهایی باشد که «جامعه ایرانی برای تحقق رویاهای خود و بهبود وضعیت در اکنون و آینده» در پیش گرفته است؟!! آیا رویاهای این جامعه مورد نظر مرکز نشینان استراتژیک، همان جمع الّاف و بیو بند و بار و قمارباز و همجنس گرای فیلم «تومان» است یا برگشتن از دین و هویت ملی شخصیتهای فیلم «مردن در آب مطهر» برای پیوستن به همان به اصطلاح «فرآیندهای جهانی» و یا بریدن از خانه و خانواده و شریک شدن با همجنسگرای فیلم «عامه پسند» برای جامه عمل پوشاندن به «آزادیهای متکثر» که در گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک آمده؟!
آیا اینها همان «دادههای مهم برای شناخت واقعیتهای جامعه» است که فیلمهای سی و هشتمین جشنواره فجر در اختیار حکمرانان قرار داده؟! آیا واقعا مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری براساس همین دادهها، طرح و برنامههای دراز مدت و استراتژیک خود را تدوین میکند؟!
به نظر میآید که برای پرهیز از چنین بررسیها و تحلیلهای فضایی، تخیلی و به دور از واقع و خدای ناکرده تاثیر ناخودآگاه آنها بر تدوین سیاستها و برنامههای فرهنگی و سینمایی، بیمناسبت نیست مدیریت محترم مرکز بررسیهای استراتژیک حداقل در انتخاب این گروه یا افراد تحلیلگر سینمایی تجدید نظر جدی به عمل آورند. چراکه این دوستان نه تنها همچنان در فضایی توهمی و تخیلی ناشی از تئوریهای آموخته در انگلیس و کانادا و همچنین القائات رسانههای بیگانه درباره جامعه ایرانی سیر میکنند، بلکه از سواد سینمایی و تخصص هنری نیز کم بهره هستند. تک نگاریهای این حضرات بر فیلمهای جشنواره سی و هشتم فیلم فجر در گزارش «ایران درسینمای 99» حکایت همین بیسوادی مفرط است که بعضا برخی تحلیلهای آنها از فیلمهای یاد شده به نوشتهها و سیاه مشقهای آماتوری علاقمندانی در دهه 60 میماند که دو سه نشریه سینمایی را خوانده و اینک تلاش میکنند با نوعی کپیبرداری سطحی و سادهاندیشانه برای ستون خوانندگان آن نشریات نقدی بنویسند که البته نقدشان به دلیل ضعف مفرط اساسا هیچگاه شانس انتشار در همان ستون خوانندگان را نیز نمییابد. ذکر چند مورد از این تحلیلهای مشعشع برای اطلاع مدیریت محترم مرکز بررسیهای استراتژیک شاید خالی از لطف نباشد:
فیالمثل نویسندگان یا نویسنده گزارش «ایران در سینمای 99» در تحلیل فیلم سادهلوحانه و سخیف «خوب، بد، جلف 2» و قصه و شخصیتهای سبکسر آن مینویسند: «نظام حکمرانی ایرانی بازیچه قدرتهای استعماری است»!
یا در مورد فیلم «خروج» نوشته اند: «...اینکه در پایان فیلم و قبل از گفتوگو با بزرگان نظام، گویی به مطالباتی فراتر فکر میکند، از نشانههای پرتعدادی است که خروج نسبت به مناقشات سال 88 نیز بیتفاوت نبوده است»!
ضمن اینکه نویسندگان گزارش فوق به سبک و سیاق همان رسانههای بیگانه و البته شبه روشنفکران عقب مانده و مدعیان درمانده اصلاحطلبی، همچنان برخلاف تعابیر مقام معظم رهبری و مردم ایران، «فتنه 88» را «مناقشات سال 88» اطلاق میکنند اما شاید خود جناب مدیر محترم مرکز هم این تحلیل بسیار ماورایی و ناچسب از فیلم «خروج» که حکایت از همان ذوق زدگی و بیسوادی دارد را به دور از هرگونه نقد تخصصی و کارشناسانه بدانند. ولی آنگاه که در ادامه گزارش «سینمای ایران در سال 99» به دلیل آنچه «استقلال و عاملیت بیشتر زنان در سینمای امسال نسبت به سالهای گذشته» نامیده شده، میخوانیم که «سینمای امسال فمینیستیتر از گذشته بود»، آنگاه متوجه میشویم احتمالا نویسندگان محترم گزارش یا ایدهای از معنی و مفهوم «فمینیسم» نداشتهاند! و یا اساسا از نحوه کاربرد نشانه صفت برتر بیاطلاع بودهاند!!
اما بامزهترین تحلیل نویسندگان گزارش «ایران در سینمای 99» آنجاست که به نظر خود به «فرآیندهای جهانی» پرداخته و هر یک از فیلمها را به دلیلی که مرتبط به «خارج» دانسته،در ارتباط بااین فرآیندها وتلاش برای گفتوگو با آن تعریف کردهاند. این چسباندن به «خارج» در مواردی از حالت مضحکه هم فراتر میرود؛ آنجا که مثلا نوشته: «در روز صفر و آن شب، کل قصه یا قسمتی از آن، در جایی «خارج» از ایران رخ میدهد» یا «روز بلوا و کشتارگاه و خروج نیز به «خارج» ارجاع میدهند» یا «خارج روز بلوا جایی است که متهمان اقتصادی به آن میگریزند» یا «خارج کشتارگاه جایی است تعاملات اقتصادی آن روی ایران اثر میگذارد» و یا «خارج خروج جایی است که به واسطه رسانهها تلاش میشود جنبشهای اجتماعی در ایران تحت تاثیر قرار
گیرند»!